خالق زندگی ات باش، نه قربانی – جو دیسپنزا

اما اگر گفتم «جی، امروز چکارها می کنی؟» و تو گفتی «خب، من واقعاً ناراحتم به خاطر این آدم یا به خاطر این شرایط یا این وضعیت در زندگی ام»، بعد می توانم بگویم که این رفتار تو آگاهانه نیست، این یک برنامه ی ناخودآگاه است و در این مواقع می گوییم که حقیقتاً یک نفر از بیرون دارد احساسات و نحوه ی تفکر من را کنترل می کند.

پس اگر کسی از بیرون احساسات و نحوه ی تفکرت را کنترل می کند، یعنی تو قربانی آن شخص یا آن شرایط هستی، اما چالش اینجاست، چالش این است که وقتی همه چیز واقعاً خوب دارد پیش می رود، شما هم واقعاً احساس خوبی دارید، اما وقتی شرایط خیلی خوب پیش نرود، شما هم احساس خیلی بدی پیدا می کنید.

پس نتیجه ی نهایی این است که خیلی ها به طور ناخودآگاه وابسته به چیزهای خارجی هستند که می تواند احساسات درونی شان را تغییر دهد. اما اگر نفهمند که دائماً در حال ساخت واقعیت های زندگی شان هستند و کل زندگی شان را با وجود احساس کمبود، بی ارزشی و جدایی بگذرانند و منتظر یک اتفاق خارجی باشند که احساس کمبود و پوچی را از زندگی شان خارج کند، پس باید کل زندگی شان را در آرزو کردن، خواستن، منتظر بودن و امید داشتن بگذرانند و این احساس، تغییر شرایط را برای آنها سخت تر می کند.

راه حل این است که بازی را به نفع خودمان تغییر دهیم. آیا ممکن است نحوه ی تفکر و احساسات تان روی دنیای بیرونی بتواند تأثیر داشته باشد؟

این چیزی نیست که یک شبه اتفاق بیفتد،

✔ این یک فرآیند کسب دانش و آگاهی است.

✔ یک فرآیند تمرین کردن است.

✔ یک فرآیند کسب تجربه است.

اما زمانی که آن هماهنگی ها، همزمانی ها و فرصت ها را ببینید، کم کم همه چیز برایتان قابل درک می شوند، چون دارید تغییر را در دنیای بیرون از خود تجربه می کنید. 

اگر این کار را انجام دهید، به کارهایی که درون خود انجام می دهید و روی دنیای بیرون از خودتان تأثیر می گذارد، توجه می کنید. حالا زمانی که تغییرات کارهایی که در درون خود انجام می دهید را با تأثیراتی که در دنیای بیرون شما گذاشته است، مرتبط کنید، توجه تان به کاری که کردید، جلب می شود و می خواهید دوباره انجامش دهید و ناگهان شروع به باور این موضوع می کنید که شما بیشتر خالق زندگی خود هستید، تا قربانی زندگی خود.

پس اگر افکار و احساساتت به نحوی روی دنیای خارجی ات تأثیر می گذارد و به همان افراد در همان مکان و زمان و شرایط واکنش نشان می دهید، پس همان واقعیت را دارید مجدد تأیید می کنید، چون مطابق دانسته هایتان دارید فکر می کنید.

پس برای تغییر این روند باید برتر از محیط اطراف مان باشیم و مطابق با افکار و احساسات مان رفتار کنیم. بنابراین وقتی افراد شروع به انجام این تمرین می کنند، دیگر سریعاً قدرت شان را به خاطر آن فرد یا شرایط زندگی شان از دست نمی دهند.

چون هر چقدر که احساسی که نسبت به مشکل یا شرایطی در زندگی تان دارید، قوی تر باشد، تغییرات بیشتری را در درون خود حس می کنید و بیشتر به عامل آن توجه می کنید و هر کجا که توجه تان باشد، همانجا هم انرژی تان جاری می شود. پس دارید به آن قسمت نیرو می دهید، دارید انرژی تان را صرف آن شخص یا مشکل می کنید.

نیرو و انرژی ای که می توانستید برای درمان زندگی تان و برای ساخت آینده ای جدید از آن استفاده کنید.