در این مقاله، جول اوستین در مورد اینکه انضباط شخصی چیست صحبت می کند.
با استفاده روزانه مولتی ویتامین روح (جملات جول اوستین)
می توانید شادی را به زندگی تان تزریق کنید.
انضباط شخصی چیست؟
خیلی ساده اگر بخواهم بگویم:
انضباط شخصی یعنی انجام کار درست در زمان درست، نه انجام کاری که می خواهیم در زمانی که می خواهیم.
انضباط شخصی را در اعمال روزانه مان می توانیم به کار ببریم. مثلا:
✔ در ورزش کردن به صورت هر روزه.
✔ در رژیم غذایی مان
✔ در برنامه هایی که برای خود می چینیم و باید انجام دهیم.
من هر شب قبل از خواب برای فردای خود کارهایی را که باید انجام دهم را می نویسم. خیلی از اوقات پیش می آید که ما برنامه ریزی می کنیم کاری را انجام دهیم اما زمانش که می رسد می گوییم فعلا حس این کار نیست و در نتیجه انجامش نمی دهیم.
اما اگر انضباط شخصی داشته باشیم و بهانه آوردن را برای خود ممنوع کنیم، خودمان را وادار می کنیم کاری که از قبل قرار گذاشتیم امروز انجام دهیم را انجام دهیم.
چرا باید انضباط شخصی داشته باشیم؟
به 4 دلیل زیر:
1- داشتن انضباط شخصی به ما کمک می کند تا عزت نفس، حس احترام و افتخار بیشتری را تجربه کنیم.
2- با تسلط بر این نیرو مانند نیروی طبیعت، به صورت توقف ناپذیر به سمت جلو گام بر می دارید و هرگز برای عدم پیشرفت عذر و بهانه نمی آورید و فقط در عرض چند ماه و چند سال به موفقیت هایی می رسید که اکثر مردم در طول یک عمر به آنها رسیده اند.
3- انضباط شخصی شما را قادر می سازد تا شخصیت تان را تغییر دهید و فردی بهتر و قوی تر شوید. همچنین اثری فوق العاده بر روی ذهن و احساسات تان دارد و از شما فردی می سازد کاملاً متمایز با فردی بدون این قدرت.
4- اگر با داشتن انضباط شخصی بتوانید هر روز یک ساعت در رشته ی خود مطالعه کنید و آموزش ببینید پس از چندماه یا چندسال می توانید فاصله ی بین خود و دوستان یا رقبای خود را احساس کنید.
چطور انضباط شخصی داشته باشیم؟
من از طرفداران ورزشم و یکی از داستان های مورد علاقه ام داستان واقعی پسری است که آرزویش این بود که بازیکن حرفه ای بیسبال شود. او بسیار بااستعداد بود.
یک روز در خارج از شهر، در یک تصادف، انگشت سبابه اش را به طور کامل و انگشت میانی اش را تا نصفه از دست داد. انگشت های همان دستی که با آنها توپ را پرتاب می کرد.
به نظر می رسید روزهای بازی بیسبال او به پایان رسیده است. اما ذهنیت این مرد جوان ذهنیت «بهانه ممنوع» بود. او یاد گرفت که بدون کمک آن دو انگشت، توپ را پرتاب کند.
او همیشه سومین نفری بود که توپ را پرتاب می کرد، اما در یک بعدازظهر و حین تمرین، مربی که پشت سر او ایستاده بود، متوجه یک حرکت جالب او روی توپ شد.
مربی از او خواست که آن مدل پرتاب را باز هم امتحان کند. این تغییر تکنیک ایده بسیار خوبی بود.
آن مرد جوان، مُردکای براون معروف به مرد سه انگشتی، یکی از بزرگترین پرتاب کننده های تاریخ لیگ برتر بیسبال شد. وضعیت انگشتان براون سه انگشتی ضربه زدن را برایش دشوار می کرد.
فقط خدا می داند که چگونه ایراد و اشکال را به مزیت تبدیل کند.
بیشتر اوقات، خیلی آسان است که برای آنچه نمی توانید یا به بهترین نحو نمی توانید انجامش دهید توجیهات گوناگون ارائه دهید.
بیشتر مردم فکر می کنند که نقصی دارند که آنها را عقب نگه می دارد. حال ممکن است این نقص مشکلی جسمانی باشد یا موضوعی شخصیتی یا حتی مشکل مالی یا طلاق.
من زیاد شنیده ام که می گویند:
«من در کشور خوبی یا جای خوبی به دنیا نیامده ام.»
هیچکس کامل نیست. هر کدام از ما نقص هایی داریم که باید بر آنها غلبه کنیم. اما این دلیل نمی شود که عقب بنشینیم یا همان جا که هستیم، باقی بمانیم.
ممکن است نتوانید کارهایی را که دیگران انجام می دهند، انجام دهید اما اگر:
✔ ایمان تان را حفظ کنید،
✔ بهانه آوردن را کنار بگذارید،
✔ انضباط شخصی پیدا کنید و
✔ نگاه مثبتی به آینده تان داشته باشید،
می توانید آنها را به امتیاز برای خود تبدیل کنید.
بهانه شما چیست؟
به این سه داستان کوتاه توجه کنید.
داستان اول:
مادر من در کودکی به بیماری فلج اطفال مبتلا شد. امروز یکی از پاهایش از پای دیگر کوتاه تر است. همیشه باید دو جفش کفش بخرد چون سایز پاهایش با هم فرق دارند.
اما چیزی که در مورد او دوست دارم این است که او هرگز به «تفاوت هایش» اجازه نداد او را از حرکت به جلو بازدارند. او می توانست از این موضوع احساس شرمندگی کند، افسرده شود و همیشه آنها را پنهان کند اما در عوض، او نگرش «بهانه ممنوع» را انتخاب کرد.
او هرگز سعی نکرد با پوشیدن لباس های بلند و گشاد پاهایش را مخفی کند و از نشان دادن پاهایش هیچ ترسی ندارد.
داستان دوم:
لیزا خواهرم با نشانه هایی شبیه فلج اطفال به دنیا آمد. دکترها به والدینم گفتند که او هرگز قادر به راه رفتن نیست و حتی نمی تواند خودش غذا بخورد.
آنها گفتند که ما باید خودمان را آماده نگهداری از کودکی معلول بکنیم. مسلما همه درمانده شده بودیم. اما دعا کردیم و ایمان خود را حفظ کردیم.
رفته رفته حال لیزا بهتر شد. او گاهی اوقات امروزه در کلیسا برایمان سخنرانی می کند.
داستان سوم:
یکی از دوستانم در کلیسا به نام دیوید رینگ همانند خواهرم با نوعی فلج مغزی به دنیا آمد. اما دیوید مثل خواهرم حالش بهبود نیافت. موقع حرف زدن کلمات را بسیار زیاد می کشد و موقع راه رفتن هم دست ها و پاهایش عملکرد طبیعی ندارند.
اما هیچ چیز او را متوقف نکرد. او در سراسر دنیا برای هزاران نفر از مردم سخنرانی کرد. از خوبی محض خداوند گفت و آنها را تشویق کرد که بر موانع سر راهشان غلبه کنند.
او بسیار آهسته صحبت می کند، از این رو به سختی می توان حرفش را فهمید. اما شیوه شروع صحبت هایش را دوست دارم.
او می گوید:
«اسم من دیوید رینگ است، بهانه شما چیست؟!»
چه می خواهم از این 3 داستان به شما بگویم؟
می خواهم بگویم شما باید پذیرای همه نعمت های خداوند باشید و از آنها به بهترین نحو استفاده کنید. نباید گوشه ای بنشینید و فکر کنید که چرا این اتفاق برای من افتاد؟
خودتان را با دیگران مقایسه نکنید که آنها می توانند من نمی توانم. آنها در ظاهر شاید خیلی خوب باشند اما مطمئنا هرکسی نقص های خود را دارد. خیلی از کارها هستند که شما می توانید انجام دهید ولی آنها نمی توانند.
روی «چرا»ها تمرکز نکنید
اقتدار مطلق از آن خداست. ادعا نمی کنم که همه چیز را می دانم اما می دانم که خدا خوبی محض است. او برنامه ای عالی برای زندگی من دارد. من مقصدی دارم که باید به آن برسم.
مهم نیست با چه کمبودها و شکست هایی دست و پنجه نرم کرده اید، اما اگر:
✔ از شر دلسوزی برای خود خلاص شوید،
✔ دیگر خودتان را سرزنش نکنید و
✔ رو به جلو حرکت کنید،
هیچ چیز نمی تواند شما را از تبدیل شدن به آنچه که خداوند می خواهد، باز دارد.
خدا را برای داشته هایتان شکر کنید. خداوند می خواهد نقص ها و کمبودهای شما را به امتیازی برای خودتان تبدیل کند.
ابتدا باید این واقعیت را قبول کنید که ممکن است خدا مشکلات شما را برطرف نکند، اما از آنها به نفع شما استفاده می کند. ممکن است شکست بخورید یا کمبودهایی داشته باشید اما بدانید که:
بودن خار در کنار گل بد نیست.
افراد موفق زیادی بوده اند که نقص های زیادی داشته اند یا شکست های بزرگی خورده اند اما چون مصمم بودند که به خواسته شان برسند، بر نقص هایشان توانستند غلبه کنند و به اهدافشان دست یابند. چند نمونه از این افراد را با هم مرور کنیم:
1- آلبرت انیشتین (Albert Einstein)
او تا چهارسالگی زبان باز نکرد و معلم هایش گفتند هیچوقت به جایی نمی رسد.
2- مایکل جردن (Michael Jordan)
او وقتی از تیم بسکتبال مدرسه اخراج شد به خانه رفت، خودش را در اتاقش زندانی کرد و گریست.
3- اپرا وینفری (Oprah Winfrey)
او از شغلش که مجری خبری بود به جای ترفیع، تنزل رتبه گرفت و گفتند که به درد تلویزیون نمی خورد.
4- والت دیزنی (Walt Disney)
او از روزنامه ای که در آن کار می کرد اخراج شد، چرا که اعتقاد داشتند او خلاقیت و ایده های نابی ندارد.
فیلم زیر کلیپ کوتاهی از مراسم آتش بازی در دیزنی لند آمریکاست، آنلاین می توانید همینجا تماشا کنید:
5- لیونل مسی (Lionel Messi)
در یازده سالگی از تیم اخراج شد. او به دلیل اختلال هورمونی کمتر از همسالانش رشد کرده بود و کوچک مانده بود.
6- استیو جابز (Steve Jobs)
او در سی سالگی از شرکتی که خودش تأسیس کرده بود کنار گذاشته شد و افسردگی گرفت.
شاید فقط شیوه رسیدن به آرزوهایتان «غیرعادی» باشد، تعجب نکنید!!!
به داستان کوتاه زیر توجه کنید:
تونی مِلِندس بدون دست متولد شد. وقتی پسربچه بود، آرزویش این بود که گیتار بزند. صدایی در درونش می گفت:
«تو قرار است خواننده و آهنگساز شوی.»
به همین دلیل هیچ بهانه ای برای خودش نیاورد. او می توانست بگوید:
«برای خودم متأسفم. دوست دارم گیتار بنوازم اما دست ندارم.»
اما نگرش او چنین بود:
«ممکن است دست نداشته باشم، اما پا که دارم. ممکن است انگشت دست نداشته باشم اما ده انگشت پا که دارم.»
تونی یاد گرفت با پاهایش گیتار بنوازد، بسیار بهتر از کسانی که با دستشان این کار را می کردند. خداوند آن آرزو را در قلب تونی قرار نداد مگر آنکه پیشاپیش توانایی رسیدن به آن آرزو را به او عطا کرده باشد.
نگرش تونی «می توانی انجام دهی» بود. خیلی از مردم ذهنشان را روی نداشته ها و ناتوانی هایشان متمرکز می کنند، اما «معایب» شما در واقع «مزایایی» هستند که به زودی وارد زندگی تان می شوند.
ضعف شما چیست؟
در اولین سخنرانی هایم فکر می کردم که خونسرد بودنم یک عیب است. پدرم رهبری پرشور بود. احساس می کردم برای به عهده گرفتن مسئولیت در کلیسا، باید شخصیتی هیجانی تر و اجتماعی تر داشته باشم.
از این رو گفتم:
«خدایا از تو می خواهم مرا تغییر دهی. من یک عیب دارم آن هم این است که خیلی آرام حرف می زنم و اغلب ساکتم.»
پدرم می توانست جمعیتی را به خروش آورد. سخنرانان بسیاری را مانند آنتونی رابینز دیده ام که شخصیتی بسیار پرتحرک و پرهیجان دارند و می توانند این هیجان را با کلام شان به دیگران نیز منتقل کنند.
اما من لهجه جنوبی دارم و کمی کشدار، آهسته و با لحنی عادی صحبت می کنم.
به همین شیوه ادامه دادم تا اینکه دیدم پس از مدتی استعدادم شکوفا شد و هدف خداوند از خلقتم را دریافتم.
من صدای رسا و شخصیت پویایی ندارم. با شور و شوق هم سخنرانی نمی کنم. اما مردم می گویند که پیام سخنرانی را به راحتی می فهمند، چون صدایم آرام و ملایم است.
خانمی به من گفت:
«جول، من هر شب قبل از خواب به صحبت های تو گوش می کنم و همان موقع به خواب می روم!»
خب، حالا ضعف شما چیست؟
چه چیزی شما را از خودباوری و دنبال کردن سرنوشت الهی تان باز می دارد؟
هر چیزی که فکر می کنید نقطه ضعف شماست از همان می توانید به عنوان یک نقطه قوت استفاده کنید. مطمئنا خدا از خلقت شما و گذاشتن کمبود یا نقطه ضعف، درون شما هدفی دارد.
✔ شاید ضعف های شما دارایی شما به حساب بیایند.
✔ نیازی نیست مثل دیگران رفتار کنید.
✔ خودتان را همانطور که هستید بپذیرید.
✔ خودتان باشید.
✔ زندگی کنید…
بی عذر و بهانه…
نگرش شما اینگونه باید باشد:
«معلول نیستم، کمبودی ندارم، فقط به جای پنج انگشت با سه انگشت توب بیسبال را پرتاب می کنم.»
«معلول نیستم، کمبودی ندارم، فقط یکی از پاهایم از آن یکی کوچکتر است.»
«معلول نیستم، کمبودی ندارم، فقط با پاهایم گیتار می زنم.»
«شخصیت بدی ندارم، فقط با صدای آرام تری حرف می زنم.»
من شما را به زندگی بی عذر و بهانه تشویق می کنم. روی تواناهایی هایتان تمرکز کنید. روی استعدادها و هدف خدا از خلقت تان تمرکز کنید. برای خودتان احساس تأسف نکنید و دست از دلسوزی برای خودتان بردارید.
اگر اینگونه با ایمان و استوار، زندگی کنید، خداوند معلولیت ها و ناتوانی های شما را به خیر شما تبدیل می کند.
او هر مانعی را که باعث سقوط تان می شود را از سر راهتان بر می دارد و به پله هایی تبدیل می کند تا از آنها بالا بروید.
در درگاه الهی هیچ عیب و ایرادی وجود ندارد. شاید مثل دیگران نباشید اما مطمئن باشید که کارهایی را می توانید بکنید که دیگران نمی توانند.
مولتی ویتامین بیست و ششم
خداوند می داند چگونه انتقام شما را از بدخواهان تان بگیرد. او می داند چگونه عدالت را وارد زندگی تان کند.
همه ما ممکن است در شرایطی قرار بگیریم که با ما بدرفتاری می شود، ما را مسخره می کنند، نادیده می گیرند، پشت سرمان حرف می زنند، ما را تحقیر می کنند و سعی می کنند ما را خراب کنند.
پاسخ طبیعی انسان به چنین رفتارهایی، انتقام است. یعنی همان کاری که دیگران می کنند را با خودشان بکنیم. اگر فحش می دهند، فحش بدهیم، اگر ما را مسخره می کنند ما هم آنها را مسخره کنیم.
چون ذات بشر انتقامجوست. اما خداوند خودش اوضاع شما را رو به راه می کند. اگر خودتان بخواهید اوضاع را کنترل کنید، خداوند عقب می ایستد.
اما اگر یاد بگیرید که در مسیر درست گام بردارید، احساسات تان را کنترل کنید و بگذارید خداوند به جای شما انتقام بگیرد، او خودش را در زندگی شما نشان می دهد و عدالت را وارد زندگی شما می کند.
داستان زیر گواه این موضوع است:
یک تکنسین مکانیک تعمیرگاه بزرگ دیزل تعریف می کرد که سال ها در محل کارش با بی انصافی با او رفتار می شد. همکارانش دائم مسخره اش می کردند.
آنها فکر می کردند که او بسیار خشک و جدی است، چون هرگز بعد از پایان کار همراه آن ها به مهمانی نمی رفت.
او یکی از بهترین مکانیک های کارخانه بود اما هفت سال بود که هیچ ترفیع، اضافه حقوق و پاداشی دریافت نکرده بود و همه این ها به این دلیل بود که سرپرستش از او خوشش نمی آمد.
او می توانست همه این سال ها را در رنج و غم به سر ببرد اما او در مسیر درست گام بر می داشت چرا که می دانست خداوند حامی اوست.
تا اینکه یک روز مالک کارخانه او را صدا زد. به او گفت که دارد بازنشسته می شود و پیشنهاد کرد که او کارخانه را با همه تشکیلاتش بخرد. مرد مکانیک گفت که پول کافی ندارد و مالک گفت که لازم نیست، به او قرض می دهد.
امروز آن مرد مکانیک صاحب آن کارخانه است. حالا کسانی که او را مسخره می کردند باید او را رئیس خطاب می کردند و برای او کار می کردند.
آنها که عادت داشتند او را مسخره کنند و به او بی محلی کنند، حالا برای دیدن او باید وقت ملاقات می گرفتند.
دوستان، خدای ما خدای عدالت است. او هرگز فراموش نمی کند که شما چه چیزی طلبکارید. او کاری می کند که شما به هر آنچه که سزاوارش هستید دست یابید.
مولتی ویتامین بیست و هفتم
وقتی پایمان آسیب می بیند، برای راه رفتن از عصا استفاده می کنیم و به محض بهبود آن را کنار می گذاریم و روی پای خودمان می ایستیم و راه می رویم.
کلمه «عصا» برای توصیف هر چیز و هر کسی به کار می رود که ما برای عبور از چالش ها به آن تکیه می کنیم. ما از آن برای توصیف چیزی یا کسی استفاده می کنیم که وابستگی مان به آن کاملاً غیرضروری است.
یکی از ویژگی های عصا برای ما این است که قرار است موقتی باشد نه دائمی، حتی اگر این عصا کسی باشد که خیلی برایمان مهم باشد.
مسلما برخی افراد هستند که قرار است مدتی طولانی در کنار شما باشند تا به نوعی به شما کمک کنند که از دورانی سخت از زندگی تان عبور کنید.
اگر خدا آنها را از زندگی مان خارج نکند، به آنها وابسته می شویم. آنگاه به جای کمک به ما، باعث عقب ماندن مان از رشد و پیشرفت می شوند.
شما باید آنقدر بزرگ شوید که خودتان بتوانید تشخیص دهید که چه زمانی نقش یک فرد در داستان زندگی تان به پایان رسیده است.
این جمله به این معنی نیست که او آدم بدی است. شما هنوز هم می توانید دوست یکدیگر باشید، همدیگر را دوست داشته باشید و به هم احترام بگذارید.
اما باید قبول کنید که هر چیزی تغییر می کند و نقش هر کسی یک روزی در زندگی شما تمام می شود. برای حرکت به سمت جلو باید بعضی اوقات خیلی چیزهای مهم زندگی تان را رها کنید.
باید این اصل را یاد بگیرید که:
خداوند همانطور که به طرز خارق العاده ای افرادی را وارد زندگی مان می کند، به همان طریق هم افرادی را از زندگی مان خارج می کند. وقتی کسی از زندگی تان خارج می شود و شما فکر می کنید که نمی توانید بدون او زندگی کنید، اینجاست که خداوند می گوید:
«زمان آن رسیده است که به مرحله بعدی و جدید زندگی ات قدم بگذاری.»
شاید خدا با خارج کردن فردی که خیلی به او علاقه داشته اید، می خواهد زمینه را برای ورود شخص بهتری به زندگی تان آماده کند. وقتی کسی شما را ترک می کند دو گزینه برای انتخاب دارید:
✔ یکی اینکه افسرده و ناراحت شوید و احساس دلسوزی برای خود بکنید و منفعل شوید.
✔ دوم اینکه نگرش خود را تغییر دهید و به سمت جلو حرکت کنید.
اگر کسی نمی خواهد با شما دوست باشد خودش ضرر کرده است. اگر کسی خواست شما را ترک کند به او بگویید:
«حال که می خواهی بروی، هر چه زودتر بروی برای هر دوی ما بهتر است.»
افرادی که از زندگی شما خارج می شوند، دیگر قسمتی از سرنوشت شما نیستند. زمان آنها به پایان رسیده است. اگر با آغوشی باز پذیرای این حقیقت باشید، خداوند کسانی را به شما هدیه می دهد که فقط «با» شما نیستند، بلکه «برای» شما هستند.
بین «با من بودن» و «برای من بودن» یک تفاوت بزرگ وجود دارد:
✔ شما «با» من هستید، تا زمانی که همه کارها را بی عیب و نقص انجام دهم، نیازهایتان را رفع کنم و هیچ خطایی نکنم.
✔ اما وقتی «برای» من هستید، یعنی به بهترین ها در وجودم ایمان دارید. سعی نمی کنید کنترلم کنید و مرا باور دارید.
این را آموخته ام که:
خداوند همیشه افراد مناسب را وارد زندگی من می کند، اما نه تا وقتی که افراد نامناسب را از زندگی ام خارج نکرده ام.
پس باید به این درک برسید که:
1- بسیار طبیعی است که نقش هر کسی در زندگی شما ممکن است یک روزی تمام شود.
2- با خارج کردن افراد از زندگی تان خداوند می خواهد افراد جدید و بهتری را وارد زندگی تان کند.
3- یک چیزی وجود دارد به نام «نعمت خداحافظی».
مولتی ویتامین بیست و هشتم
وابسته نباشید، وابسته نباشید، وابسته نباشید.
برای این منظور فیلمی از جول اوستین با موضوع «چگونه به راحتی به دیگران وابسته نباشیم؟» را به صورت کامل لازم دیدم براتون قرار بدم تا همینجا آنلاین بتونید تماشا کنید. این سمینار 25 دقیقه کامل است:
مولتی ویتامین بیست و نهم
کتاب الکترونیکی فیلم بالا را هم برایتان در زیر قرار دادم تا رایگان بتوانید دانلود کنید. برای دانلود رایگان این کتاب الکترونیکی روی دکمه زیر کلیک کنید:
مولتی ویتامین سی ام:
برای دریافت روزانه مطالب جدید از جول اوستین پیشنهاد می کنم حتما در کانال تلگرام یا اینستاگرام نگرش نیک عضو بشوید:
برای مطالعه قسمت هفتم روی عکس زیر کلیک کنید: