در این مقاله، با تکنیک های داشتن رابطه سالم و پایدار با همسر یا دیگران آشنا خواهید شد.
توقع تان را پایین بیاورید
رابطه ها واقعاً در زندگی اهمیت دارند. رابطه ما با خدا، همسرمان، بچه ها، اعضای فامیل، دوستان و دیگران.
با وجود این معمولاً اجازه می دهیم در فهرست اولویت ها، جایگاهی بسیار پایین داشته باشند.
اگر مراقب نباشیم اجازه می دهیم کسی یا چیزی خیلی راحت بین ما و عزیزمان شکاف ایجاد کند. برای داشتن روابط سالم باید یاد بگیریم چگونه کشمکش ها را از زندگی خود دور نگه داریم.
خداوند یکایک ما را منحصر به فرد آفریده است و شخصت ها و خلق و خوهای متفاوت داریم. مواجهه ما با مسائل، متفاوت است.
از این رو جای تعجب ندارد که گاهی یکدیگر را آزرده خاطر می کنیم. معمولاً وقتی یک نفر با ما موافق نباشد یا از دید ما به مسئله نگاه نکند، اجازه می دهیم اختلاف ها شعله ور شوند.
فهمیده ام اگر کسی دقیقاً شبیه من نیست یا کاری را به شیوه من انجام نمی دهد، دلیل نمی شود که راه من درست است و راه او نادرست.
ما فقط با بکدیگر متفاوتیم و این تفاوت ها می تواند حساسیت در رابطه ایجاد کند.
اگر می خواهیم کشمکش ها را از زندگی خود دور کنیم باید یاد بگیریم بنا را به صداقت بگذاریم، اگر خطا کرده اند لزوماً قصد و غرضی در کار نبوده است.
ما هم باید در بعضی موارد چشم پوشی کنیم و سر مسائل جزئی دعوا و مرافعه راه نیندازیم و زود از کسی دلخور نشویم.
رفتارهای غیرعادلانه
هر انسانی مرتکب اشتباه می شود و همه ما ضعف داریم. نباید انتظار داشته باشیم اطرافیان ما بی عیب و نقص باشند، نکته ای که باید دقت کنید این است که:
مهم نیست فرد موردنظرتان چقدر بی نظیر است و اهمیتی ندارد چقدر او را دوست داری یا عاشق اش هستی، اگر زمان زیادی را با او بگذرانی احتمال اینکه به تو توهین کند وجود دارد.
اگر توقع داشته باشیم که همسرمان یا کسی که خیلی با او در ارتباط هستیم، بی عیب و نقص باشد، عادلانه رفتار نکرده ایم و این کار باعث ناامیدی ما می شود.
برخی افراد به این شیوه زندگی می کنند که:
✔ تا وقتی تو را دوست دارم که به من آسیب نرسانی یا خطایی مرتکب نشوی.
✔ تا وقتی با تو دوست می مانم که با من درست رفتار کنی.
✔ تا وقتی تو را تأیید می کنم که کارها را به شیوه من انجام دهی.
این رفتارها هم منصفانه نیستند و فشار زیادی را به طرف مقابل وارد می کنند و برای داشتن رابطه سالم باید آنها را از زندگی خود خارج کنید.
بیشتر بخوانید:
چشم پوشی از عیب و نقص ها
من نمی توانم همسری بهتر از ویکتوریا پیدا کنم. او بسیار دوست داشتنی، مهربان و سخاوتمند است.
اما مواردی هم هست که باید از آنها بگذرم، مسائلی هست که باید چشم پوشی کنم و به این معنا نیست که او مشکل دارد.
او هم مثل من انسان است، اگر من هم عیب جو و ایرادگیر بودم و از تمام خطاهای او فهرست تهیه می کردم، حتماً رابطه ای طاقت فرسا پیدا می کردیم و خیلی زود رابطه مان خراب می شد.
ما می دانیم که هر کدام از ما ضعف هایی داریم و مقداری از نیازهای یکدیگر را هم نمی توانیم برطرف کنیم، بنابراین یاد گرفته ایم که:
از این قسمت از ضعف های یکدیگر چشم پوشی کنیم، قضاوت های سرسری نکنیم و خیلی راحت از یکدیگر دلخور نشویم.
بیشتر بخوانید:
همسر بی عیب و نقص!
«جول، ما با یکدیگر نمی سازیم، با یکدیگر هماهنگ نیستیم. تلاش کرده ایم اما دیگر عشقی بین ما نمانده است.»
حقیقت این است که هیچ دو نفری کاملاً با یکدیگر هماهنگ نیستند. باید به نفع رابطه مان توافق کنیم، باید فداکاری کنیم و از بعضی موارد چشم بپوشیم.
همسر بی عیب و نقص وجود ندارد. ویکتوریا گاهی اوقات مردم می گوید:
«همسرم جول بی نظیر است.»
از تو می خواهم یک لحظه هم این حرف را باور نکنی، هر چند که او به این مسئله باور دارد و با اطمینان این حرف را می زند. هیچکس بی عیب و نقص نیست.
یک بار خانمی در مورد همسرش به کنایه گفته بود:
«ازدواج من و همسرم برد و باخت بود. همسرم نمی توانست بهتر از این برنده شود، من هم بدترین باخت عمرم را داشتم.»
وقتی با کسی مخالف هستی بگذار آن مخالفت فقط در چهره ات نمایان باشد، اجازه نده به قلبت هم سرایت کند.
من و ویکتوریا در این مواقع یاد گرفته ایم چگونه با اختلاف نظرهای همدیگر به توافق برسیم.
وقتی نظر خود را بیان می کنی، تلاش نکن دیگران را مجبور کنی تا ذهنیت خود را عوض کنند. به آنها حق بده طرزفکر خودشان را داشته باشند.
هر کسی حق دارد نظر بدهد و تو هم حق داری که نظرش را با احترام نادیده بگیری.
اگر فقط زمانی خوشحال می شوی که دیگران با تو هم نظر باشند، پس در واقع از آنان سوءاستفاده و تلاش می کنی حرف آخر را خودت بزنی.
بهترین راه این است که نظر خود را با آنها در میان بگذاری، سپس یک قدم به عقب برداری و اجازه بدهی خداوند روی آن مسئله و آن فرد کار کند.
قدرت کلمات
تمام تلاش خود را بکن تا محیطی آرام و هماهنگ در خانه به وجود بیاوری. اگر وسوسه شدی حرف های آزاردهنده و نیش دار به زبان بیاوری، به خودت لطفی بکن:
تو می دانی این کار لازم نیست، پس اگر چنین موقعیتی برایت پیش آمد یک نفس عمیق بکش، ده ثانیه صبر کن و به حرف هایی که می خواهی بزنی بیشتر فکر کن.
قدرت کلمات را دست کم نگیرید. کلمات می توانند مثل چاقو بُرنده باشند. شاید آنها را در چند ثانیه بیان کنی، اما شنونده حتی پس از گذشت ماه ها و سال ها با به یاد آوردن آنها احساس می کند قلبش تیر می کشد.
تا به حال شده است به اجاق گاز دست بزنی و سریع دستت را عقب بکشی اما هفته ها بعد هنوز هم احساس سوزش داشته باشی؟
کلمات آزاردهنده و عیب جویانه هم همین گونه عمل می کنند.
هیچوقت همسرت را با طلاق تهدید نکن. از مردم شنیده ام:
«اگر این کار را تکرار کنی، دیگر من را نخواهی دید. اگر این کار را انجام ندهی تو را ترک می کنم.»
تو مسئول هستی و نباید اجازه دهی این دسته از جملات منفی در خانه شما جاری شود.
اگر با همسرت مثل ملکه رفتار کنی او تمایل بیشتری نشان می دهد تا با تو مانند یک پادشاه برخورد کند.
اگر می خواهی یک ازدواج سالم و پایدار داشته باشی باید از همسرت تعریف و تمجید کنی و از کلمات برای انرژی و انگیزه بخشیدن به او استفاده کنی. این یک ضرورت است.
احترام متقابل
آقای محترم، در خودرو را برای همسرت باز کن، خانم محترم، صبح ها برای همسرت قهوه و صبحانه مفصل درست کن. عشق، احترام و محبت خود را به همسرت نشان بده.
از کسی شنیدم اگر مردی در خودرو را برای همسرش باز کند یا خودرواش جدید است یا همسرش!
شاید لازم باشد به جامعه ای بازگردیم که مردان را به احترام گذاشتن تشویق می کند.
شاید کسی بگوید:
«اگر اینگونه رفتار کنم، دوستانم فکر می کنند زن ذلیل هستم و روزگارم را سیاه می کنند.»
اگر این طور است احتمالاً باید دوستان تازه ای پیدا کنی. مردانگی یک مرد با باز کردن در خودرو برای همسرش کاهش نمی یابد.
نر بودن ضرورتاً باعث مردانگی نیست. احترام و بزرگ منشی از تو مرد می سازد. مراقبت از همسر و فرزندان تو را مرد نشان می دهد.
بیشتر بخوانید:
رنجش ها را یادداشت نکنید
«خب همسرم امروز با من خوب صحبت نکرد، حتی برای غذایی که دیشب درست کردم از من تشکر نکرد!»
به یاد داشته باش به جای اینکه تمام روز را به دلخوری و ناراحتی سپری کنی، این را در نظر بگیر:
شاید مثل همیشه نبوده است شاید در محیط کار تحت فشار زیاد قرار داشته یا به دلیل مشکلی استرس داشته است.
به جای قضاوت و سرزنش، بنا را بر صداقت بگذار و بهترین وجه شخصیت او را قبول کن.
پدرم همیشه می گفت:
«هرکسی حق دارد هر چند روز یک بار بی حوصله باشد.»
رابطه ات می تواند وارد مرحله ای کاملاً جدید شود به شرط اینکه دفتر یادداشت ایرادگیری ها را کنار بگذاری.
کسانی را می شناسم که از خاطرات بد بیست سال گذشته یادداشت های ذهنی درست کرده اند و هر بار که همسرشان آنها را آزرده خاطر می کند، جزئیات آن خاطرات را به یادش می آورند.
مادامی که لجنزار گذشته را هم بزنی در زمان حال هم کشمکش خواهی داشت.
کریستین در حال رانندگی در یک چهارراه بود که ناگهان با سرعت پیچید و با خودرویی دیگر تصادف کرد. مشکل اینجا بود که خودروی او هدیه همسرش اریک بود.
راننده خودروی دیگر که مردی میانسال و محترم بود پیاده شد و به سمت او آمد و با مهربانی پرسید:
«حالتان خوب است خانم جوان؟»
کریستین با هق هق جواب داد:
«من خوبم اما تازه ازدواج کردم و این خودرو هدیه عروسی همسرم بود، او ناراحت می شود بفهمد و نمی دانم چه کار کنم؟»
مرد محترم تلاش می کرد او را دلداری بدهد. «مطمئنم همه چیز روبره می شود، حتما تو را درک می کند.»
مرد ادامه داد که «بیمه نامه ها را به یکدیگر تعویض کنیم و برویم؟»
کریستین داشبورد را باز کرد و کارت ماشین و بیمه نامه را آنجا پیدا کرد. یک پاکت نامه هم به مدارک ضمیمه شده بود و یادداشتی از طرف اریک آنجا بود:
«عزیزم اگر احیاناً تصادف کردی این را بدان من عاشق تو هستم نه خودرو!»
من می خواهم چنین آدمی باشم، کسی که لطف می کند، حتی در قبال اشتباه و خطا.
به جای به رخ کشیدن اشتباه یک فرد یاد بگیر ضعف های اطرافیانت را بپوشانی.
مکمل یکدیگر باشید
«اما جول، من و همسرم با هم نمی سازیم. اصلاً به هم نمی خوریم، خیلی تفاوت داریم.»
ممکن است خداوند از قصد تو را در مجاورت کسانی قرار دهد که با تو متفاوت هستند. این اشتباه نیست. نقاط ضعف و قوت تو با او ممکن است کاملاً متفاوت باشد.
اما در حالت ایده آل اگر کمی دقت کنی می توانی بفهمی که نقاط قوت تو می تواند نقاط ضعف او را جبران کند و برعکس. شما می توانید مکمل یکدیگر باشید.
شما باید کامل کننده شخصیت یکدیگر باشید نه اینکه با هم رقابت کنید. شما هنگامی که با یکدیگر هستید به نسبت اوقاتی که تنها هستید خیلی قوی تر می شوید.
اما باید او را بررسی کنی و کامل بشناسی، از آنچه نمی پسندد آگاه باشی، آستانه تحمل او را پیدا کنی و به ضعف هایی که دارد اجازه ندهی رابطه شما را به دردسر بیندازد.
بیشتر بخوانید:
تعهد فقط برای شروع یک رابطه نیست
بیش از بیست سال است که من و ویکتوریا با هم ازدواج کرده ایم. ما همیشه با هم موافق نیستیم. اما به یکدیگر تعهد داریم و به کودکان و خانواده های خود هم متعهدیم.
پیشاپیش توافق کرده ایم برای برطرف کردن اختلافاتی که پیش خواهد آمد، به خوبی عمل کنیم.
برخی فقط در زمان آشنایی یا سال های اولیه ازدواج به یکدیگر پایبند می مانند. تا وقتی همه چیز گل و بلبل باشد اوضاع خوب پیش می رود. اما اگر از تب و تاب بیفتد چطور؟
حالا به جای دیدارهای رمانتیک قرار است جوراب های کثیف و لباس ورزشی های بدبوی او را تمیز کنی. این مسئله تعهد می طلبد.
وقتی قرار می گذاشتید خانمت همیشه مرتب بود و آرایش می کرد، هرگز او را با موهای آشفته و صورت رنگ پریده ندیده بودی، اما حالا گاهی اوقات با خود می گویی:
«من او را نمی شناسم، آن زن کیست؟!»
ازدواج یک تعهد است و فقط به احساسات مربوط نیست.
نمی توانی دیگران را تغییر دهی
شاید تو آدم منظمی هستی و دوست داری هر چیزی را دقیقا سر جای خودش قرار دهی، اما همسرت شلخته است و همه چیز را در گوشه و کنار خانه رها می کند.
هزاربار به او گفته ای کفش هایش را جلوی تلویزیون نگذارد اما مطمئنی دفعه بعد که از جلوی تلویزیون رد می شوی کفش هایش آنجا هستند. بعد می روی از او می پرسی:
«کی می خواهی کفش هایت را برداری؟ خسته شدم از بس کثیف کاری های تو را تمیز کردم. همیشه همین است.»
نه، چرا در صلح و صفا نیستید؟ خیلی راحت کفش ها را خودت کنار بگذار. این مسئله آنقدر مهم نیست که به آن اجازه می دهی بین تو و همسرت دلخوری به وجود بیاورد.
باید درک کنیم که نمی توانیم دیگران را تغییر دهیم، نمی توانیم یک سری از رفتارهای دیگران را باب میل خودمان عوض کنیم.
وقتی که ایراد گرفتن را کنار بگذاریم، غر نزنیم، آن موقع است که همسرمان تغییر می کند.
وقتی اشتباهات او را می پوشانی و اجازه نمی دهی آرامش خانه را بهم بریزد، بذری را در وجود طرف مقابل می کاری و خداوند آن را آبیاری می کند.
به یاد داشته باش تو نمی توانی دیگران را تغییر دهی.
این کار، کار خداست. تو می توانی تمام روز از دست همسرت گله و شکایت کنی اما فقط باعث وخیم تر شدن اوضاع می شود و نتیجه آن کشمکش و اختلاف های مضاعف است.
بحث های بی اهمیت را کنار بگذارید
گاهی وقت ها اجازه می دهیم در جزئی ترین و بی اهمیت تری مسائل کشمکش به راه بیفتد. درباره مسائلی بحث می کنیم که اصلاً مهم نیستند، این کار رابطه سالم و پایدار را از بین می برد.
یک بار من و ویکتوریا در حال رانندگی توقف کردیم تا خانه ای را که در حال ساخت بود مشاهده کنیم. من گفتم:
«نمی دانم چرا پارکینگ و انباری را اینجا ساخته است. من اگر بودم این قسمت را آن طرف ساختمان طراحی می کردم.»
ویکتوریا نگاهی به خانه انداخت و گفت:
«خب فکر کنم پارکینگ را اینجا گذاشته است تا بتواند اتاق های بیشتری طراحی کند.»
محوطه را بررسی کردم و موقعیت خانه را در نظر گرفتم، سپس پاسخ دادم:
«با این کار نمی تواند اتاق های بیشتری داشته باشد.»
ویکتوریا جواب داد:
«صددرصد می تواند جول، این کار فضای بیشتری در اختیار او قرار می دهد.»
پانزده دقیقه گذشت و ما همچنان در مورد محل پارکینگ جروبحث می کردیم. صدایمان بلندتر شده بود و از کلمات تندتری استفاده می کردیم.
سرانجام با خودم فکر کردم چرا طراحی محل پارکینگ آنها باید برای ما مهم باشد؟ ما حتی این افراد را نمی شناسیم. چرا باید این بحث بیهوده را ادامه دهم؟
پس من و ویکتوریا توافق کردیم که نظرات متفاوتی داریم و به راه خود ادامه دادیم.
مبارزه ها را عاقلانه انتخاب کن. در مورد مسائلی که واقعاً ارزشی ندارند بحث نکن. به اندازه کافی در زندگی مسائل مهم وجود دارد.
بیشتر بخوانید:
نیازی نیست برتری خود را ثابت کنی
یک روز من و ویکتوریا در حال خروج از زمین بازی بیسبال هوستون بودیم. من واقعاً بهترین مسیر برای خارج شدن را بلد نبودم. وقتی از آنجا بیرون آمدیم پرسیدم:
«ویکتوریا باید به راست بپیچم یا چپ؟»
ویکتوریا پاسخ داد:
«گمان کنم باید به راست بپیچی.»
بالا و پایین خیابان را نگاه کردم، مسیر سمت راست برایم آشنا نبود، گفتم:
«نه فکر کنم باید از چپ برویم.»
او به مسیرها نگاه کرد و گفت:
«نه جول، من مطمئنم که باید از راست برویم.»
گفتم:
«ویکتوریا خانه ما آن طرف است و مطمئنم باید از آن سمت برویم.»
و سپس سریع خودرو را روشن کردم و به چپ پیچیدم و او گفت:
«بسیارخب، ایرادی ندارد اما اشتباه می رویم.»
ما اوقات آرامی را قبل آن گذرانده بودیم و به ما خوش گذشته بود. اما حال و هوای ما در آن لحظات عوض شده بود، پریشان و عصبی و پرخاشگر شده بودیم. دیگر با همدیگر حرف نمی زدیم، جو خیلی سنگین شده بود.
کافی بود غرورم را کنار بگذارم و از مسیری که او می گفت می رفتم. هیچ اتفاق بدی نمی افتاد، حتی اگر اشتباه هم بود مگر چند دقیقه دیرتر چه اهمیتی داشت؟
اما نه، آن لحظه طرزفکرم این بود که باید به او نشان دهم اشتباه می کند و حق با من است. باید خودم را ثابت می کردم.
شروع کردم به رانندگی و تلاش می کردم وانمود کنم که از مسیر و مقصد مطلع هستم، اما انگار در ژاپن بودم!
هیچ ایده ای برای ادامه مسیر نداشتم. نمی دانستم کجا هستیم. هر بار هم که به ویکتوریا نگاه می کردم لبخند می زد و می گفت:
خب تو باید به من گوش می دادی، احتمالاً فردا همین موقع به خانه می رسیم.»
هرقدر ادامه می داد من عصبی تر می شدم. سرانجام بعد از سی دقیقه چرخیدن دور خودم گفتم:
«بسیار خب، بر می گردم به همان پارک تا ببینیم مسیر جدید ما را به منزل می رساند یا نه.»
او گفت:
«بحث زمان است.»
به همان جای اول برگشتیم و طبق آدرس دهی ویکتوریا پیش رفتیم. اصلا برای من مهم نبود که به منزل برسیم فقط نمی خواستم ویکتوریا راه را به من نشان دهد.
در نهایت هم طبق آدرسی که ویکتوریا به من داده بود به خانه رسیدیم. باورم نمی شد، گفتم:
«ویکتوریا آن مسیرها را از کجا بلد بودی؟»
گفت:
«خب یک پارچه فروشی کوچک پایین این خیابان هست و من همیشه از آنجا خرید می کنم.»
اشتباه من را تکرار نکن. فکر نکن همیشه باید برتری خود را ثابت کنی. غرورت را کنار بگذار. عقیده دیگران را هم در نظر بگیر. شاید فکر کنی حق با توست، اما احتمال اشتباه کردن برای تو هم وجود دارد.
پیروزی به چه قیمتی؟
بسیاری را می شناسم که به خاطر مسائل جزئی و احمقانه طلاق گرفته اند، شاید از صمیم قلب همدیگر را دوست داشتند اما با گذشت سال ها اجازه می دهند کشمکش ها در روابط آنها شکاف ایجاد کند.
شاید یک شبه اتفاق نیفتد، اگر لجبازی کنی و نیش و کنایه بزنی، حتی اگر هم اینک متوجه نباشی، سرانجام آن رابطه رو به تباهی می رود. اگر سریع به کار نشوی، زندگی روی سرت آوار می شود.
یک روز به خودت می آیی و می گویی:
«این چه کاری بود که من کردم؟ من این رابطه را خراب کردم، این چه رفتار احمقانه ای بود؟»
باید کشمکش را از زندگی ات دور نگه داری، تو می توانی در هر بحثی پیروز شوی، اما تا الان فکر کردی به چه قیمتی؟
اگر به آشفتگی ختم شود، باعث دلخوری شود و رابطه ات را نابود کند چه؟
حتی اگر در آن بحث پیروز شوی اما در نهایت متوجه می شوی چیز باارزش تری را باخته ای.
بیشتر بخوانید:
اول تو تغییر کن
«خب هروقت همسرم تغییر کند، من با او آشتی خواهم کرد. هر موقع رئیسم رفتار بهتری داشته باشد، رفتار من هم عوض می شود.»
اگر منتظر هستی طرف مقابل آرامش را برقرار کند، شاید تمام عمر در انتظار بمانی و زندگی ات معلق بماند.
آرامش با تو آغاز می شود و تو باید اولین قدم را برداری.
اگر تصمیم بگیری حتی هنگامی که دیگران اشتباه می کنند آرامش را حفظ کنی، خداوند تو را توانگر می کند، برکت می دهد و از آنچه بودی سرفرازتر خواهد کرد.
بیل و مری پس از ازدواج مشکلات بسیاری داشتند. در واقع به ندرت با یکدیگر ارتباط برقرار می کردند و صرفاً کنار یکدیگر روزگار می گذراندند.
بیل به شدت خودخواه و اهل بحث و جدل بود. مردی منفی باف و ایرادگیر که به سختی می شد با او کنار آمد.
با وجود این، مری خالصانه خدا را دوست داشت. هر هفته به کلیسا می رفت و تلاش می کرد درست زندگی کند. اما بیل هیچ ارتباطی با مسائل الهی نداشت و اغلب امور معنوی را به سخره می گرفت.
مری تقریبا هر روز دست به دعا برمی داشت تا خداوند همسرش را تغییر دهد. سال ها گذشت و پیشرفتی حاصل نشد.
وقتی او از خدا خواست همسرش را تغییر دهد خدا به او گفت:
«مری به محض اینکه خودت تغییر کنی، همسرت را تغییر خواهم داد.»
مری پاسخ داد:
«مشکل از اوست، او باید تغییر کند تا من تغییر کنم. او ایرادگیر است.»
خدا گفت:
«نه تو الان از حقیقت باخبری، می دانی کدام کار درست است، هر زمان کار درست را انجام دادی، بیل تغییر خواهد کرد.»
مری سخنان خدا را پذیرفت و برای برقراری صلح در خانه خود اقداماتی ویژه کرد. در کمتر از یک سال، بیل شروع به تغییر کرد، اوایل با سرعتی آهسته سپس با جهش هایی حیرت انگیز.
امروز هر دو خدا را ستایش می کنند و مثل تازه عروس و دامادها یکدیگر را دوست دارند.
بیشتر ما منتظریم طرف مقابل تغییر کند. می دانیم که او مقصر است. برای داشتن رابطه سالم و پایداری آن نکته ای که باید توجه کنیم این است که:
با آگاهی داشتن از اشتباهات دیگران خداوند مسئولیتی را به ما سپرده است. باید پیش قدم شویم و تغییر کنیم، باید چشم پوشی کنیم.
وقتی اجازه می دهیم کشمکش راه بیفتد، در واقع در را برای تمام بدبختی ها باز گذاشته ایم.
شما مسئول هستید
چند سال پیش من، ویکتوریا و فرزندانمان برای دوچرخه سواری به پارک رفتیم. آن روز، روز خوبی برای من نبود. از دست ویکتوریا عصبانی بودم و به جای اینکه آن موضوع را رها کنم دائم با آن کلنجا می رفتم.
اصلاً مسئله بزرگی نبود، می توانستم چشم پوشی کنم و از بودن با خانواده ام لذت ببرم اما تصمیم گرفتم بداخلاق بمانم.
دخترم الکساندرا را پشت دوچرخه خودم نشاندم و از ویکتوریا و پسرم جاناتان دور شدیم.
مسیر دوچرخه سواری عرض کمی حدود 2 متر داشت و جاناتان تازه یاد گرفته بود دوچرخه سواری کند. هنوز به خودش اطمینان نداشت و مجبور بود آهسته براند.
تقریبا 90 متر از آنها جلوتر بودیم که دوچرخه سوار دیگری از طرف مقابل نزدیک شد و با سرعت زیاد از کنار من گذشت.
اولین فکری که کردم این بود که امیدوارم جاناتان مراقب باشد، این مرد انگار پرواز می کند!
کمی بعد این دوچرخه سوار به جاناتان نزدیک شد. پسرم تعادل خود را از دست داد و دوچرخه به سمت آن مرد منحرف شد. آنها با یکدیگر برخورد کردند. صدای تصادف دوچرخه ها خیلی وحشتناک بود.
یک لحظه فکر کردم دست یا پای جاناتان شکسته است. ترمز کردم، دوچرخه را انداختم و با سرعت تمام به سمت او رفتم. او را بلند کردم و از اینکه آسیب چندانی ندیده بود شگفت زده شدم.
فقط پاها و بازوهایش کمی خراش برداشته بودند اما استخوان هایش سالم بودند و دوچرخه اش دیگر قابل استفاده نبود. خوشبختانه دوچرخه سوار دیگر هم سلامت بود.
وقتی آرام شدم ندایی از درونم به گوشم رسید:
«جول، خودت این داستان را به راه انداختی، می توانستی همان اول اوضاع را مرتب کنی، این امکان را داشتی که به کشمکش ها خاتمه بدهی اما نخواستی.»
خودم بهتر می دانم، من حتی به دلخوری ها دامن زده بودم، خودم خواستم که بداخلاق باقی بمانم. این تصادف صددرصد نتیجه بدخلقی های من بود.
البته که تمام تصادف ها به دلیل کشمکش ها نیست، اما می دانم من آن ماجرا را رقم زدم، بنابراین از اعضای خانواده ام معذرت خواهی کردم.
بیشتر بخوانید:
سخن آخر
وقتی سنگدل می شویم و تصمیم می گیریم کشمکش به راه بیندازیم، در واقع انتخاب می کنیم تا از سایه حمایت پروردگار دور شویم و از لطف و رحمت خداوند کناره می گیریم و رابطه سالم و پایدارمان از بین می رود.
مثل من گاهی وقت ها باید با مسائل رو به رو شویم، اما باید تصمیم بگیریم از کشمکش ها اجتناب کنیم و برتری طلبی خود را کنار بگذاریم.
برای داشتن رابطه سالم و پایدار باید پیش قدم شویم تا بحث و جدل را تمام کنیم. تصمیم بگیر مسئولیت را بر عهده بگیری و خودت اول تغییر کنی تا زندگی آرام تری داشته باشی.
فوق العاده بود.به جرات میتونم بگم راه حل 99 درصد مشکلات خانواده های الان همینه.واقعا ازتون ممنونم ای کاش میشد این مطالبو همه میخوندن.