امروز می خواهیم خلاصه کتاب بیداری غول درون اثر تونی رابینز (awaken giant within) را با هم بخوانیم. این کتاب تونی رابینز در سال ۱۹۹۲ در ۵۳۹ صفحه به انگلیسی منتشر شد. بیداری غول درون، جزو کتاب های معروف و قدیمی تونی رابینز است که مطالعه آن را در کنار کتاب جدیدش با عنوان نیروی حیات (life force) به شما پیشنهاد می کنم.
کل کتاب در ۳ جمله
هر زمان میخواهید تغییری در زندگی خود ایجاد کنید، اولین کاری که باید بکنید این است استانداردهای خود را بالا ببرید و باور داشته باشید میتوانید به آنها دست پیدا کنید.
ما باید سیستم باورهای خود را تغییر دهیم و حس اطمینانی را توسعه دهیم که ما میتوانیم و به استانداردهای جدید خود خواهیم رسید، سپس کار را شروع کنیم.
چیزی که زندگی ما را شکل میدهد کارهایی نیست که هر از گاهی انجام میدهیم، بلکه کارهاییست که مداوم انجام می دهیم.
۵ ایده اصلی کتاب بیداری غول درون
۱- ۳ تصمیمی که سرنوشت شما را کنترل میکنند عبارتند از:
- تصمیم شما راجع به چیزهایی که روی آنها تمرکز میکنید.
- تصمیم شما راجع به اینکه چه چیزهایی برایتان ارزشمند هستند.
- تصمیم شما راجع به کارهایی که برای رسیدن به نتایج دلخواهتان انجام میدهید.
۲- با تغییر هر یک از این ۵ المان – چه یک باور یا قانون اصلی باشد، یک ارزش، یک مرجع، یک سوال، یا یک حالت احساسی – شما میتوانید بلافاصله تغییری قدرتمند و قابل سنجش در زندگی خود ایجاد کنید.
۳- هر کاری که من و شما میکنیم، یا از سر نیاز برای اجتناب از درد است و یا میل به کسب لذت.
۴- این رویدادهای زندگی نیستند که ما را شکل میدهند، بلکه باور ما به معنی آن رویدادهاست.
۵- روی جایی که میخواهید بروید تمرکز کنید، نه چیزی که از آن میترسید.
خلاصه کتاب بیداری غول درون
هر زمان صادقانه خواستید تغییری ایجاد کنید، اولین کاری که باید بکنید بالا بردن استانداردها و باور به دستیابی به آنهاست.
ما باید سیستم باورهای خود را تغییر دهیم و حس اطمینانی را توسعه دهیم که ما میتوانیم و به استانداردهای جدید خود خواهیم رسید، سپس کار را شروع کنیم.
در زندگی، اکثر افراد میدانند چکار کنند، اما افراد کمی کاری که میدانند را انجام میدهند.
در اصل، اگر میخواهیم زندگی خود را کارگردانی کنیم، باید کنترل اعمال متداوم خود را داشته باشیم.
چیزی که زندگی ما را شکل میدهد کارهایی نیست که هر از گاهی انجام میدهیم، بلکه کارهاییست که مداوم میکنیم.
سرنوشت شما در زمان تصمیمگیریهای شما شکل میگیرند.
نه تنها باید تصمیم بگیرید به چه نتایجی متعهد هستید، بلکه باید بدانید متعهد هستید به چه نوع انسانی تبدیل شوید.
اگر یک استاندارد پایه برای چیزهایی که در زندگی میپذیرید تعیین نکنید، خواهید دید ممکن است به سادگی سراغ رفتارها و نگرشها و یا کیفیت زندگیای بروید که کمتر از لیاقت شماست.
اگر واقعا تصمیم بگیرید، تقریبا میتوانید هرکاری انجام دهید.
فرمول نهایی موفقیت از نظر تونی رابینز
“فرمول نهایی موفقیت” که یک فرآیند مقدماتیست برای رسیدن به جایی که میخواهید:
- تصمیم بگیرید چه میخواهید؛
- اقدام کنید؛
- دقت کنید چه چیزی ثمربخش است و چه چیزی نیست؛ و
- رویکرد خود را تغییر دهید تا به چیزی که میخواهید برسید.
تصمیم های واقعی و سرنوشت ساز
یک تصمیمگیری واقعی یعنی تعهد به دستیابی به یک نتیجه و سپس جدا کردن خودتان از هر احتمال دیگری.
۳ تصمیمی که سرنوشت شما را کنترل میکنند عبارتند از:
- تصمیم شما راجع به چیزهایی که روی آنها تمرکز میکنید.
- تصمیم شما راجع به اینکه چه چیزهایی برایتان ارزشمند هستند.
- تصمیم شما راجع به کارهایی که برای رسیدن به نتایج دلخواهتان انجام میدهید.
احتمال آن هست که هر چالشی که در حال حاضر در زندگی خود دارید، با گرفتن تصمیمی بهتر در طول مسیر قابل اجتناب بوده است.
چند نکته در مورد تصمیم گیری
قدرت واقعی تصمیمگیری را به یاد داشته باشید.
بدانید که سختترین قدم در دستیابی به هرچیزی یک تعهد و تصمیگیری واقعی است.
یک قانون حیاتی که من برای خودم گذاشتهام این است که هرگز تصمیمی را بدون اینکه اقدام مشخصی در جهت تحقق بخشیدن به آن نکرده باشم نگیرم.
زیاد تصمیم بگیرید و از تصمیمات خود یاد بگیرید.
به تصمیمات خود متعهد بمانید، اما در رویکرد خود انعطافپذیر باشید.
بدانید که تصمیمات شما هستند که سرنوشتتان را تعیین میکنند، نه شرایطتان.
اجزای سیستم اصلی شما
سیستم اصلی شما شامل ۵ جزء میشود:
- باورهای اصلی و قوانین ناخودآگاه شما
- ارزشهای شما در زندگی
- مراجع شما
- سوالاتی که عادت دارید از خود بپرسید
- حالات احساسی که در هر لحظه تجربه میکنید
با تغییر هر یک از این ۵ المان، چه یک باور یا قانون اصلی باشد، چه یک ارزش، یک مرجع، یک سوال، یا یک حالت احساسی باشد، شما میتوانید بلافاصله تغییری قدرتمند و قابل سنجش در زندگی خود ایجاد کنید.
موفقیت نتیجه قضاوت خوب است. قضاوت خوب نتیجه تجربه است و تجربه اغلب نتیجه قضاوت بد است.
برای موفق شدن، باید تمرکز بلند مدت داشته باشید.
تاخیرهای خدا، انکارهای خدا نیستند.
اغلب چیزی که در کوتاه مدت غیرممکن به نظر میرسد، اگر ایستادگی کنید در بلند مدت بسیار محتمل خواهد شد.
حین تجربه یک مشکل، از خود بپرسید: ” این تجربه چه نکته خوبی دارد؟ چه چیزی میتوان از آن یاد گرفت؟”
هر کاری که من و شما میکنیم، یا از سر نیاز برای اجتناب از درد است و یا میل به کسب لذت.
برای اکثر افراد، ترس از دست دادن بسیار بزرگتر از اشتیاق به دست آوردن است.
چرا افراد میتوانند درد را تجربه کنند اما در ایجاد تغییر شکست میخورند؟ آنها هنوز به اندازه کافی درد را تجربه نکردهاند و به گفته رابینز هنوز به آستانه احساسی نرسیدهاند.
اگر ما درد شدید را به هر الگوی رفتاری یا احساسی مرتبط بدانیم، به هر قیمتی از افراط در آن اجتناب خواهیم کرد.
پیوندهای عصبی ما هستند که کارهایی که انجام میدهیم را مشخص میکنند.
هر زمان در وضعیت احساسی پرفشاری هستیم، وقتی درد یا لذت شدیدی را احساس میکنیم، هر چیز منحصری که متداوما رخ میدهد، اتصال عصبی شناختی پیدا خواهد کرد.
اکثر ما تصمیمات خود برای کارهایی که انجام میدهیم را بر اساس چیزهایی که در کوتاه مدت درد یا لذت ایجاد میکنند میگیریم، نه در بلند مدت.
در واقع درد نیست که ما را پیش میبرد، بلکه ترس ما از اینکه چیزی منجر به ترس خواهد شد پیشبرنده ماست. و در واقع لذا نیست که ما را پیش میبرد، بلکه باور ما – حس اطمینان ما – که اقدام به کاری به لذت منجر خواهد شد پیشبرنده ماست.
واقعیت جلو برنده ما نیست، بلکه برداشت ما از واقعیت پیشبرنده ماست.
یادتان باشد، هرچیز ارزشمندی که میخواهید نیازمند این است که دردی کوتاه مدت را تحمل کنید تا به لذتی بلند مدت دست پیدا کنید.
باورها و اهرم رنج و لذت
این رویدادهای زندگی نیستند که ما را شکل میدهند، بلکه باور ما به معنی آن رویدادهاست.
موضوع هرگز محیط نیست، هرگز رویدادهای زندگی ما نیست، بلکه معنایی که ما به آن رویدادها میدهیم – برداشت ما از آنها – کسی که امروز هستیم و فردا خواهیم شد را شکل میدهد.
باورها نیروی هدایت کنندهای هستند که به ما میگویند چه چیزی به درد و چه چیزی به لذت منجر میشود.
هرزمان اتفاقی در زندگی شما میافتد، مغز شما ۲ سوال میپرسد:
- این به معنای درد است یا لذت؟
- من باید برای اجتناب از درد و یا کسب لذت چه کاری انجام دهم؟
این چالش ۳ بخش دارد:
- اکثر ما آگاهانه تصمیم نمیگیریم چه چیزهایی را باور کنیم
- اغلب باورهای ما بر اساس سوء برداشت از تجربیات گذشته هستند
- وقتی باوری را ایجاد میکنیم، فراموش میکنیم این باور صرفا یک برداشت است
باورهای جهانی باورهای عظیمی هستند که در مورد همه چیز در زندگی خود داریم: باورهایی راجع به هویتمان، افراد، کار، زمان، پول، و خود زندگی.
این تعمیمهای عظیم اغلب به شکل هست / هستم / هستند در میآیند: “زندگی … هست” “من … هستم” “مردم … هستند”
اگر یک ایده را مانند یک صفحه میز بدون پایه در نظر بگیرید، به خوبی خواهید دید که چرا یک ایده به اندازه یک باور، قطعی نیست. بدون پایه، صفحه میز حتی نمیتواند خودش را نگه دارد.
از طرف دیگر، باور، خود پایه دارد. اگر واقعا باور داشته باشید “من جذاب هستم” از کجا میدانید جذاب هستید؟ آیا واقعیت این نیست که مرجعهایی برای پشتیبانی از این ایده دارید یا تجاربی در زندگی برای اثبات آن دارید؟ اینها همان پایههایی هستند که صفحه میز شما را محکم میکنند، که باورهای شما را قطعی میکنند.
گاهی ما مرجعها را از طریق اطلاعاتی که از افراد میگیریم به دست میآوریم، یا از کتابها، نوارها، فیلمها و غیره. و گاهی مرجعها را تنها بر پایه تصورات خودمان شکل میدهیم.
قویترین و منسجمترین پایهها به وسیله تجارب شخصیای شکل میگیرند که احساسات زیادی در رابطه با آنها داریم، چرا که تجارب دردناک یا لذتبخشی بودهاند.
اگر حس قطعیت خالصی که باورهای قدرتمند ارائه میکنند را توسعه دهید، سپس میتوانید کاری کنید عملا به همه چیز دست یابید، از جمله چیزهایی که بقیه مردم اطمینان دارند غیرممکن هستند.
موثرترین راه این است که کاری کنید مغز شما درد شدیدی را به باورهای قدیمی متصل کند.
تجارب جدید تنها در صورتی محرک تغییر میشوند که سبب شوند ما باورهای خود را زیر سوال ببریم. یادتان باشد، وقتی به چیزی باور میکنیم، دیگر به هیچ طریقی آن را زیر سوال نمیبریم.
اگر چیزی را به اندازه کافی زیر سوال ببرید، نهایتا به آن شک خواهید کرد.
طبقه بندی باورها
من باورها را در ۳ دسته طبقهبندی کردم:
- نظرات،
- باورها
- عقاید (اعتقاد قوی و راسخ)
نظر چیزیست که ما تقریبا به آن مطمئن هستیم، اما این اطمینان موقتی است چرا که به راحتی میتواند تغییر کند.
از طرف دیگر، باور زمانی شکل میگیرد که شروع میکنیم به توسعه پایههای مرجع خیلی بزرگتر، به خصوص پایههای مرجعی که احساسات قویای نسبت به آنها داریم.
اما عقیده، باور را تحتالشعاع قرار میدهد، اساسا به خاطر شدت احساسیای که شخص به یک ایده مرتبط میکند. شخصی که عقیدهای دارد، نه تنها احساس اطمینان میکند، بلکه اگر عقیده او زیر سوال برود حتی خشمگین میشود.
شخصی که عقیدهای دارد حاضر نیست مرجع خود را زیر سوال ببرد، حتی برای لحظهای، او به شدت نسبت به ورودیهای جدید مقاوم است، اغلب تا حدی که دچار وسواس میشود.
کسی که عقیدهای دارد انقدر نسبت به باور خود اشتیاق دارد که حتی حاضر است ریسک رد شدن یا احمق به نظر رسیدن را به خاطر عقیده خود به جان بخرد.
چطور می توان یک اعتقاد راسخ ایجاد کرد؟
- با یک باور پایه شروع کنید
- با افزودن مرجعهای جدید و قدرتمندتر باور خود را تقویت کنید
- سپس یک رویداد محرک پیدا کنید، یا خودتان یک رویداد ایجاد کنید. خودتان را کامل درگیر کنید و بپرسید ” عدم انجام این کار چه هزینهای برای من خواهد داشت؟” سوالاتی بپرسید که سطح احساسات شما را شدید میکنند.
- نهایتا، اقدام کنید. هر اقدامی که میکنید تعهد شما را تقویت میکند و سطح احساسات و شدت عقیده شما را بالا میبرند.
روش بسط دادن زندگی این است که زندگی افرادی را که همین حالا موفق هستند الگو قرار دهیم. موضوع فقط به سوال پرسیدن برمیگردد: ” باور دارید چه چیزی شما را متفاوت میکند؟ چه باورهایی دارید که شما را از بقیه متمایز میکنند؟”
در انتهای هر روز من این سوالات را از خودم میپرسم:
- امروز چه چیزهایی یاد گرفتم؟
- در چه چیزی مشارکت کردم یا آن را بهبود دادم؟
- از چه چیزی لذت بردم؟
۳ باور مشخص راجع به مسئولیت پذیری
۳ باور مشخص راجع به مسئولیتپذیری هستند که هر شخص اگر میخواهد تغییر بلند مدت ایجاد کند باید آنها را داشته باشد:
- اولا، ما باید باور داشته باشیم “چیزی باید تغییر کند” – نه اینکه بهتر است تغییر کند، نه اینکه میتواند یا شاید تغییر کند، بلکه قطعا باید تغییر کند.
- دوما، ما نه تنها باید باور داشته باشیم چیزهایی باید تغییر کنند، بلکه باید باور داشته باشیم “من باید آنها را تغییر دهم.”
- سوما، ما باید باور داشته باشیم “من میتوانم آنها را تغییر دهم.”
برخی دیگر از نکات مهم کتاب بیداری غول درون
هر بار مقادیر چشمگیری از درد یا لذت را تجربه میکنیم، مغز ما به دنبال دلیل آن گشته و آن را در سیستم عصبی ما ثبت میکند تا به ما این امکان را بدهد که تصمیمات بهتری راجع به کارهایی که در آینده میکنیم بگیریم.
گفتیم که هر بار مقادیر چشمگیری از درد یا لذت را تجربه میکنیم، مغز شما بلافاصله دنبال دلیل آن میگردد و از ۳ معیار زیر استفاده میکند:
- مغز شما دنبال چیزی میگردد که به نظر منحصر میآید.
- مغز شما دنبال چیزی میگردد که به نظر همزمان در حال رخ دادن است.
- مغز شما به دنبال تداوم میگردد.
ما اغلب دلیل اشتباهی را مقصر میدانیم و بنابراین خودمان را از راهحلهای احتمالی جدا میکنیم.
تفاوت بین بد یا هوشمندانه عمل کردن بر پایه توانایی شما نیست، بلکه به وضعیت ذهن و یا بدن شما در آن لحظه برمیگردد.
احساس توسط حرکت ایجاد میشود.
روی جایی که میخواهید بروید تمرکز کنید، نه چیزی که از آن میترسید.
توانایی ما در تغییر احساسی که داریم بستگی به توانایی ما در تغییر ساب مدالیتههایمان دارد.
برای موفقیت باید در وضعیت مصممی باشیم.
من متوجه شدم که خود فکر کردن چیزی جز فرآیند پرسش و پاسخ نیست.
سوالات با کیفیت، زندگی با کیفیتی را رقم میزنند.
کیفیت خوب زندگی از سوالات با کیفیت و متداوم ناشی میشود.
سوالات ۳ کار مشخص را انجام میدهند:
- سوالات، بلافاصله چیزی که روی آن تمرکز داریم و بنابراین احساس ما را تغییر میدهند.
- سوالات، چیزهایی که حذف می کنیم را تغییر میدهند.
- سوالات، منابع در دسترس ما را تغییر میدهند.
من و شما میتوانیم احساسی که داریم را در لحظه تغییر دهیم، کافیست تمرکز خود را تغییر دهیم.
یکی از راههایی که برای افزایش کیفیت زندگی خود پیدا کردهام این است که سوالات مرسوم افرادی را الگو قرار دهم که واقعا برای من قابل احترام هستند.
کلماتی که از روی عادت استفاده میکنید روی ارتباطی که با خودتان برقرار میکنید و در نتیجه تجاربی که دارید تاثیرگذار است.
انسانهایی که دایره لغات ضعیفی دارند، زندگی احساسی ضعیفی نیز دارند؛ افرادی که دایره لغات غنی دارند پالت رنگی متنوعی دارند که میتوانند با آن تجربیات را نه تنها برای دیگران، بلکه برای خودشان رنگآمیزی کنند.
تنها با تغییر دایره لغات مرسوم خودتان – کلماتی که مداوما برای توصیف احساساتتان در زندگی استفاده میکنید – می توانید در لحظه نحوه تفکر، نحوه احساسات و نحوه زندگی خودتان را تغییر دهید.
اگر میخواهیم زندگی خود را تغییر دهیم و به سرنوشت خودمان شکل بدهیم، باید آگاهانه کلماتی که میخواهیم استفاده کنیم را انتخاب کنیم و باید مداوما تلاش کنیم سطح انتخابهای خود را گسترش دهیم.
تعیین هدف، اولین قدم برای تبدیل کردن نامرئیها به مرئیهاست – این زیرساخت تمام موفقیتها در زندگیست.
پس از تعیین اهداف باید بلافاصله نقشهای توسعه داد و اقدامات عظیم و متداومی در راستای رسیدن به آن انجام داد.
تنها رسیدن به هدف مهم نیست، بلکه کیفیت زندگیای که در طول مسیر تجربه میکنید است که اهمیت دارد.
یادتان باشد، هدف ما نادیده گرفتن مشکلات زندگی نیست، بلکه این است که خودمان را در وضعیت ذهنی و احساسی بهتری قرار دهیم که نه تنها بتوانیم راهحل ارائه دهیم، بلکه در راستای آنها اقدام کنیم.
باید به یاد داشته باشیم که تمام تصمیمگیریها به شفافسازی ارزشها برمیگردد.
تنها راهی که میتوانیم شادی بلندمدت داشته باشیم این است که طبق بالاترین ایدهآلهایمان زندگی کنیم، مداوما طبق چیزی که باور داریم زندگی ما واقعا باید باشد عمل کنیم.
افراد زیادی میدانند به چه چیزی میخواهند دست پیدا کنند، ولی هیچ نمیدانند میخواهند چه کسی باشند.
یادتان باشد که ارزشهای شما – هر ارزشی که باشند – قطبنمایی هستند که شما را به سمت سرنوشت نهاییتان هدایت میکنند.
هر زمان گرفتن تصمیم مهمی برایتان سخت بود، میتوانید مطمئن باشید که این سختی نتیجه عدم شفافیت ارزشهای شماست.
ارزش دادن به چیزی یعنی اهمیت قائل شدن برای آن؛ هر چیزی که برای شما عزیزان است میتواند “ارزش” خوانده شود.
اغلب مردم درگیر دنبال کردن ارزشهایی هستند که توسط آنها به خواستههای واقعی و ارزشهای نهایی خود دست پیدا نمیکنند.
سلسله مراتب ارزشهای شما در هر لحظه کنترل کننده نحوه تصمیمگیری شما هستند.
پس باید به خاطر داشته باشیم که هر بار تصمیمی درباره کاری که میخواهیم انجام دهیم میگیریم، مغز ما ابتدا ارزیابی میکند که آیا این اعمال به حالات لذتبخش منجر میشوند یا حالات دردناک.
اکثر ما راههای بیشماری برای داشتن حس بد خلق کردهایم و تنها چند راه معدود برای داشتن حس خوب داریم.
3 معیار اصلی برای تشخیص نیروبخش بودن قانون
چطور بدانیم که یک قانون نیروبخش ماست یا تضعیف کننده؟ ۳ معیار اصلی وجود دارد:
- اگر پیروی از این قانون غیرممکن است پس تضعیف کننده است.
- یک قانون زمانی تضعیف کننده است که چیزی که تحت کنترل شما نیست مشخص کننده توانایی شما در پیروی از آن قانون باشد.
- یک قانون زمانی تضعیف کننده است که راههای معدودی برای داشتن حس خوب و راههای زیادی برای داشتن حس بد پیش روی شما قرار دهد.
وقتی ارزشهای خود را طراحی میکنیم، باید تصمیم بگیریم که چه مدارکی را نیاز داریم تا بتوانیم برای خودمان لذت ایجاد کنیم. باید قوانینی طراحی کنیم که ما را در مسیر ارزشهایمان به پیش میبرند، به وضوح قابل دستیابی خواهند بود، با استفاده از معیارهایی که میتوانیم شخصا کنترل کنیم، تا خودمان زنگ را به صدا دربیاوریم، جای اینکه منتظر بمانیم دیگران از بیرون این کار را انجام دهند.
اگر از شخصی ناراحت یا عصبانی بودید، یادتان باشد، این قوانین شما هستند که شما را ناراحت کردهاند، نه رفتار آن شخص.
قوانین “حتما باید” و “حتما نباید” قوانین آستانهای هستند، قوانین “بهتر است” و “بهتر نیست” قوانین استاندارد شخصی هستند.
قوانین خود را طوری طراحی کنید که تحت کنترل شما باشند، تا دنیای بیرون تعیین کننده حس خوب یا بد شما نباشند. آنها را طوری بچینید که به سادگی بتوانید احساس خوب داشته باشد و داشتن احساس بد برایتان بسیار سخت باشد.
هر چه تعداد مرجعهای ما بیشتر و کیفیت آنها بالاتر باشد، سطح بالقوه انتخابهای شما نیز بهتر میشود. تعداد مرجعهای بیشتر و کیفیت بالاتر آنها به ما این امکان را میدهد که معنای هر چیزی و کارهایی که میتوانیم بکنیم را به شیوهای موثرتر ارزیابی کنیم.
باز هم نه مرجعهای ما، بلکه برداشت ما از آنها، و نحوه سازماندهی آنهاست که باورهای ما را به وضوح مشخص میکند.
کلید کار گسترش مرجعهای در دسترس در زندگی ماست. آگاهانه به دنبال تجاربی باشید که حس شما از اینکه چه کسی هستید و چه تواناییهایی دارید را بهبود میدهند، همچنین مرجعهای خود را به شیوههای تقویت کننده سازماندهی کنید.
نحوه استفاده ما از مراجعمان تعیین کننده احساسات ما هستند، چون اینکه چیزی خوب است یا بد بر این اساس مشخص میشود که آن را با چه چیزی مقایسه میکنید.
مراجع شما حتی به تجارب شخصیتان هم محدود نمیشوند. میتوانید مراجع را از دیگر افراد قرض بگیرید.
مراجع محدود زندگی را محدود میکنند. اگر میخواهید زندگی خود را گسترش دهید، باید با دنبال کردن ایدهها و تجاربی مراجع خود را بسط دهید که اگر آگاهانه دنبال آنها نبودید بخشی از زندگی شما نمیشدند.
ما مداوما طبق دیدگاهی که به خود واقعیمان داریم اقدام میکنیم، چه این دیدگاه دقیق باشد و چه نباشد.
همانطور که باورهای جدیدی راجع به خودمان توسعه میدهیم، رفتارهای ما برای پشتیبانی از این هویت جدید تغییر میکنند.
اگر مکررا تلاش کردهاید تغییر مشخصی را در زندگی خود ایجاد کنید، و هر بار به آن نرسیدهاید، قطعا چالش اینجاست که سعی دارید تغییر رفتاری یا احساسیای را خلق کنید که با باورهای شما راجع به کسی که هستید، مطابقت ندارد.
3 نکته برای اینکه رئیس زندگی خود باشید
بیداری غول درون دستورالعملی روانی است که میتوانید دنبال کنید تا بیدار شده و کنترل زندگی خود را به دست بگیرید. از ذهن خود شروع کنید، آن را به جسم خود بسط دهید و سپس به روابط، کار و مسائل مالی خود برسانید تا تبدیل به همان غولی بشوید که باید میشدید.
این ۳ نکته به شما کمک میکند بیشتر از همیشه احساس کنید رییس زندگی خود هستید:
- عادات بد را با درد و عادات خوب را با لذت آمیخته کنید. (اهرم رنج و لذت)
- کلماتی که استفاده میکنید را تغییر دهید تا حس خود را عوض کرده و مشکلات را مدیریت کنید.
- قوانین خودتان را بسازید و از آنها برای شادتر شدن استفاده کنید.
👇این خلاصه کتاب ها رو هم بخون👇
- خلاصه کتاب عجیب ترین راز - ارل نایتینگل
- خلاصه کتاب ترن هوایی کارآفرینی - دارن هاردی [پارت اول]
- خلاصه کتاب ترن هوایی کارآفرینی - دارن هاردی [پارت دوم]
- خلاصه کتاب بیداری غول درون - تونی رابینز
- خلاصه کتاب اثر مرکب - دارن هاردی
- خلاصه کتاب تو ثروتمند زاده شده ای - باب پراکتور
- خلاصه کتاب قدرت من هستم - جول اوستین
- خلاصه کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی - دیوید گاگینز
- خلاصه کتاب با چرا شروع کنید - سایمون سینک
- خلاصه کتاب عادت های اتمی - جیمز کلیر
- خلاصه کتاب هفت عادت مردمان موثر - استفان کاوی
- خلاصه کتاب لعنت به تو، پول - دن لاک
- خلاصه کتاب بیندیشید و ثروتمند شوید - ناپلئون هیل
- خلاصه کتاب قانون 5 ثانیه - مل رابینز
- خلاصه کتاب باشگاه 5 صبحی ها - رابین شارما
- خلاصه کتاب 10 روز تا مطالعه سریعتر - ابی مارکس بیل
- خلاصه کتاب 5 زبان عشق - گری چاپمن
- خلاصه کتاب حافظه نامحدود - کوین هورسلی
- خلاصه کتاب فروش نامرئی - هری بکویث
- خلاصه کتاب قدرت نامحدود - تونی رابینز
- خلاصه کتاب نیروی حیات - تونی رابینز
- خلاصه کتاب به زبان تد - کارماین گالو
- خلاصه کتاب اسرار سخنرانی و ارائه های استیو جابز - کارماین گالو
- خلاصه کتاب نسخه بهتر خودت - جول اوستین
- خلاصه کتاب 12 قانون زندگی - جردن پیترسون
- خلاصه کتاب طرز فکر - کارول دِوِک
- خلاصه کتاب مغزت را تغییر بده تا زندگیت تغییر کند - دانیل آمن
- خلاصه کتاب سایکو سایبرنتیک - ماکسول مالتز
- خلاصه کتاب پدر پولدار، پدر بی پول - رابرت کیوساکی
- خلاصه کتاب قانون 10 برابر - گرنت کاردون
- خلاصه کتاب روانشناسی فروش - برایان تریسی
- خلاصه کتاب رمز اعتماد به نفس - کلیر شیپمن و کتی کی
- خلاصه کتاب تزلزل ناپذیر - تونی رابینز
- خلاصه کتاب مثل یک موفق عمل کن مثل یک موفق فکر کن - استیو هاروی
- خلاصه کتاب اثر اعتماد به نفس - گریس کیلِلیا
- خلاصه کتاب پول - تونی رابینز
- خلاصه کتاب با اعتماد به نفس صحبت کنید - جک والنتی
پیشنهاد میکنم حتما بخونین
کتابی عالی و ارزنده