امروز می خواهیم خلاصه کتاب سایکو سایبرنتیک اثر ماکسول مالتز را با هم بخوانیم. سایکو سایبرنتیک به شما کمک می کند تا طرز فکر خود را در مورد زندگی و آنچه ممکن است تغییر دهید. از عنوان عجیب و غریب آن هم نترسید. اگر در بهینه سازی زندگی خود جدی هستید، سایکو سایبرنتیک ارزش سرمایه گذاری روی آن را دارد.
تصویر ذهنی نقشی اساسی در زندگی شما ایفا می کند. نحوه درک شما از خود تعیین می کند که چقدر خوب در هزارتوی زندگی حرکت کنید. اگر به خودیاری و پیشرفت یا تغییر هر یک از جنبه های شخصیت یا رفتار خود علاقه مند هستید، ابتدا باید این ایده عمیقاً ریشه دار در مورد اینکه چه کسی هستید را تغییر دهید.
یکی از کتاب های کلاسیک خودیاری، سایکو سایبرنتیک توسط ماکسول مالتز در سال 1960 نوشته شد. مالتز، که هم جراح پلاستیک و هم روانشناس بود، می خواست به سوالی که در طول تمرینش مدام به آن دچار می شد، پاسخ دهد.
پس از انجام جراحی های پلاستیکی بی شماری (معمولاً برای رفع ناهنجاری ها)، او متوجه شد که حتی وقتی ظاهر فیزیکی افراد را تغییر داده، زندگی آنها اساساً تغییر نکرده است.
دکتر ماکسول مالتز متوجه شد که بیمارانی که زندگی خود را تغییر داده اند، توانستند این کار را انجام دهند زیرا تصورشان از کسی که هستند نیز تغییر کرده است. خوشبختانه، این کتاب به من کمک کرد تا بدون اینکه زیر چاقو بروم، برای رشد شخصی عزت نفسم مسیری پیدا کنم.
کتاب سایکو سایبرنتیک
ماکسول مالتز در کتاب سایکو سایبرنتیک (Psycho-Cybernetics)، تصویر ذهنی را به دو بخش کلی تقسیم میکند: تصویر ذهنی مثبت و تصویر ذهنی منفی.
- تصویر ذهنی مثبت: شامل باورها، افکار و احساسات مثبتی است که ما نسبت به خودمان داریم. این شامل باور به تواناییها، استعدادها و ارزش خودمان میشود.
- تصویر ذهنی منفی: شامل باورها، افکار و احساسات منفی است که ما نسبت به خودمان داریم. این شامل باور به ناتوانیها، ضعفها و بیارزشی خودمان میشود.
فرض کنید شما میخواهید در شغل خود موفق شوید. اگر تصویر ذهنی مثبتی داشته باشید، به تواناییهای خود ایمان دارید و برای رسیدن به اهدافتان تلاش میکنید. شما چالشها را به عنوان فرصتی برای یادگیری و رشد میبینید و از شکستها نمیترسید.
اما اگر تصویر ذهنی منفی داشته باشید، به خودتان ایمان ندارید و به راحتی تسلیم میشوید. در این حالت شما چالشها را به عنوان مانعی در برابر موفقیت خود میبینید و از شکستها میترسید.
مالتز معتقد بود که ما میتوانیم با تلاش و تمرین، تصویر ذهنی خود را تغییر دهیم.
خلاصه کتاب سایکو سایبرنتیک
در اینجا نکات کلیدی و کاربردی ترین بینش از بررسی کتاب سایکو سایبرنتیک آمده است:
1- روی اینکه چگونه خود را درک می کنید کار کنید
شخصی که خود را باور دارید در هر اقدام، تصمیم و در نهایت نتیجه زندگی شما منعکس می شود. به عنوان مثال، اگر فکر می کنید در ریاضیات عالی هستید، به احتمال زیاد در ریاضیات واقعاً خوب هستید. این باور هر بار که پاسخ صحیح را دریافت می کنید یا به راحتی مشکلی را در ذهن خود حل می کنید، ترکیب می شود.
همین امر در مورد عقیده مخالف نیز صدق می کند. اگر فکر می کنید در ریاضی بسیار بد هستید، یا به هر قیمتی از آن اجتناب می کنید، هرگز توانایی های ریاضی نادرست خود را توسعه نمی دهید، یا هر بار که قادر به حل مسئله نیستید، خود را متقاعد می کنید که چنین هستید.
همه چیز به خودگویی مثبت بر می گردد.
خودگویی مثبت اولین مانع در توسعه کیفیت زندگی شماست.
مثبت اندیشی را با خود گفتاری مثبت اشتباه نگیرید. مثبت اندیشی فراتر از سطحی نگری عمل نمی کند. بهبود تصویر از خود با نحوه صحبت شما با خود شروع می شود.
زمانی که سعی می کردم بهعنوان یک بازیکن بیسبال در کالج پیشرفت کنم، درباره «خودگویی» یاد گرفتم. پس از خواندن چند کتاب، متوجه شدم که مبارزات من در زمین مسابقه هیچ ربطی به توانایی بدنی من ندارد. همه چیز مربوط به خودگویی درونی من بود.
وقتی همه چیز خوب پیش نمی رفت، نه تنها پس از پایان بازی، بلکه در حین بازی، به طرز فجیعی با خودم رفتار می کردم. خودگویی منفی باعث می شد که بازی من به تدریج در طول بازی بدتر شود و در پایان، من اصلاً باور نمی کردم که اصلاً توانایی توپ زدن داشته باشم. برای مدتی، تصور من از خودم این بود: “کسی که نمی تواند ضربات بزند”.
در تلاشم برای پیشرفت، چند کتاب بازی بیسبال برداشتم. وقتی متوجه شدم که بیشتر این کتاب ها خیلی کم روی تکنیک یا جنبه های فیزیکی پیچینگ (پرتاب کردن توپ در بازی بیسبال) تمرکز دارند، شوکه شدم. در عوض، آنها روی بازی ذهنی این ورزش تمرکز کردند. این تجلی همه چیز را برای من تغییر داد.
متوجه شدم که برای اینکه بتوانم در آهنگسازی پیشرفت کنم، باید گفتگوی درونی که با خودم داشتم را تغییر دهم. پس از مدتی، من شروع به بهتر توپ زدن کردم و این مرا متقاعد کرد که بازیکن بهتری هستم. در نهایت، تصور من از خودم به کسی تغییر کرد که میتواند ضربه بزنند و میزند.
این ما را به بینش بعدی روان-سایبرنتیک هدایت می کند …
2- اهداف خود را قبل از تحقق آنها ببینید و تجربه کنید
ذهن شما تفاوت بین یک تجربه خیالی و “واقعی” را نمی داند. اگر فیلم «اینسپشن» را دیده باشید، منظور من را می دانید.
بنابراین، در اینجا یک سؤال وجودی کوچک برای شما وجود دارد:
آیا در حال حاضر در رؤیا زندگی می کنید؟
اکثر مردم با اطمینان پاسخ می دهند “نه” (در حالی که در سکوت از خود می پرسند که آیا از نظر ذهنی همه چیز را دارید)، اما بیایید برای لحظه ای به این موضوع فکر کنیم. چند بار “رویا” می بینید (آنچه را که ما به هر حال رویا می بینیم) و احساس کرده اید که واقعی است؟ این قدرت ذهن و تخیل ماست. دکتر مالتز در روان سایبرنتیک استدلال می کند که یک انسان می تواند از واقعیت ذهنی ما برای بهتر شدن استفاده کند.
عملی ترین راه برای استفاده از این اصل از طریق تجسم است.
هر روز چند دقیقه را به تجسم اهداف خود اختصاص دهید. من می دانم که شما این توصیه را صدها بار شنیده اید، اما این به یک دلیل است – کار می کند. قدرت این عمل را دست کم نگیرید. قبل از اینکه بتوانید به اهداف خود برسید، باید اهداف خود را ببینید و احساس کنید.
«اگر خودمان را در حال اجرا به شیوه ای خاص تصور کنیم، تقریباً شبیه اجرای واقعی است. تمرین ذهنی به کامل شدن کمک می کند.» – روان سایبرنتیک، صفحه 35
وقتی اهدافم را تجسم می کنم، به من کمک می کند تا به این فکر کنم که وقتی واقعاً به هدفی که دنبال می کردم رسیده ام، چگونه به نظر می رسد. چه احساسی دارم؟ این موفقیت برای من چه معنایی دارد؟ چگونه از این موفقیت برای دستیابی به هدف بعدی استفاده کنم؟ هرچه بتوانید هدف را واضح تر ببینید، ضمیر ناخودآگاه شما بهتر می تواند برای رسیدن به آن کار کند.
3- اولین قدم را بردارید (حتی اگر کوچک باشد)
رالف والدو امرسون گفت:
“آن کار را انجام بده تا قدرت داشته باشی.”
اکثر اهداف کیفی وقتی در ظاهر به آنها نگاه می کنید غیرممکن به نظر می رسند.
فرض کنید یکی از اهداف شما نوشتن 12 پست وبلاگ 3000 کلمه ای است. فوراً غرق فکر همه کارهایی می شوید که مستلزم آن است. و در بیشتر موارد، این دلیل کافی برای کنار گذاشتن کار به ظاهر غیرممکن است.
به همین دلیل بسیار مهم است که ابتدا یک هدف در سطح بالا تعیین کنید. سپس آن هدف را به اهداف کوچکتر و ساده تر تقسیم کنید. نوشتن 100 کلمه در روز در مقابل 36000 کلمه بسیار ساده تر است.
4- به یاد داشته باشید که شما با خودتان رقابت می کنید
شما نسبت به هیچ انسان دیگری پست یا برتر نیستید. همانطور که ماکسول مالتز می گوید:
“تو فقط تو هستی.” – روان سایبرنتیک، صفحه 57
بر این تمرکز کنید که چگونه “شما” فردا بهتر از “شما” امروز خواهد بود. اگر چیزی را که دیروز بودید شکست نمی دهید، پس در مسیر درستی حرکت نمی کنید تا بهترین خود را پیدا کنید.
5- استانداردهای خود را تنظیم کنید
ما مشروط به این هستیم که باور کنیم استانداردهای دیگران متعلق به خودمان است. هنجارها و فشارهای اجتماعی این ایده ها را به خوبی در روح و روان ما جا انداخته اند و زمانی که در انجام آنها ناکام می شویم، احساس شکست می کنیم. تنها استانداردی که اهمیت دارد، استاندارد شماست. همه ما ایدهآلهای متفاوتی داریم و دیدگاه های متفاوتی در مورد آنچه که یک زندگی خوب را می سازد، داریم.
اعتماد به خود و دیدگاهی که نسبت به خود و زندگی تان دارید باعث می شود استانداردهای دیگران نامرتبط به نظر برسند.
«از سنجش خود با استانداردهای «آنها» دست بردارید. شما “آنها” نیستید و هرگز نمی توانید اندازه گیری کنید. نه می توانند «آنها» را با شما بسنجند – و نه باید. هنگامی که این حقیقت ساده و نسبتا بدیهی را دیدید، آن را بپذیرید و باور کنید، احساسات حقارت شما از بین خواهد رفت.»
6- اشتباه کنید، هر چه بیشتر بهتر.
ماکسول مالتز می نویسد که اشتباهات ما بلوک های سازنده موفقیت هستند. این را قبلاً میلیون ها بار شنیده اید، اما حقیقت دارد. هر چه بیشتر اشتباه کنید، تجربیات بیشتری به دست می آورید که به معنای دانش بیشتر است. مالتز بیان می کند که این تجربیات از طریق بسیاری از زمینه های زندگی شما فراتر می روند، و دانش حاصل از یک «اشتباه» به ظاهر نامرتبط بهطور باورنکردنی مفید می شود و به شما قدرت نامحدودی می دهد.
اشتباهاتی که مرتکب می شوید باعث نمی شوند که شما از یک شخص کم تر شوید، زیرا آنها را مرتکب شده اید. هیچ کس که تا به حال برای انجام کاری عالی تلاش نکرده باشد در اولین تلاش خود آن را انجام نداده است. من حتی یک اشتباه یا «شکست» را پس نمی گیرم، زیرا همه آنها برای رساندن من به جایی که امروز هستم، گام های لازم (هرچند دردناک در آن زمان بودند) بودند.
من همچنین می دانم که اشتباه کردن را تمام نکرده ام. من به احتمال زیاد تا آخر کار چند تا را جبران خواهم کرد و از همه آنها استقبال می کنم. من می دانم که احساس می کنم در ظاهر “باخت” یا “شکست خورده ام”. اما اینها نشانه هایی هستند که نشان می دهد من باید از فلات ها عبور کنم و به اهداف جدید برسم. شکست را در آغوش بگیرید، حتی اگر در ابتدا ترسناک به نظر برسد. نتیجه نهایی ارزش آن را خواهد داشت.
7- نحوه تفکر خود در مورد پروژه ها را مجدداً تنظیم کنید
خودتان را متقاعد کنید که باور کنید کاری که امروز باید انجام دهید آسان است و احتمال بیشتری وجود دارد که آن را به انجام برسانید. قرار دادن چیزها در چشم انداز، اضطراب و ترسی را که برای آن روز احساس می کنید از بین می برد.
وقتی پروژه بزرگی برای انجام دادن دارم، همیشه از خودم میپرسم: «آیا واقعاً بیان کردن افکارم در این سند آنقدر سخت است؟» پاسخ واقعا این نیست. اما سوال مهم تر این است که آیا انجام این کار برای من آسان است زیرا خودم را شرطی کرده ام که آن را باور کنم؟ من این طور فکر می کنم.
به زمانی فکر کنید که یک پروژه واقعا بزرگ به شما داده شد تا انجام دهید، شاید یک پروژه مشترک. و نگرانی و فشاری که روی آنها احساس می کردید را بیان کردید. اگر آن شخص به شما می گفت که این یک تکه کیک است، قبلاً تعداد زیادی از این کارها را انجام داده اید – احساس راحتی بیشتری می کنید و شروع به همان فکر می کنید.
برای خودت به آن آدم تبدیل شو نیازی نیست خود را روانی کنید؛ هر کاری که امروز باید انجام دهید به راحتی قابل انجام است. قبلا انجامش دادی.
8- در لحظه زندگی و عمل کنید
شما نمی توانید زخم های عاطفی دیروز را تغییر دهید، و نمی توانید آنچه را که فردا به ارمغان می آورد را کنترل کنید. تنها چیزی که بر آن قدرت دارید، لحظه حال است. می توانم ادامه نوشتن این مقاله را انتخاب کنم، یا می توانم میز کارم را تمیز کنم. من به نوشتن ادامه می دهم زیرا می دانم این اقدامی با تأثیرگذاری بالاتر است.
من می دانم که می تواند تأثیر مثبتی بر زندگی دیگران بگذارد. تمیز کردن میز من فقط روی زندگی همسرم تأثیر می گذارد. به علاوه، آشفتگی به جایی نمی رسد. بعد از اینکه کار با تاثیر بالاتر را انجام دادم، تمیز کردن همچنان وجود دارد.
این به بینش بعدی سرازیر می شود …
9- اکنون شاد باشید
من بارها در طول زندگی ام برای “شاد بودن” تلاش کرده ام علیرغم داشتن همه چیزهایی که همیشه می خواهم.
تا زمانی که متوجه شدم “خوشبخت بودن” یک هدف وحشتناک است.
شما هرگز “خوشحال” نخواهید بود. الان فقط باید خوشحال باشی.
خوشبختی یک عادت است. شما باید هر لحظه آن را تمرین کنید.
کلیشه «گل رز را بو کن» به ذهنم خطور می کند. این چیزهای کوچک هستند که شادی ها و لذت های ساده را به ارمغان می آورند.
هیچ شخص، تمجید یا شیء مادی وجود ندارد که در آینده بیشتر از من یا شما در حال حاضر خوشبختی به ارمغان بیاورد. همین الان، در این لحظه دقیق شاد باشید. اما به سایکو سایبرنتیک گوش نده و به من گوش نده. به مردی بسیار عاقل تر از من گوش کن.
آبراهام لینکلن گفت:
“بیشتر مردم به اندازه ای که تصمیم دارند خوشحال هستند.”
10- اهدافی را برای خود تعیین کنید نه دیگران
برخی از “اهداف” چیزی بیش از تلاش برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران نیستند. مردم بر این باورند که با تعیین و دستیابی به اهداف، دیگران را تحت تاثیر قرار خواهند داد.
این انگیزه وحشتناکی است و برای شما خوشبختی نمی آورد.
تنها دلیل تعیین و تلاش برای رسیدن به هر هدفی تحت تاثیر قرار دادن خود است. دانستن اینکه تمام قلب و روح خود را گذاشتید و رویاهای خود را به واقعیت تبدیل کردید، یک هدف عمیق را برای شما به ارمغان می آورد که به زندگی شما معنا می بخشد. شما عضله خلاق خود را خم کردید و کنترل زندگی خود را به دست گرفتید. و آن را به سمت چیزی ملموس و قابل سنجش هدایت کردید.
تعیین اهداف و دستیابی به اهداف برای شماست.
“موفقیت” توسط افراد دیگر تعریف نمی شود. تعریف خود را از موفقیت بسازید و بعد بروید بدستش بیاورید.
سوالات متداول در مورد کتاب سایکو سایبرنتیک
1- سایکو سیبرنتیک به چه معناست؟
روانشناسی سایبرنتیک، مکتبی که توسط ماکسول مالتز پایهگذاری شد، رفتار هدفگرا را با استفاده از نگاهی مکانیکی به کارکردهای درونی مغز توضیح میدهد. تحقیقات مالتز در مسیر درک فرآیندی که ذهن برای رسیدن به اهداف طی میکند، او را به سمتِ آثار دکتر جان فون نویمان رهنمود کرد. فون نویمان دانشمندی بود که شباهتهای بین رایانهها و ذهن انسان را مورد بررسی قرار میداد.
با الهام از کارهای فون نویمان، مالتز مغز را به عنوان یک سیستم هدایت شونده در نظر گرفت که شبیه به سیستم هدایت یک موشک عمل میکند. او معتقد بود که درست همانطور که یک موشک با دریافت اطلاعات از محیط اطرافش، مسیر خود را برای رسیدن به هدف تنظیم میکند، ذهن ما نیز میتواند با دریافت و پردازش اطلاعات، افکار و رفتارهایش را به گونهای تنظیم کند که به اهدافش دست پیدا کند.
بنابراین، روانشناسی سایبرنتیک بر این اصل استوار است که با درک چگونگی عملکرد این سیستم هدایت درونی، میتوانیم بر باورها و الگوهای ذهنی خود تأثیر بگذاریم و در نهایت، رفتار و نتایج زندگی خود را تغییر دهیم.
2- آیا کتاب روانشناسی سایبرنتیک یک کتاب روانشناسی است؟
به نوعی بر پایه علم روانشناسی بنا شده، اما بدون اینکه وارد تاریخچه روانشناسی در قرن بیستم شویم، نشان دادن چگونگی آن دشوار است. به یاد داشته باشید که کتاب سایکوسایبرنتیک اثر مالتز برای اولین بار در سال 1960 منتشر شد. در آن زمان، روانشناسی تحت سلطه جنبشی به نام رفتارگرایی بود.
3- تئوری سایکو-سایبرنتیک چیست؟
تئوری سایکو-سایبرنتیک، که در کتابی به همین نام اثر دکتر ماکسول مالتز مطرح شد، به عنوان متن پیشگام در زمینه ارتباط ذهن و بدن شناخته میشود. این مفهوم، بستر بسیاری از برنامههای امروزیِ توانمندسازی شخصی را فراهم کرده است.
بر اساس تئوری سایکو-سایبرنتیک، ما میتوانیم با درک ارتباط ذهن و بدن، بر زندگی خود تأثیر بگذاریم. این تئوری به ما ابزارهایی ارائه میدهد تا:
- بحرانها را به فرصتهای خلاقانه تبدیل کنیم
- خود را از باورهای غلط رها سازیم
- آزادی جدیدی از ترس و گناه را جشن بگیریم
4- کتاب سایکو سایبرنتیک به شما چه چیزی یاد میدهد؟
روانشناسی تصویر ذهنی نوشتهی ماکسول مالتز، یک کتاب خودیاری است که قدرت ذهن و تأثیر آن بر موفقیت و خوشبختی ما را بررسی میکند. این کتاب تکنیکها و تمرینهایی را ارائه میدهد تا ذهن ناخودآگاه خود را دوباره برنامهریزی کنید و تصویر ذهنیتان را بهبود بخشید.
عالی
این کتاب کمک می کنه طرز فکرتون را درست کنید، ی پیشنهاد بدم، دوره های جیم ران را از همین سایت نگرش نیک ببینید خیلی خیلی بهتر از هر دوره دیگهای است