در این قسمت یاد می گیریم که برای کمک به دیگران چه شرایطی نیاز داریم و
چرا و چطور می توانیم به دیگران کمک کنیم
داستان انگیزشی
موضوع: کمک به دیگران
زمان ویدیوی بخش اول: 2 دقیقه و 17 ثانیه
زمان ویدیوی بخش دوم: 2 دقیقه و 5 ثانیه
بخش 1
متن ویدیوی داستان انگیزشی
زن جوانی را می شناسم که در یک محیط نامناسب بزرگ شد دور از والدینش به سر می برد و از این یتیم خانه به یتیم خانه دیگری منتقل می شد.
در یک شرایط غیرمنصفانه ای به سر می برد که نمی توانست هیچ کنترلی روی آن داشته باشد. اما به لطف خداوند یک خانواده دوست داشتنی پیدا شد که او را به سرپرستی قبول کردند.
به او زندگی بخشیدند، او را بزرگ کردند و امروز او به جای اینکه یک فرد سخت گیر و عصبانی و خشمگین باشد، فردی سالم و کامل شده است.
او الان ازدواج کرده است، از دانشگاه فارغ التحصیل شده است و همچنین 3 فرزند زیبا دارد. او واقعا شکرگزار خداوند است. او می داند که خوبی خداوند بود که همیشه از او مراقبت کرد و افراد خوبی را وارد زندگی اش کرد.
بیشتر بخوانید: کلیپ انگیزشی جول اوستین – متعهد باشیم
اما فقط به شکرگزاری اکتفا نکرد و مرتباً دارد به خانم های جوان دیگری که در شرایط مشابه او هستند کمک می کند. آنها را راهنمایی می کند، به خانه اش می برد، با آنها به خرید می رود.
کاری می کند تا آنها احساس لیاقت و عشق بکنند. به آنها می گوید که چگونه می توانند پیشرفت کنند و مهم نیست که چه کسی هستند و کجا می خواهند بروند.
کاری که او به عنوان یک التیام دهنده انجام می دهد نشان می دهد که او فقط نخواست یک بیمار شکرگزار باشد. فقط نخواست بگوید که ببینید که خدا برای من چه کاری انجام داده است، بلکه او به مرحله دوم پیش رفت و تبدیل به یک پزشک برای دیگران شد.
پس تعجبی ندارد که او همیشه شاهد این الطاف و نعمت ها در زندگی اش باشد. چون او چیزی را که خداوند به او اعطا کرده بود را به دیگران نیز می بخشید.
یکی از دلایلی که خداوند او را مورد لطف خود قرار داد این بود که می دانست که می تواند به او اعتماد کند که چیزی را که به او می دهد را او هم به دیگران می دهد و با آنها تقسیم می کند.
خدا می دانست که او فقط به بیمار شکرگزار بودن اکتفا نخواهد کرد بلکه تبدیل به یک پزشک برای کمک به دیگران خواهد شد.
من فکر می کنم که اگر تا به حال شما شاهد درمان، لطف، نعمت یا فزونی از طرف خداوند نبوده اید به خاطر این بوده است که مثل این خانم متعهد نشده اید تا آنها را با دیگران سهیم شوید.
خداوند چیزی را که به ابراهیم گفت به ما هم می گوید:
«من شما را مورد لطف خود قرار می دهم به شرطی که شما هم متعهد شوید که دیگران را مورد لطف خود قرار می دهید.»
هر چیزی که به شما آسیب بزند را از شما دور می کنم و شرایط بد را به نفع شما تغییر می دهم، تنها به شرطی که شما هم مثل این خانم عمل کنید و به دیگران کمک کنید تا در جایی که می خواهند قرار گیرند.
بخش 2
متن ویدیوی داستان انگیزشی
داشتم با خانمی که پسرش در خدمت سربازی کشته شده بود، صحبت می کردم. او خیلی درمانده بود به حدی که فکر می کرد دیگر نمی تواند به زندگی ادامه دهد.
سالیان سال بود که او همچنان عزادار پسرش بود و ناامید و افسرده و عصبی شده بود. نمی توانست که درک کند چرا این اتفاق افتاده است.
او صحبت های مرا شنید، اینکه زندگی قرار نیست همیشه بر وفق مراد ما باشد. ما باید همیشه به سمت جلو حرکت کنیم و نباید اجازه دهیم که سوگواری هایی که در یک دوره ای از زندگی داریم تا ابد همراه ما باشد.
من می دانم که این کار آسانی نیست. من در این شرایط قرار نگرفته ام اما می دانم که زندگی کردن با افسردگی و تلخی فقط باعث می شود که شما بیشتر به سمت پایین کشیده شوید و زندگی را برایتان سخت تر می کند.
بیشتر بخوانید: آهنگ انگیزشی نمیرم عقب از سیروان و زانیار خسروی
وقتی او حرف های مرا در تلویزیون شنید که می گفتم خداوند همه چیز را تحت کنترل خود دارد و بدان که او یک شروع دوباره را برای تو رقم خواهد زد، آنقدر عصبانی شد که سر تلویزیون فریاد کشید و گفت جول تو نمی دانی که من چه چیزی کشیده ام!
در اعماق قلب اش می دانست چیزی که شنیده است کاملاً درست است اما درد او بسیار عمیق بود. بعد از شش سال شنیدن سخنرانی های هفتگی من در نهایت تصمیم گرفت تا یک قدم به جلو گام بردارد.
درگیر برنامه ای شد که به سربازان قدیمی و افرادی که در ارتش زخمی شده بودند، کمک می کرد. در محله خودش مکانی را به این کار اختصاص داد.
او گفت که نمی توانم بگویم چقدر من مورد لطف خداوند قرار گرفته ام و چه نعمت هایی که با کمک کردن به این خانواده ها بدست نیاوردم.
او در پایان به من گفت که می خواهم بابت تمام فریادهایی که آن زمان سرت کشیده ام، عذرخواهی کنم!
نکته ای که می خواهم بگویم این است که:
به محض اینکه او تصمیم گرفت که به دیگران کمک کند، خودش نیز التیام پیدا کرد و آرام شد.
تا زمانی که احساس عصبانیت و خشم داشت و تمرکزش روی این موضوع بود که زندگی برایش ناعادلانه است. هیچ اتفاق خوبی برایش نیفتاده بود.
اما زمانی که تصمیم گرفت که تبدیل به یک پزشک شود و به دیگران کمک کند خداوند هم به او هرچه که می خواست را داد، لذت و تکاملی به او بخشید که هیچوقت در رؤیایش هم نمی توانست ببیند.
بیشتر بخوانید: دعای شکرگزاری از جول اوستین