قدرت کلام – روز هشتم

یک استاد دانشگاه گروهی از دانشجویانش را برای سفری تحقیقاتی در دل طبیعت به کشور چین برد. در این سفر چند روزه، استاد دچار دل درد عجیبی شد و چون دردش شدیدتر شد، از یکی از دوستانش خواست که آمبولانسی خبر کند.

آن ها برگشتند و به شهر کوچکی رفتند که بیمارستان های بزرگی نداشت. مسئول بخش درمانگاه متوجه شد که آپاندیس استاد ترکیده است. سم داشت در بدنش پخش می شداما متأسفانه هیچ دکتری آن جا نبود. به دوست استاد گفتند که تقریباً هیچ کاری نمی شود برای بیمار انجام داد.

مسئول بخش به دوست استاد گفت «می توانم مقداری آرامبخش به او بدهم مثل قرص خواب، اما توصیه من این است که در این لحظات آخر با خانواده اش صلح و آشتی کند.»

استاد به دفعات دچار تشنج شد و مدام هوشیاری اش را از دست می داد و به دست می آورد.

آن سوی دنیا، در آمریکا، پدر استاد که کشیش بود، موقع اجرای مراسم مذهبی در کلیسا، دچاره دلشوره عجیبی برای پسرش شد. کشیش سعی کرد احساسش را نادیده بگیرد اما نمی توانست.

سرانجام مراسم را متوقف کرد و رو به افراد حاضر در کلیسا گفت «باید برای پسرم دعا کنیم. اتفاق بدی افتاده است.» همه روی زانو نشستند و دعا کردند.

از آن طرف در چین، ساعت به وقت محلی دو بامداد بود که ناگهان یکی از معروف ترین جراحان کشور وارد درمانگاه شد. او همان جراحی بود که هر وقت رئیس جمهور آمریکا به چین سفر می کرد، همراهی اش می کرد. کارمندان درمانگاه از دیدن او شگفت زده شده بودند.

جراح گفت: «من برای مراقبت از آن مرد آمریکایی به این جا آمده ام.» جراح چینی با یک عمل جراحی، جان استاد را نجات داد.

جراح روز بعد به استاد که حالش بهتر شده بود، گفت: «آن دو مردی که دیروز به دفتر من فرستادی چه کسانی بودند؟»

استاد پاسخ داد: «من هیچ کس را به دفتر شما نفرستادم، چون اصلاً کسی را در چین نمی شناسم. من فقط برای سفری چند روزه به این جا آمده بودم.»

جراح گفت: «خیلی عجیب است، چون دو مرد بسیار شیکپوش به دفترم آمدند. به نظر می رسید که از مقامات رسمی دولتند. آن ها گفتند که تو شخص بسیار مهمی هستی و من باید این موقع شب به اینجا بیایم و تو را عمل کنم.»

فقط خدا می داند که چگونه اوضاع را درست کند. حتی هفت هزار کیلومتر دورتر، خداوند افرادی را دارد که دعا می کنند. برای همین است که شما می توانید در آرامش زندگی کنید. خداوند کنترل همه امور را در دست دارد. او از آغاز، پایان را می داند. خدا می داند که شما یک هفته بعد، یک ماه بعد و حتی ده سال بعد، به چه چیزی احتیاج دارید. خوشبختانه او همین حالا هم از شما مراقبت می کند.