امروز می خواهیم خلاصه کتاب طرحواره های معنا اثر جردن بی پیترسون را با هم بخوانیم. همه عاشق یک داستان خوب هستند. چه افسانه های خدایان یونان باستان، چه افسانه های گریم یا سه گانه جنگ ستارگان، روایت های خارق العاده درباره قهرمانان شجاع است که توجه، تخیل و احساسات ما را به خود جلب می کنند. اما وجه اشتراک این داستان ها چیست؟
ساختار مشترک آنها، در مورد ذهن انسان و جهانی که در آن زندگی می کنیم، به ما چه می گوید؟ خلاصه کتاب طرحواره های معنا استدلال می کند که داستان های مشترک، به ویژه آن اسطوره های فرهنگی باستانی که قرن هاست به ما منتقل شده اند، راز درک طبیعت و فرهنگ انسان هستند.
آنها با ترکیب اسطوره شناسی، تاریخ و روان شناسی، بررسی می کنند که چگونه ذهن ما معنا می آفریند، اسطوره ها چگونه آن معنا را منتقل می کنند و اسطوره ها در عصر عقل گرایی مدرن به چه معنا هستند.
قبل تر در سایت نگرش نیک خلاصه کتاب 12 قانون زندگی اثر جردن پیترسون را با هم خوانده بودیم و کلی لذت بردیم، اکنون می خواهیم یک کتاب فوق العاده دیگر از این نویسنده بزرگ را با هم مرور کنیم.
خلاصه کتاب طرحواره های معنا + نکته های کلیدی
شما در این خلاصه کتاب یاد خواهید گرفت:
- چیزهایی که موش ها و انسان ها به یک اندازه از آن وحشت دارند.
- کدام سه شخصیت، همه اسطوره ها را در بر می گیرد؟
- چگونه می توانید زندگی معناداری داشته باشید؟
انسان ها از ترس ناشناخته ها محیط خود را کشف می کنند.
اگر موش را در یک قفس جدید قرار دهید، اولین واکنش آن افسردگی است. موش از محیط جدید می ترسد و این ترس قابل درک است. به هر حال، خطر بزرگی می تواند در این قلمرو جدید و ناآشنا در کمین باشد. موش آهسته آهسته، شروع به کاوش محیط جدید خود با بو کردن، لیسیدن و خراشیدن قفس می کند. هر چه بیشتر به محیط جدید عادت کند، آرام تر می شود.
انسان ها جانورانی بسیار پیچیده تر از موش ها هستند، اما به روشی مشابه در جهان حرکت می کنند. جهان برای انسان ها، مانند موش ها، به دو بخش تقسیم می شود: شناخته شده و ناشناخته.
این تقسیم بندی شامل همه چیزهایی است که به راحتی می توانیم آنها را معنا کنیم، زیرا قبلاً با آنها برخورد کرده ایم یا به این دلیل که می توانیم به دانش فرهنگی مشترک در مورد آنها دسترسی پیدا کنیم.
در این قلمرو کاوش شده، ما احساس آرامش و امنیت می کنیم. از سوی دیگر، دنیای ناشناخته همه چیزهایی است که ما هنوز آن را نمی فهمیم. یک موقعیت بدیع، یک پدیده غیرقابل توضیح، یک رفتار غیرمنتظره و به طور خلاصه، یک ناهنجاری.
همانطور که قفس جدید موش را به وحشت می اندازد، ناهنجاری ها تمایل دارند ما را در مسیر خود متوقف کنند. از آنجایی که وقتی با ناشناخته ها روبرو می شویم راهی برای دانستن اینکه با چه چیزی روبرو هستیم نداریم، ناهنجاری ها احساسات دوگانه ای را در ما برمی انگیزند. آنها هم تهدیدکننده هستند و هم امیدوارکننده.
برای مثال تصور کنید نامه ای با محتوای ناشناخته از طریق پست دریافت کرده اید که عبارت “با مسئولیت خود باز کنید” روی آن نوشته شده است. در این حالت احتمالاً شما برای باز کردن آن هم مضطرب و هم هیجان زده خواهید شد. اینکه ترس یا کنجکاوی بر رویارویی با ناشناخته به شما غالب شود، بستگی به این دارد که این ناهنجاری واقعا چقدر غیرمنتظره و ناآشنا باشد.
اگر می دانستید که نامه توسط یکی از دوستانتان فرستاده شده است، احتمالاً از باز کردن آن کمتر نگران می شدید. در هر صورت، احتمالاً برای دیدن آنچه در داخل است، نگران خواهید شد.
ما انسان ها درست مانند موش ها، زمانی که بر ترس اولیه خود غلبه کردیم، تمایل طبیعی به کشف ناشناخته ها را داریم. با انجام این کار، ما امیدواریم که ناآشنا را به قلمروی آشنا برای خود تبدیل کنیم. این به ما کمک می کند تنش عاطفی خود را کاهش دهیم و احساس امنیت خود را دوباره به دست آوریم.
برخلاف موش ها، ما می توانیم ناشناخته ها را نه تنها از طریق عمل، بلکه از طریق فکر نیز کشف کنیم. افکار و اعمال ما ابزاری هستند که برای تبدیل ناشناخته ها به شناخته شده در اختیار داریم. با قدرت آنها، ما فعالانه، دنیایی را که می شناسیم بوجود می آوریم.
داستان ها به ما کمک می کنند تا در جهان به عنوان مکانی معنادار حرکت کنیم.
در غرب، ما اغلب به جهان بینی علمی خود افتخار می کنیم. ما فکر می کنیم علم مدرن به ما کمک می کند جهان را به همان شکلی که واقعاً هست، یعنی “مکانی از حقایق، نه احساسات” ببینیم. اما همانطور که بخش قبلی نشان داد، احساسات نقش مهمی در درک روزمره ما از جهان دارند.
احساسات به ما کمک می کنند تا تشخیص دهیم که آیا چیزی برای ما خوب است یا بد، و اغلب بدون تلاش آگاهانه به آن نزدیک می شویم یا از آن اجتناب می کنیم. خواه شریکی باشد که دوستش داریم یا شغلی که از آن متنفریم. دریافت معنا برای هر چیزی ناشی از احساساتی است که نسبت به آنها دارید. ویکتور فرانکل در خلاصه کتاب انسان در جستجوی معنا در سایت نگرش نیک بیشتر در مورد پیدا کردن معنای زندگی صحبت می کند. پیشنهاد می کنم حتما این کتاب را بخوانید.
معنای عاطفی یک چیز به اهداف و ترجیحات فعلی شما و همچنین زمینه اجتماعی و فرهنگی شما بستگی دارد. برای مثال، معنای عاطفی یک تکه چیزکیک برای شما، نه تنها به این بستگی دارد که آیا کیک پنیر را دوست دارید یا نه، بلکه به این بستگی دارد که آیا رژیم دارید، و اینکه آیا آن تکه چیزکیک توسط مادربزرگتان به شما پیشنهاد شده است یا خیر.
این معنای عاطفی است که افکار و رفتار شما را نسبت به هر چیزی تعیین می کند. به همین دلیل است که عقل گرایی ناب علم مدرن برای کمک به ما در جهت یابی دنیای واقعی، جایی که حقایق و احساسات اغلب در هم می آمیزند، چندان خوب نیست. خوشبختانه، انسان ها ابزار فرهنگی مبتکرانه ای ابداع کرده اند تا معنی اشیا را درک کنند، و آن داستان است.
داستان های مشترک در مورد خورشید و ستارگان، خدایان و پادشاهان، قهرمانان و هیولاها، از آغاز تاریخ، بخشی اساسی از فرهنگ بشر بوده است. اسطوره های بزرگ تمدن بشری، قدیمی ترین و مهم ترین این داستان ها هستند. کیهان شناسی مصریان باستان، داستان های خدایان یونانی و رومی و مصائب مسیح از این دسته هستند.
از دیدگاه مدرن ما، رد این اسطوره های باستانی به عنوان افسانه های خرافی آسان است. اما آنها در واقع یک هدف روانشناختی عمیق داشتند. این داستان های مشترک با ارائه روایتی درباره منشأ کیهان، خلقت انسان و نیروهای طبیعت، به بخش های عظیمی از تجربه انسانی معنا بخشیدند که در غیر این صورت غیرقابل توضیح بود.
به عنوان مثال، در بین النهرین باستان، مردم بر این باور بودند که مردوک قهرمان بزرگ، کیهان را از تکه های تیامات، اژدهای آشفتگی و مادر همه زندگی، خلق کرده است. قبل از اینکه مردوک، تیامات را بکشد، یازده گونه از هیولاها از جمله افعی ها، شیرها و شیاطین طوفان را برای کمک در نبردش ایجاد کرد.
این افسانه خلقت به مردم بین النهرین کمک کرد تا برخی از حقایق ناخوشایندتر زندگی مانند طوفان و نیش مار را درک کنند. به این ترتیب اسطوره ها، ناشناخته ها را به چیزهای آشناتر و کمی ترسناک تر تبدیل کردند.
همه اسطوره ها از یک ساختار اساسی پیروی می کنند.
اسطوره ها صرفاً مزخرفات شبه علمی نیستند، بلکه ابزارهای معتبر و ارزشمندی برای پیمایش در جهان هستند. با توجه به ماهیت مشترک انسانی ما، شاید تعجب آور نباشد که این ابزارها دارای برخی ویژگی های جهانی هستند.
خواه اسطوره آفرینش بین النهرین، داستان خدایان مصری هوروس، ایزیس و اوزیریس، یا اشتیاق مسیح در میان فرهنگ ها، اسطوره ها داستان راه را توصیف می کنند مثلا: سفر یک قهرمان شجاع به ناشناخته و بازگشت پیروزمندانه او.
در بیشتر اسطوره ها، ناشناخته، نیروی اولیه و فراگیر طبیعت است که همه حیات از آن سرچشمه می گیرد. این نیروی خلاق و مخرب، اغلب به صورت زنانه نشان داده می شود. به عنوان مثال، در اسطوره آفرینش بین النهرین، ناشناخته با اژدهای مادر وحشی تیامات، که قطعاتش اساس کیهان را تشکیل می دهد، نشان داده می شود.
در افسانه آفرینش سومری ها، این الهه، دریا نامو است که زمین و آسمان را به دنیا می آورد. ما می توانیم این کهن الگوی اسطوره ای ناشناخته را مادر بزرگ و وحشتناک بنامیم. جنبه “بزرگ” و “وحشتناک” مادر، که نمایانگر جنبه تهدیدکننده و امیدوارکننده ناشناخته است، گاهی در شخصیت های مختلف گنجانده می شود.
به عنوان مثال، مادر وحشتناک، اغلب به صورت یک هیولا، یک طوفان یا یک نامادری شیطانی ظاهر می شود. مادربزرگ اغلب به عنوان یک گنج پنهان، یک مکان جادویی یا یک مادرخوانده پری نشان داده می شود. مادربزرگ و جنبه های وحشتناک با پدربزرگ و جنبه های وحشتناک مخالفت می کند.
او نمایانگر قلمرو کاوش شده فرهنگ است و تمام ساختارهایی که انسان ها برای محافظت از خود در برابر ناشناخته ها ساخته اند را نشان می دهد. در اساطیر، او اغلب به عنوان یک پادشاه قدیمی معرفی می شود. گاهی این پادشاه عاقل، عادل و محافظ است، که جنبه “بزرگ” در فرهنگ است. اما گاهی اوقات او در راه خود مستبد و سرکوبگر می شود، که به معنای جنبه “وحشتناک” فرهنگ است.
در نهایت، قهرمان داستان وجود دارد که بین نیروهای ناشناخته و شناخته شده، مادر و پدر، طبیعت و فرهنگ گیر کرده است. قهرمان، کاشف خلاقی است که شجاعانه وارد ناشناخته ها می شود، جنبه های منفی طبیعت و فرهنگ را شکست می دهد و جنبه های مثبت را متحد می کند.
به خدای مصری هوروس فکر کنید که برای نجات پدرش ازیریس به دنیای اموات می رود تا آن دو بتوانند تاج و تخت را از عموی شیطان صفت خود پس بگیرند و نظم را به مصر بازگردانند. همانطور که در بخش بعدی خواهیم دید، قهرمان یک الگوی قدرتمند برای رفتار انسان است. (پیشنهاد می کنم خلاصه کتاب فراتر از نظم اثر جردن پیترسون را حتما در سایت نگرش نیک بخوانید)
اسطوره ها الگویی را برای نحوه عملکرد جوامع و نحوه رفتار افراد ارائه می دهند.
تصادفی نیست که شخصیت های اسطورههای باستانی اغلب پادشاهان، ملکه ها و شاهزادگانی هستند که برای تاج و تخت می جنگند. بسیاری از فرهنگ ها از افسانه ها برای توجیه قدرت استبدادی حاکم خود استفاده می کردند. برای مثال تصور می شد که امپراتور بین النهرین فرستاده مردوک، قهرمان یک اسطوره است.
اما اسطوره ها صرفاً قدرت را مشروع نمی دانستند، بلکه الگوهایی برای نحوه استفاده از آن قدرت نیز ارائه می کردند. درست همانطور که مردوک وقتی کیهان را از قطعات تیامات ساخت، کار امپراتور بین النهرین ایجاد نظم از هرج و مرج بود.
بسیاری از اسطوره ها با جنبه دوگانه ناشناخته مانند خلاقیت در مقابل قدرت ویرانگر مادربزرگ و ترس ها، دست و پنجه نرم می کنند. اما بسیاری از نبردها بین جنبه های دوگانه فرهنگ، به معنای جنبه های حفاظتی و ظالمانه پدربزرگ و ترس ها هستند. اغلب، این جنبه های مختلف توسط نسل های مختلف پادشاهان یا خدایان نشان داده می شوند.
به عنوان مثال، در کیهان شناسی مصری، پادشاه الهی اوزیریس نمایانگر جنبه بیش از حد سنت گرای پدر وحشتناک است. اوزیریس یک ظالم نیست، اما آنقدر در راه خود گیر کرده است که نمی تواند شر برادرش ست را تشخیص دهد، در نتیجه برادرش بعداً او را می کشد تا تاج و تخت را به دست آورد.
قهرمان داستان، پسر اوزیریس، هوروس، نسخه ای «به روز شده» از پادشاه قدیمی است. هوروس برای بازگرداندن پدرش وارد دنیای اموات می شود. او را نابینا می یابد و یکی از چشمانش را به او قرض می دهد تا دوباره ببیند. پدر و پسر با هم از عالم اموات بیرون می آیند تا تاج و تخت را پس بگیرند.
داستان پدر و پسر درس بزرگی در مورد تعادل خوب بین سنت و نوآوری است که نیاز به فرهنگ برای بقا دارد. اما اسطوره ها فقط به عنوان الگو برای جامعه عمل نمی کنند، بلکه دستورالعمل هایی برای رفتار فردی نیز ارائه می دهند. اکتشاف خلاقانه و شجاعانه قهرمان، نمونه ای برای غلبه بر ناشناخته ها، نه با پنهان شدن یا فرار، بلکه با رویارویی با چالش است.
اغلب، قهرمان با یک همتای شیطانی مخالفت می کند که نشان می دهد چگونه باید رفتار کند. برای مثال، عموی شرور هوروس، ست، با کشتن اوزیریس، بی احترامی بزدلانه ای را به دستور الهی نشان می دهد، اشتباهی که بعداً به خاطر آن مجازات شد.
اسطوره ها با انتقال درس هایی در مورد جامعه و تشویق هویت فردی ما با قهرمان، قطب نمای اخلاقی را مدت ها قبل از اینکه قوانین رفتاری توسط مذهب نهادی رسمیت داده شود یا در قانون نوشته شود، ارائه کردند.
رشد یعنی یاد بگیریم چگونه با گروه و قهرمان، همذات پنداری کنیم.
در ادامه خلاصه کتاب طرحواره های معنا اثر جردن بی پیترسون آمده که وقتی ما بچه هستیم، توسط والدینمان از ناشناخته ها محافظت می شویم. ما نیازی به قهرمانان اسطوره ای نداریم تا رفتار مناسب ما را الگوبرداری کنند، زیرا والدین ما به سادگی به ما می گویند که چگونه رفتار کنیم. البته، با انجام این کار، ارزش های فرهنگی که آنها را احاطه کرده است، تجسم می کنیم.
بخشی از بزرگ شدن و رهایی از دست والدینمان این است که یاد بگیریم ارزش ها و حفاظت از آنها را با ارزش ها و حفاظت از فرهنگ، جایگزین کنیم. در اولین گام رهایی خود، یاد می گیریم که با گروه فرهنگی بزرگتر خود همذات پنداری کنیم. مرحله سرکشی در دوران نوجوانی را به خاطر دارید؟ برای بسیاری از نوجوانان، رد اجباری اختیارات والدین برای پذیرش ارزش های دوستانشان بخشی طبیعی از فرآیند اجتماعی شدن است.
تناقض بزرگ شدن این است که به محض کسب استقلال مورد انتظار از والدین خود، تسلیم قوانین، هنجارها و ارزش های جامعه اطرافمان می شویم. بیشتر این قوانین اجتماعی به همان اندازه خودسرانه هستند که والدین ما در دوران نوجوانی به ما تحمیل کردند. به عنوان مثال، در غرب، از هر بزرگسال انتظار می رود که یک حرفه تخصصی مانند وکالت یا لوله کشی را بیاموزد.
دلیلی وجود ندارد که چرا باید چنین باشد. انسان ها می توانند به راحتی بدون شغل زنده بمانند. اما این قواعد اجتماعی خودسرانه چیزی است که فرهنگ را به نمایش می گذارد. آنها چارچوبی از معنا را برای ما فراهم می کنند تا بتوانیم در آن عمل کنیم، به ما کمک می کنند جهان را به قطعات آشنا تقسیم کنیم، و بنابراین ناشناخته را دور نگه داریم.
اسطوره های یک فرهنگ ابزار مهمی برای رمزگذاری و به اشتراک گذاری چارچوبی از قوانین، هنجارها و ارزش ها هستند. با این حال، به عنوان بزرگسالان، شناسایی ما با این چارچوب فرهنگی هرگز نباید کامل باشد. افرادی که به طور کامل و غیرانتقادی با قواعد فرهنگ همذات پنداری می کنند، به راحتی توسط جناح «ظالم» مورد استثمار قرار می گیرند و اقتدارگرایی و فاشیسم را ممکن می سازند.
اینجاست که اسطوره ها نقش مهم دیگری دارند. آنها با تشویق همذات پنداری فردی با قهرمان، از ما در برابر همذات پنداری غیرانتقادی با فرهنگمان محافظت می کنند. قهرمان همیشه راه خود را می رود و ترسی از اجبار در برابر قدرت پدربزرگ و وحشتناک را ندارد. با این وجود، قهرمان به همنوعان خود وفادار است و قهرمانی او در خدمت منافع اجتماعی است. بنابراین گام دوم رهایی ما باید تبدیل شدن به قهرمان داستان خودمان باشد.
ناهنجاری ها ثبات روان و جامعه ما را تهدید می کند و ما را مجبور به سازگاری می کند.
وجود ناشناخته، یک واقعیت در زندگی است. ما به عنوان انسان، دائماً توسط چیزهایی احاطه شده ایم که هرگز نخواهیم فهمید. فرهنگ، معیاری برای محافظت از هرج و مرج ناشناخته ها را فراهم می کند. با این وجود، هرج و مرج اغلب زمانی ما را پیدا می کند که انتظارش را نداریم.
برخوردهای ناخواسته با ناشناخته ها می تواند برای موش ها و انسان ها بسیار ناراحت کننده باشد. اما زمانی که ناهنجاری ناشناخته آنقدر بزرگ باشد که نتواند خود را در دیدگاه کنونی ما از جهان ادغام کند، می تواند یک بحران واقعی ایجاد نماید.
چنین ناهنجاری های انقلابی می تواند در سطح فرهنگی، به عنوان مثال به شکل یک فاجعه طبیعی، یک تهاجم خارجی، یا یک بحران سیاسی رخ دهد. یا ممکن است در سطح فردی به شکل مرگ خانوادگی، شکست شغلی یا درک ناخوشایند رخ دهند.
ناهنجاری ها همیشه ما را مجبور به سازگاری می کنند. ناهنجاری های جزئی نیاز به سازگاری طبیعی دارند که به راحتی و تقریباً خودکار اتفاق می افتد. برای مثال تصور کنید دفتر خود را ترک می کنید تا به یک جلسه بروید، اما متوجه می شوید که آسانسور راهرو خراب است. مشکلی نیست! شما به سادگی از پله ها استفاده می کنید. به هر حال می خواستید کمی ورزش کنید.
با این حال، ناهنجاری های عمده نیاز به انطباق انقلابی دارند. این برخوردهای شدید با ناشناخته ها ما را مجبور می کند تا نحوه تفکر خود را درباره خودمان و جهان به روز کنیم. حتی ممکن است مجبور شویم اهداف، ارزش ها و رفتارهایمان را برای تطبیق با آنها تغییر دهیم. این می تواند یک بحران اجتماعی در سطح فرهنگی و بحران روانی شدید در سطح فردی ایجاد کند.
به عنوان مثال، تصور کنید که پس از یک جلسه کاری موفق، رئیستان با شما تماس می گیرد. او به شما می گوید که از عملکرد کلی شما راضی نیست. به نظر می رسد که شما کاملاً وظایف موقعیت خود را اشتباه تفسیر کرده اید. او شما را اخراج می کند و به شما پیشنهاد می کند که یک حرفه متفاوت پیدا کنید.
این اطلاعات جدید دنیای شما را تکان می دهد. تا چند دقیقه پیش، شما خود را به عنوان مدیر عامل آینده شرکت تصور می کردید. شما چند هفته آینده را در یک گیجی و افسردگی سپری می کنید. انطباق انقلابی به معنای استفاده از ناهنجاری ها برای به روز رسانی مدل خود از جهان است. اگر ناهنجاری ها به انباشته شدن ادامه دهند، نشان دهنده این است که مدل ما از جهان برای ما کار نمیکند.
محدودیت های ما پیش شرط وجود معنادار است.
آیا تا به حال با نماد کنجکاوی مار در حال خوردن دم خود برخورد کرده اید؟ در بسیاری از فرهنگ ها، از این مار خودخور، اوروبوروس، برای نشان دادن وضعیت اصلی کیهان استفاده می شود. اولین بار این نماد در بابل باستان ظاهر شد و می توان آن را در فرهنگ های مختلف در سراسر آفریقا، هند و مکزیک یافت.
اوروبوروس بیانگر حالت اولیه هستی است که در آن همه چیز در هماهنگی کامل می باشد. دنیایی که ما می شناسیم هنوز به وجود نیامده است. در این حالت اولیه، هرج و مرج و نظم یکی هستند. ناشناخته و معلوم هنوز از هم جدا نشده اند، زیرا کسی نیست که چیزی بداند و انسان ها هنوز وجود ندارند.
در اساطیر مسیحی، باغ عدن نمایانگر این وضعیت بهشتی است. اولین انسان های باغ عدن، آدم و حوا، هنوز به معنایی که ما امروز آن را درک می کنیم، انسان نیستند. آنها مرگ، درد و اندوه را نمی شناسند. آنها چیز دیگری را نیز نمی دانند. فقط پس از خوردن میوه ممنوعه درخت معرفت، خودآگاهی در آنها ایجاد می شود و آنها را از سایر حیوانات در بهشت متمایز می کند.
آنها ناگهان متوجه می شوند که تمام مدت برهنه بوده اند و تلاش می کنند تا خود را با برگ های انجیر بپوشانند. آنها بهای گزافی را برای آگاهی افزایش یافته جدید خود می پردازند. خداوند آنها را به خاطر ظلمشان از بهشت بیرون می کند. این نقطه در اساطیر مسیحی است که در آن حالت اولیه بهشتی شکسته می شود.
جهان به زندگی و مرگ، نظم و هرج و مرج، خوب و بد جدا می شود. همچنین اینجا نقطه ای است که در آن آدم و حوا واقعاً انسان می شوند. خداوند به آنها این حق و مسئولیت الهی را عطا می کند تا دریابند چگونه در این دنیای جدید و قطبی شده حرکت کنند. افسانه خلقت مسیحی نشان می دهد که عیوب و محدودیت های انسانی ما پیش شرط وجود ما هستند.
در مورد آن فکر کنید: اگر هیچ بدی در جهان وجود نداشت، چگونه می توانستیم بدانیم خیر چیست؟ اگر نمی توانستیم هیچ اشتباهی انجام دهیم، چگونه می توانستیم خود را برای انجام کار درست تحسین کنیم؟ و اگر هرگز مجبور نبودیم بمیریم، زندگی برای ما چه معنایی خواهد داشت؟
زندگی بدون مرگ نمی تواند وجود داشته باشد و خیر بدون شر وجود ندارد. و معنا نمی تواند بدون قطبیت بین زندگی و مرگ، خیر و شر وجود داشته باشد. افسانه خلقت مسیحی به ما می آموزد که این حق و مسئولیت الهی ماست تا مسیر معنادار خود را در دنیای قطبی شده ترسیم کنیم.
شر به معنای رد اکتشافات خلاق است و همه ما قادر به انجام آن هستیم.
یکی از گیج کننده ترین ویژگی های طبیعت انسان، ظرفیت ما برای شر است. در دنیای امروز، ما تمایل داریم که شر را محصول یک نقص روانی، تربیت بد یا سایر شرایط ناعادلانه اجتماعی یا اقتصادی بدانیم. اما همانطور که هانا آرنت، فیلسوف آلمانی، هنگام تفکر در مورد شرارت انجام شده در دوران رایش سوم، پیشنهاد کرد، ایده واقعاً وحشتناک این است که حتی مردم عادی نیز قادر به شر هستند. او این را “ابتذال شر” می نامد.
بسیاری از اسطوره ها و به ویژه اسطوره های مذهبی، با شرارت درون همه ما دست و پنجه نرم می کنند. شاید تأثیرگذارترین تفسیر از شر در اساطیر مسیحی به شکل شیطان یافت شود. شیطان یک فرشته سقوط کرده است که به دلیل توهمات عظمت خود از بهشت منع شده است. در تصویرهای افسانه ای و غنایی، او اغلب با تکبر فکری، جهل و فریب از جمله خودفریبی همراه است. در نمایشنامه فاوست گوته، شیطان خود را به عنوان “روحی که دائما انکار می کند” توصیف می کند.
شیطان چه چیزی را انکار می کند؟ شیطان در گستاخی و بزدلی بی پایان خود وجود مجهول را انکار می کند. در واقع، همانطور که اسطوره ها به ما می آموزند، کاوش در ناشناخته ها می تواند پاداش های بزرگی به همراه داشته باشد و منبع رشد و دانش ما است.
انکار، امکان برای رشد و دانش را فراهم می کند، که به معنای شر واقعی است. شیطان با رد امکان کاوش خلاق، ضد قهرمان را نمایندگی می کند. او مظهر گرایش انسان به اجتناب، سرکوب و انکار ناهنجاری، جلوگیری از سازگاری، رشد و دانش موفق است.
همچنین شیطان از یک سو تمایل ما را به دنبال آسایش در پیروی کورکورانه از فرهنگ و سنت و از سوی دیگر از دست دادن خود در خودستایی و زیادهروی را نشان می دهد.
اسطوره ها به جای جستجوی توضیح ساختاری برای شر، به ما کمک می کنند تا با شر درونیمان دست و پنجه نرم کنیم و به ما نشان می دهند که برای انتخاب یک مسیر جدید چه کاری می توانیم انجام دهیم.
عالی بود
جردن پیترسون هم مثل جیم ران مربی فوقالعادهای برای زندگیتون می اونه باشه، از آقای باقرپور عزیز در خواست می کنم از جردن پیترسون دوره های بیشتری بذارند
ایشالا به مرور اساتید جدید از جمله جردن پیترسون به سایت اضافه میشن، ممنونم از پیشنهاد خوبت مهران عزیز