خلاصه کتاب استادی اثر رابرت گرین

بفرست برای دوستت
مشخصات کتاب
کتاب تسلط رابرت گرین

فهرست مطالب

خلاصه کتاب استادی یک راهنمای خودیاری است که مسیر رسیدن به برتری فکری و خلاقیت را شرح می دهد. نویسنده این کتاب یعنی آقای رابرت گرین که قبلا خلاصه کتاب 48 قانون قدرت او را در سایت نگرش نیک باید خوانده باشید، در سه مرحله توضیح می دهد که چگونه به چنین استادی یا تسلطی دست یابید و استدلال می کند که دنبال کردن آن منجر به زندگی پربار و قدرت خلاقیت عالی می شود.

رابرت گرین در سال 2012 کتاب استادی را برای توضیح برتری خلاقانه و ترسیم مسیری روشن برای رسیدن به آن برای همه نوشت. در این خلاصه کتاب به 4 موضوع زیر پرداخته می شود:

  1. تعریف گرین از استادی: شامل چه چیزی است و چگونه به آن دست یابیم؟
  2. آموزش پایه: چگونه یک پایه محکم از دانش و مهارت بسازیم؟
  3. استقلال خلاقانه: چگونه جهت خلاقیت خود را پیدا کنیم و با ایده‌ها آزمایش کنیم؟
  4. استمرار در استادی: چگونه به کار و پیشرفت ادامه دهیم تا به مهارت شهودی و کامل در زمینه‌ی خود برسیم؟

 

استادی (تسلط، چیرگی)، قدرت خلاقانه است

رابرت گرین ابتدا توضیح می‌دهد که استادی، بالاترین سطح از برتری خلاقانه است و به این معناست که شما به طور کامل رشته یا زمینه کاری خود را درک کرده‌اید.

استادان، متخصصانی هستند که کشف‌های نوآورانه انجام می‌دهند، اشکال جدیدی از هنر را ابداع می‌کنند یا پارادایم را در زمینه‌های کاری خود تغییر می‌دهند. به عنوان مثال، ویلیام شکسپیر با نمایشنامه‌نویسی، شعر و استفاده نوآورانه از نثر و روایت، به طور استادانه بر ادبیات انگلیسی تأثیر گذاشت.

در کتاب «استادی: کلیدهای موفقیت و رضایت بلندمدت» اثر جورج لئونارد، او تسلط را به عنوان سفری مداوم تعریف می‌کند و اعتقاد دارد که انتهایی برای مهارت یا «کمال» وجود ندارد، بلکه خود تمرین، هدف نهایی است. این تعریف با تعریف گرین که پایان مشخصی را برای سطح استادی (یعنی نقطه‌ای که تسلط شما به بالاترین سطح رسیده است) در نظر می‌گیرد، ، در تضاد است.

طبق گفته گرین، تسلط دارای دو بخش است:

  1. مهارت فنی
  2. هوش اجتماعی

 

1- مهارت فنی

درک کامل مهارت‌ها و دانش‌های تثبیت شده در زمینه‌ی کاری‌تان، شما را قادر می‌سازد که مرزهای جدیدی را فتح کنید. به عبارت دیگر، تسلط فنی به شما اجازه می‌دهد تا محدودیت‌های حوزه‌ی خود را کشف کنید.

به این فکر کنید که نوازندگان جاز چگونه با موسیقی‌های شناخته‌شده شروع می‌کنند و سپس با تجربه‌ورزی، سبک‌های منحصربه‌فردی خلق می‌کنند.

جاش ویتزکین در کتاب هنر یادگیری (The Art of Learning) قدرت مرزشکنی یک استاد را نشان می‌دهد. او پس از تسلط بر هنر تای چی، با ضبط جلسات مبارزه و مطالعه‌ی حرکاتی که او و هم‌تمرینی اش به صورت غریزی انجام می‌دادند، تکنیک‌های جدیدی را توسعه داد. سپس ویتزکین این حرکات را ساماندهی کرد و آن‌ها را به تکنیک‌های جدید در مجموعه‌ی حرکات خود تبدیل کرد. در نهایت او با همان تکنیک‌ها به قهرمانی جهان دست یافت.

 

2- هوش اجتماعی

گرین معتقد است از آنجایی که افراد دیگر می‌توانند موفقیت شما را رقم بزنند یا نابود کنند، یک فرد ماهر واقعی یاد می‌گیرد که دیگران را بخواند، درک کند و از آن‌ها به نفع خود استفاده کند.

او از هوش اجتماعی برای جلب حمایت، خنثی کردن درگیری‌ها و رسیدن به قله‌ی حرفه‌اش استفاده می‌کند. گرین تاکید می‌کند که بدون این مهارت، شما نمی‌توانید به اندازه‌ی کافی در جایگاه خود باقی بمانید تا به تسلط برسید.

لیل لوندس در کتاب «چگونه با هر کسی صحبت کنیم» (How to Talk to Anyone) ادعای گرین را تایید می‌کند که استعداد اجتماعی برای موفقیت ضروری است. او برای موفقیت اجتماعی، یادگیری تعامل راحت با هر کسی را پیشنهاد می‌کند. این شامل یادگیری نشانه‌های غیرکلامی رایج (مانند زبان بدن و تماس چشمی) و همچنین چگونگی ایجاد ارتباط و تبدیل تعاملات معمولی به گفتگوهای معنی‌دار می‌شود.

 

سه مرحله برای رسیدن به استادی

رسیدن به تسلط، روندی مادام العمر از رشد و کشف است. در طول زندگی، استاد دائماً با به چالش کشیدن عادات و پیش فرض های تثبیت شده، دیدگاه خود را گسترش می دهد و همیشه به دنبال چیزی است که او را زنده تر نگه می دارد.

گرین توضیح می‌دهد که با دنبال کردن  این سه مرحله می‌توانید به سطح استادی برسید که در طول این راهنما به طور مفصل آن‌ها را بررسی خواهیم کرد:

مرحله 1: آموزش پایه ای

در شروع کار در زمینه‌ی خود، باید اصول اولیه را یاد بگیرید. خودتان را متعهد به سخت کوشی کنید و به تدریج در مهارت‌های اساسی حوزه‌تان ماهر خواهید شد و درکی از پویایی‌های اجتماعی آن پیدا خواهید کرد.

 

مرحله 2: استقلال خلاقانه

با کسب مقداری تجربه، می‌توانید شروع به دنبال کردن علایق خود کنید. صدای خلاقانه‌ی خود را به کار می‌گیرید و برای کارتان توجه جلب می‌کنید.

 

مرحله 3: استادی

با سال‌ها تعهد به حوزه‌ی فعالیت‌تان، دانش و مهارت‌های پیچیده‌ای را توسعه داده‌اید. با تعیین استانداردهای خود و دنبال کردن آن‌ها به قله‌ی این حوزه رسیده‌اید و اکنون از قدرت خلاقانه‌ی بالایی برخوردار هستید که به شما امکان می‌دهد مرزها را جابه‌جا کنید و به‌طور کامل وضعیت حوزه‌ی کاری‌تان را درک کنید.

 

پیداکردن مسیر زندگی (رسالت)

گرین توضیح می‌دهد که در طول تاریخ، اساتید به نیروی درونی‌ای اشاره کرده‌اند که کار آنها را هدایت می‌کرد. هر اسمی که روی آن بگذاریم، همه ما این حس جهت‌یابی را در درون خود داریم. به همین دلیل است که به برخی چیزها جذب می‌شوید اما به برخی دیگر نه – موسیقی یا ریاضی، دانشگاه یا کارآفرینی.

در کتاب هنر یادگیری، جاش ویتسکین این پدیده را به عنوان احساس عمیق درستی یا «هم‌نوایی» با حوزه‌ای که شما را صدا می‌زند، توصیف می‌کند. او درباره‌ی اولین برخوردش با شطرنج، کششی درونی و تقریباً روانی را به سمت صفحه‌های کنار خیابان که در شهر نیویورک دیده بود، تعریف می‌کند. ویتسکین توضیح می‌دهد که از این تمایل طبیعی، سبک شخصی شما ظاهر می‌شود – روشی طبیعی و شهودی که با آن به مهارت نزدیک می‌شوید – و احترام گذاشتن به آن برای رسیدن به برتری بسیار مهم است.

با عمل کردن بر اساس حس درونی جهت یابی خود (رسالت)، پتانسیل خلاقانه تان را شکوفا کرده و به سمت تسلط و استادی تلاش خواهید کرد. به گفته گرین، با پیروی از آن نیروی درونی، همه چیز به طور طبیعی سر جای خود قرار می گیرد. با انجام سه کار زیر می توانید با آن ارتباط برقرار کنید:

  خلاصه کتاب فراتر از نظم اثر جردن پیترسون

✔️ در مورد دوران کودکی خود تأمل کنید. به گفته گرین، ما در کودکی صدای درونی را به شدت احساس می کنیم، اما اغلب ارتباط خود را با آن از دست می دهیم. به کارهایی که دوست داشتید انجام دهید فکر کنید و به ویژگی های منحصر به فرد خود مانند شخصیت، ویژگی های اصلی شخصیت یا سرگرمی های غیرمعمول خود فکر کنید. این کار باعث بیدار شدن مجدد صدای درونی شما می شود.

✔️ مرز بین کار و زندگی را محو کنید. هر کاری که به آن علاقه مند هستید، آن را به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از وجود خود در نظر بگیرید. گرین توضیح می‌دهد که در گذشته، مردم کار و زندگی را به عنوان یک حرفه واحد می‌دیدند: یک صنعت یا رشته‌ای که هم جنبه عملی و هم جنبه معنوی را تامین می‌کرد. برای مثال، یک آهنگر می توانست از مهارت خود امرار معاش کند و در عین حال از کار خود معنا استخراج کند.

✔️ مسیر غیرخطی را در آغوش بگیرید. گرین می‌گوید مسیر رسیدن به استادی، طولانی و پرپیچ و خم است. شما مسیر درست را از همان ابتدا پیدا نمی‌کنید، اما اگر پشتکار داشته باشید و حس جهت یابی درونی خود را دنبال کنید، فرصت‌های مناسب به سراغتان می‌آیند.

 

مرحله 1: آموزش پایه ای

با برقراری ارتباط با صدای درونی خود و تعهد به عمل بر اساس آن، وقت آن است که آموزش پایه خود را دنبال کنید. گرین توضیح می دهد که همه استادان پس از پایان تحصیلات متعارف در مدرسه که عمدتا تئوری را آموزش می دهد، یک آموزش عملی سخت و خودآموز را پشت سر می گذارند.

این آموزش عملی شامل سه وظیفه است که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت:

  • یادگیری اصول اولیه زمینه کاری خود،
  • توسعه مهارت های کلیدی و
  • سنجش پیشرفت خود.

 

وظیفه شماره 1: یاد گرفتن قواعد

گرین توضیح می‌دهد که در هر حوزه‌ی کاری، قوانین، هنجارها و عرف‌هایی وجود دارد که افراد آن‌ها را دنبال می‌کنند. این‌ها را یاد بگیرید تا مطمئن شوید که می‌توانید در زمینه‌ی خود حرکت کنید و از آزرده‌ شدن دیگران جلوگیری کنید. دو نوع قانون وجود دارد: صریح و ضمنی:

  • قوانین صریح: این قوانین، قوانین و عرف‌های اعلام‌شده هستند. برای مثال، یک دانشگاه برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی انتظارات مربوط به حضور و عملکرد را تعیین می‌کند.
  • قوانین ضمنی: این‌ها قوانین نانوشته‌ای هستند که بر روابط اجتماعی و قدرت حاکم هستند. برای مثال، ممکن است از دانشجویان تحصیلات تکمیلی جدید انتظار رود که نسبت به دانشجویان قدیمی‌تر احترام قائل باشند.

گرین توصیه می‌کند که وقتی برای اولین بار وارد یک رشته می‌شوید، نامحسوس باشید. یادگیری صبورانه‌ی قوانین به شما می‌آموزد که ذهن باز داشته باشید، پیش فرض‌های خود را کنار بگذارید و قبل از عمل کردن، مشاهده کنید، که به گفته‌ی گرین، مهارت‌ها و ویژگی‌های کلیدی زندگی برای استادان است.

 

وظیفه شماره 2: مهارت‌های خود را توسعه دهید

در کنار مشاهده، شروع به آموزش مهارت‌های فنی خود کنید. هر زمینه‌ای مهارت‌های خاص خود را دارد و برای رسیدن به سطح استادی و تسلط، به مهارت فنی نیاز خواهید داشت.

با یک مهارتی که زیربنای سایر مهارت‌های حوزه شماست شروع کنید. برای مثال، یک رمان‌نویس مشتاق می‌تواند قبل از اینکه جنبه‌های پیچیده‌تر نویسندگی خلاق را امتحان کند، یاد بگیرد که طوفان فکری کند و افکار خود را سازماندهی کند.

در کتاب هنر یادگیری اثر جاش ویتزکین، قهرمان شطرنج و تای چی، توصیه می‌کند که عناصر مهارت خود را تک تک مطالعه کنید و سپس آن‌ها را کنار هم قرار دهید. به این ترتیب، ابتدا ساده‌ترین جنبه‌های مهارت را درک می‌کنید. سپس یاد می‌گیرید که از کاربردهای پیچیده‌تر مهارت استفاده کنید. برای مثال، کسی که پرش ارتفاع انجام می دهد، باید قبل از تلاش برای پرش، نحوه نگه داشتن چوب، نحوه دویدن با آن و نحوه کاشتن آن در جعبه را یاد بگیرد.

به گفته گرین، یادگیری عملی بهترین راه برای توسعه یک مهارت است. در اینجا روش‌هایی را که او برای تمرین توصیه می‌کند آورده‌ایم:

  • از یک استاد تقلید کنید: کسی را پیدا کنید که یک مهارت را به طور کامل یاد گرفته است و او را مشاهده کنید. اعمال او را تقلید کنید و تکرار کنید تا زمانی که هر جنبه از مهارت را درک کنید.
  • از خستگی عبور کنید: تمرین اغلب خسته کننده است، اما پشت سر گذاشتن خستگی به شما کمک می‌کند تا بالغ شوید. با حضور هر روزه، صبر و فروتنی لازم برای خوب شدن در هر چیزی را در خودتان پرورش خواهید داد.
  • ایجاد مومنتوم: با تمرین، بهتر می‌شوید. با بهتر شدن، از تمرین لذت خواهید برد. با لذت بردن از تمرین، بیشتر تمرین خواهید کرد. با تمرین، مغز شما برای کنترل مهارت‌هایی که در حال ساختن هستید، توسعه می‌یابد. با گذشت زمان و تکرار، آنها به عادت شما تبدیل خواهند شد.  این چرخه، دائم تکرار می شود و به توسعه مهارت‌های شما مومنتوم می‌دهد.

 

وظیفه شماره 3: پیشرفت خود را بسنجید

گرین بعد از اینکه با زمینه‌ کاری‌تان وفق پیدا کردید و مهارت‌های خود را تقویت نمودید، پیشنهاد می‌کند با به نمایش گذاشتن آموخته‌هایتان، به دنبال بازخورد باشید. برای انجام این کار، در محل کار مسئولیت‌هایی را برعهده بگیرید – مانند پروژه‌ای یا ابتکاری که می‌توانید پیشرفت خود را با آن بسنجید.

پیش از اینکه احساس آمادگی کنید، شروع به ارزیابی پیشرفت خود نمایید. زمانی که مهارت‌های خود را به طور علنی مورد آزمایش قرار می‌دهید، از همکاران و مافوق‌هایتان بازخورد عینی دریافت خواهید کرد. از اینکه آن را به طور شخصی در نظر بگیرید، اجتناب کنید – بازخورد صرفاً حمایتی نیست، بنابراین عینی بمانید و ضعف‌هایی را که آشکار می‌کند، بهبود بخشید.

  خلاصه کتاب اثر اعتماد به نفس اثر گریس کیلِلیا

 

تبدیل شدن به فردی ماهر از نظر اجتماعی

علاوه بر تحصیلات کاربردی، گرین استدلال می‌کند که تسلط «واقعی» نیازمند دانش اجتماعی است. این به این دلیل است که افراد دیگر می توانند مسیر شغلی شما را بسازند یا خراب کنند:

  • اگر از نظر اجتماعی ساده لوح باشید، افراد بدخواه می توانند از شما سوء استفاده کنند یا مانع پیشرفت شما شوند.
  • اگر از نظر اجتماعی مهارت دارید، می توانید از درگیری اجتناب کنید و روابط هماهنگی را در زمینه خود حفظ کنید. این به شما امکان می دهد روی کار خود تمرکز کنید و می تواند درهای فرصت های جدید را باز کند.

شما می توانید بدون دانش اجتماعی بر جنبه های فنی یک مهارت تسلط پیدا کنید. با این حال، گرین ادعا می کند که ایده «نابغه تنها» یک افسانه است – هر استاد بزرگی با تعامل و همکاری با دیگران در زمینه خود به نبوغ می رسد.

 

مهارت خواندن آدم ها را یاد بگیرید

گرین پیشنهاد می کند که عنصر کلیدی مهارت های اجتماعی، توسعه یک دیدگاه واقع بینانه نسبت به ماهیت انسان و دور ریختن هرگونه ساده لوحی اجتماعی باقیمانده از دوران کودکی است.

او استدلال می کند که مردم احتمالا به اندازه ای که فکر می کنید خوب نیستند و توصیه می کند که سعی در تغییر آنها نداشته باشید. در عوض، یاد بگیرید که با آنها کار کنید یا از آنها استفاده کنید.

برای توسعه این دیدگاه واقع بینانه، یاد بگیرید که آدم ها را بخوانید. این کار را با کنار گذاشتن پیش فرض های خود و مشاهده مردم انجام دهید. او سه تاکتیک ارائه می دهد:

  1. تاکتیک شماره 1: نحوه برقراری ارتباط او را مشاهده کنید. گرین توضیح می دهد که مردم احساسات، نگرش و باورهای خود را در نحوه برقراری ارتباط نشان می دهند. به لحن صدا، انتخاب کلمات و زبان بدن فرد توجه کنید.
  2. تاکتیک شماره 2: خود را جای او بگذارید. تصور کنید که او چه احساسی دارد و به دنبال اشتراکاتی مانند دردهای عاطفی مشترک باشید – این به شما حس بهتری از اینکه او کیست می دهد.
  3. تاکتیک شماره 3: رفتار او را مشاهده کنید. به نحوه رفتار او در تمام زمینه های زندگی توجه کنید، مانند اینکه در مقابل مافوق و همسرش چگونه رفتار می کند. به سطح نظم و اخلاق کاری او توجه کنید. هر یک از این نشانه ها به شما می گوید که او چه کسی است و چرا.

 

پیدا کردن یک کوچ (مربی یا راهنما)

در حالی که یادگیری مستقل می تواند شما را تا حد زیادی پیش ببرد، گرین تأکید می کند که پیدا کردن یک راهنما یادگیری شما را سرعت بخشیده و غنی می کند.

با جذاب کردن خود برای منافع او، یک راهنما را جذب کنید. طبق گفته گرین، راهنماها اغلب پرمشغله هستند و به هر کسی راهنمایی نمی دهند. نشان دهید که کارهای کم‌اهمیت – مانند کارهای سازمانی و اداری – را انجام می دهید و نظم و انگیزه دارید.

به گفته گرین، راهنمایی گرفتن از یک شخص متخصص سه مزیت اصلی دارد:

  • مزیت شماره 1: ارث دانش، تجربه و روحیه. یک راهنما سال ها تجربه و رشد خلاقانه خود را به شما منتقل می کند. همچنین انباشت خردی را که او از راهنمای خودش به دست آورده است، دریافت خواهید کرد.
  • مزیت شماره 2: راهنمایی مستقیم. یک رابطه تک به تک به راهنما اجازه می دهد تا دستورالعمل های خود را با نیازهای شما مطابقت دهد. او می تواند با ظرافت و دقت، دانش فنی و روحیه حرفه ای خود را به گونه ای منتقل کند که کتاب ها یا کلاس های بزرگ نمی توانند.
  • مزیت شماره 3: یادگیری غنی شده. گرین توضیح می‌دهد که رابطه استاد و شاگرد یک ارتباط عاطفی ایجاد می‌کند که فرآیند یادگیری را غنی می‌کند. هنگامی که شما (شاگرد) احساس سرمایه‌گذاری عاطفی می‌کنید، عمیق‌تر یاد می‌گیرید – و زمانی که استاد شما احساس سرمایه‌گذاری عاطفی می‌کند، با شور و اشتیاق بیشتری تدریس می‌کند.

بعد از اینکه به اندازه کافی یاد گرفتید، از زیر سایه استاد (منتور) خود خارج شوید. به اندازه کافی با او بمانید تا از خرد، روحیه و تخصص او بهره مند شوید، اما آنقدر طولانی نمانید که احساس راحتی یا رضایت کاذب کنید.

برخی از منتورها از رشد شما حمایت می کنند، در حالی که برخی دیگر ممکن است از رفتن شما ناراحت شوند. در هر صورت، در مورد آنچه آموخته اید تأمل کنید و به مسیر خودتان بروید.

 

مرحله دوم: استقلال خلاقانه

بعد از اینکه آموزش مقدماتی خود را به پایان رساندید، وقت آن است که قدم به دنیای بیرون بگذارید. در این مرحله از استادی، شما شروع به دنبال کردن علایق خود می کنید. شما یک پایه محکم از مهارت ها و دانش ساخته اید و اکنون می توانید از آنها برای توسعه ایده های خود استفاده کنید، خواه بخواهید یک شکل جدید هنری یا یک نظریه علمی را کشف کنید. با این کار، به رسمیت شناخته خواهید شد و شروع به مطرح کردن نام خود خواهید کرد.

برای دستیابی به استقلال خلاقانه، رابرت گرین توصیه می کند که از انعطاف ناپذیر شدن اجتناب کنید. پس از سالها آموزش مقدماتی، ممکن است در قراردادهای آموخته شده و روش های تفکر آشنایی قرار بگیرید که خلاقیت شما را کاهش دهد. برای جلوگیری از این رکود، با برداشتن سه گام برای پرورش یک ذهن خلاقانه اقدام کنید:

  1. به یک پروژه خلاقانه متعهد شوید،
  2. آن را به ثمر برسانید و
  3. بر موانع عاطفی غلبه کنید.

 

پرورش ذهن خلاق

گرین معتقد است برای دستیابی به استقلال خلاقانه، نیاز به پرورش نوع خاصی از ذهن دارید – ذهنی انعطاف پذیر، جستجوگر که ترکیبی از شگفتی کودکانه با تجربه و مهارت های ناشی از آموزش پایه ای شما باشد. او سه نوع ذهنی را که می توانیم در طول رشد داشته باشیم اینگونه بیان می کند:

  خلاصه کتاب باشگاه پنج صبحی ها اثر رابین شارما

✔️ ذهن شماره 1: ذهن کودک

ما در دوران کودکی به طور طبیعی پذیرا و کنجکاو هستیم. کودکان بدون هیچ شرمی سوالات عجیب و غریبی در مورد چیزهایی که بزرگسالان بدیهی می دانند مانند اینکه چرا آسمان آبی است، می پرسند. گرین می گوید ذهن کودک شگفتی و گشودگی را در آغوش می گیرد، اما فاقد تجربه یا مهارت های عملی است.

 

✔️ ذهن شماره 2: ذهن شرطی شده

با افزایش سن، مهارت و تجربه کسب می کنیم و توسط فرهنگ مان برای نگاه کردن به دنیا به شیوه خاصی شرطی می شویم. ما با تجربه تر می شویم، اما همچنین متعارف تر و مستعد تفکر خشک و غیر خلاق می شویم. چنین فرد بزرگسالی ممکن است با تمسخر و رد کردن سوال کودک به عنوان ساده لوحانه و احمقانه برخورد کند.

 

✔️ ذهن شماره 3: ذهن خلاق

افراد کمیاب – استادان – شگفتی و گشودگی کودکانه را با تجربه و دانش بزرگسالان ترکیب می کنند. این منجر به ذهنی می شود که می تواند آزادانه فکر کند و با نظم اجرا کند – به عبارت دیگر، یک استاد می تواند ایده های بسیار خلاقانه ای ایجاد کند و نظم لازم برای عمل به آنها را داشته باشد.

 

تعهد به یک پروژه خلاقانه

اولین قدم برای پرورش ذهن خلاق، تعهد به یک پروژه خلاقانه است. هر استاد بزرگی، پروژه‌ای دارد که او را به خود جذب می‌کند.

با گوش دادن به حس درونی جهت‌یابی خود، آنچه را که به طور طبیعی در زمینه کاری‌تان به سمت آن کشیده می‌شوید، پیدا کنید؛ پروژه‌ای که احساس می‌کنید برای آن ساخته شده‌اید. احساس ارتباط عمیق با پروژه به شما کمک می‌کند تا در زمان‌های سخت، متعهد بمانید.

رابرت گرین توصیه می‌کند که این پروژه را با تامل در مورد مخالفت‌هایی که با الگوهای موجود در زمینه کاری خود دارید، پیدا کنید. خلاقیت به معنای شکستن مرزهاست، بنابراین پیدا کردن فرصتی برای به چالش کشیدن پاسخ‌های پذیرفته شده، می‌تواند به کارهای بسیار خلاقانه منجر شود.

در کتاب هنر یادگیری جاش ویتزکین استدلال می‌کند که وفادار ماندن به سبک شخصی، حتی اگر خلاف خرد پذیرفته شده باشد، برای موفقیت ضروری است. از نظر او، احترام به سبک، شما را پایبند کرده و اشتیاق‌تان به مهارت را حفظ می‌کند. زمانی که ویتزکین توسط یک معلم شطرنجِ سخت‌گیر مجبور شد به روشی بازی کند که خلاف شهودش بود، از این بازی متنفر شد. بعدها، او اشتیاق خود را در تای چی پیدا کرد، هنر رزمی که به او اجازه داد شهود شطرنج خود را به روشی کاملاً جدید بیان کند.

 

ذهن خود را انعطاف پذیر نگه دارید

در حالی که پروژه خود را دنبال می کنید، تمرین کنید که ذهن خود را برای باقیماندن در خلاقیت، کش دهید. به گفته گرین، ذهن ما به طور طبیعی با گذشت زمان سفت می شود – یعنی ما در شیوه های خاصی از تفکر قرار می گیریم. با این حال، چسبیدن به آنچه می دانید، خلاقیت نیست. گرین چندین تمرین برای انعطاف پذیر نگه داشتن ذهن ارائه می دهد:

✔️ تمرین اول: با عدم قطعیت همراهی کنید

وقتی با سوالات دشوار یا عدم قطعیت مواجه می شوید، با صبر به ناشناخته ها فکر کنید و برای همه احتمالات، پذیرا و باز بمانید. صرف زمان گذاشتن برای در نظر گرفتن همه جوانب، ایده های جدیدی را آشکار می کند و از بازیافت پاسخ های آشنا به عنوان میانبر جلوگیری می کند.

 

✔️ تمرین دوم: برانگیختن ارتباطات تصادفی

گرین توضیح می‌دهد که ایده‌های خلاقانه اغلب از ارتباطات تصادفی مفاهیمی که ظاهراً بی‌ربط هستند، نشأت می‌گیرند. با استراحت منظم، شرایط را برای چنین ارتباطات خوشایندی فراهم کنید. بهترین ایده‌های ما اغلب زمانی به سراغمان می‌آیند که کمی رها می‌شویم، زیرا ذهن می‌تواند بی هدف و آزادانه پرسه بزند.

در کتاب مثل یک هنرمند بدزد، آستین کلئون توصیه گرین را تایید می‌کند. او پیشنهاد می‌کند که زمان مشخصی را به طور منظم برای سرگرمی‌ها اختصاص دهید و به خودتان اجازه دهید احساس خستگی کنید. سرگرمی‌ها می‌توانند باعث ایجاد ارتباطات جدید شوند – به عنوان مثال، طراحی می‌تواند توانایی شما را برای تجسم یک پروژه مرتبط با کار تقویت کند. احساس خستگی به ذهن شما اجازه می‌دهد تا پرسه بزند و در نتیجه ایده‌هایی را بیابید که در غیر این صورت با آن‌ها روبرو نمی‌شدید.

 

✔️ تمرین سوم: تکرار و بهبود ایده ها

گرین می‌گوید استادان بین کار روی ایده‌هایشان و آزمایش کردن آنچه به دست آورده‌اند، تناوب ایجاد می‌کنند. به عنوان مثال، یک دانشمند ممکن است چیزی مانند گرانش را مشاهده کند و یک نظریه اولیه را توسعه دهد، سپس آن را برای اعتبارسنجی ایده‌هایش آزمایش کند.

متیو سید در کتاب تفکر جعبه سیاه بر یادگیری و نوآوری از طریق آزمون و خطا، بسیار شبیه توصیه گرین در بالا، تأکید می‌کند. سید استدلال می‌کند که اشتباهات به شما نشان می‌دهند که ایده‌هایتان کجا و چگونه اشتباه است و در نتیجه، آنچه را که برای بهبود نیاز دارید، آشکار می‌کنند. هر بار که از اشتباه درس می‌گیرید، یک قدم به جلو برمی‌دارید. در واقع، سید معتقد است که این اساس تمام یادگیری است – یعنی اشتباهات ذاتی، فرآیند یادگیری هستند.

 

✔️ تمرین چهارم: از تمام حواس خود استفاده کنید.

گرین توضیح می‌دهد که بسیاری از حواس ما قوی‌تر از تفکر مبتنی بر زبان هستند. حافظه دیداری قوی‌تر از حافظه زبانی است و کشیدن، تجسم کردن و نمودار کشیدن ایده‌های شما می‌تواند باعث ایجاد ارتباطات خلاقانه شود و مدل ذهنی شما را از ایده‌ها بهبود بخشد. علاوه بر این، برخی از استادان از بو، صدا یا رنگ برای تحریک خود استفاده می‌کردند.

 

ادامه دارد…

دوره آموزشی قانون 10 برابر گرنت کاردون

Rating 4.60 from 5 votes

آموزش پیشنهادی
سمینار دیدار با سرنوشت تونی رابینز

آیا ویدیوهای آموزشی نویسنده این کتاب در سایت نگرش نیک موجود است؟

آیا پادکست (صوت فارسی) این
خلاصه کتاب نیز موجود است؟

guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

دوره طراحی مجدد سرنوشت دکتر جو دیسپنزا + پادکست ساده سازی و مدیتیشن

خانه
منو
کتاب نمیتوانی به من آسیب بزنی
×