خلاصه فصل دوم کتاب ماورای طبیعی شدن اثر دکتر جو دیسپنزا

بفرست برای دوستت
خلاصه فصل دوم کتاب ماورای طبیعی شدن اثر دکتر جو دیسپنزا

فهرست مطالب

فصل دوم: لحظه حال

برای تجربه کردن امور «فراطبیعی» در زندگی‌تان — مانند شفا یا خلق فرصت‌های جدید — باید بر لحظه‌ی حال مسلط شوید. دکتر جو دیسپنزا نویسنده کتاب ماورای طبیعی شدن این مفهوم را فراتر از صرفاً فکر نکردن به گذشته یا آینده تعریف می‌کند. این تسلط نیازمند فراتر رفتن از خودِ فیزیکی‌تان (بدن، هویت، محیط) و حتی زمان است، زیرا لحظه‌ی حال، فضایی است که در آن، احتمالات به واقعیت تبدیل می‌شوند. برای دستیابی به این هدف، باید «از سر راه خود کنار بروید» و به یک نیروی برتر و عرفانی اجازه دهید تا کنترل را به دست بگیرد.

از منظر علوم اعصاب (Neuroscience) ذهن همان مغزِ در حال فعالیت است. هر زمان که بافت عصبی خاصی فعال می‌شود، «ذهنی» برای یک وظیفه‌ی مشخص (مانند رانندگی یا دوش گرفتن) ایجاد می‌کند. مغز از طریق تکرار اعمال، شبکه‌های عصبی (Neurological Networks) مشخصی — یعنی خوشه‌هایی از نورون‌ها که با هم فعال و مرتبط می‌شوند — شکل می‌دهد. این بدان معناست که مغز شما تا حد زیادی محصول تجربیات و آموخته‌های گذشته‌ی شماست، زیرا هر اطلاعات یا تجربه‌ی جدید، اتصالات آن را به صورت فیزیکی از نو شکل می‌دهد.

تجربیات فقط مدارهای مغزی را تقویت نمی‌کنند، بلکه احساسات را نیز به وجود می‌آورند که در واقع «پسماند شیمیایی» (Chemical Residue) رویدادهای گذشته هستند. هرچه احساسات قوی‌تر باشند، تأثیر ماندگارتری بر مغز گذاشته و خاطرات بلندمدت را شکل می‌دهند. وقتی یک تجربه، احساس شما را تغییر می‌دهد و توجه شما را بالا می‌برد، مغزتان آن را به لحاظ عصبی ثبت کرده و آن رویداد را با یک زمان و مکان مشخص مرتبط می‌سازد. در اصل، گذشته تنها در مغز و بدن شما به شکل این خاطراتِ نهادینه‌شده و ردپاهای شیمیایی آن‌ها وجود دارد.

 

چگونه گذشته شما، آینده‌تان را می‌سازد

اجازه دهید عمیق‌تر بررسی کنیم که گذشته‌ی شما چگونه آینده‌تان را شکل می‌دهد. نقطه شروع ما، اتفاقات بیوشیمیایی است که با هر فکر یا احساس در درون شما به وقوع می‌پیوندد. هر اندیشه‌ای که از ذهن شما می‌گذرد یا هر خاطره‌ای که زنده می‌شود، زنجیره‌ای از واکنش‌های بیوشیمیایی را در مغزتان فعال می‌کند که به آزاد شدن سیگنال‌های شیمیایی خاصی منجر می‌شود.

در واقع این فرآیندی است که افکار غیرمادی شما را به پدیده‌هایی مادی، یعنی پیام‌رسان‌های شیمیایی، تبدیل می‌کند. در مرحله‌ی بعد، این پیام‌رسان‌ها کاری می‌کنند که بدن شما همان حسی را تجربه کند که در ذهن داشتید. زمانی که از این حس در بدن خود آگاه می‌شوید، افکار جدیدی هماهنگ با آن حس تولید می‌کنید. این کار باعث می‌شود مغزتان مواد شیمیایی بیشتری آزاد کند و آن احساس اولیه را بیش از پیش تقویت کند.

این موضوع را در نظر بگیرید: یک فکر ترسناک به حسِ ترس منجر می‌شود. لحظه‌ای که ترس را احساس می‌کنید، آن احساس، افکار ترسناک بیشتری را ایجاد می کند، که به نوبه خود مواد شیمیاییِ محرکِ ترس بیشتری را هم در مغز و هم در بدن شما فعال می‌کند.

این‌گونه است که در یک حلقه به دام می‌افتید:

افکارتان، احساساتتان را می‌سازند و احساساتتان، افکارتان را شکل می‌دهند.

اگر فکر را زبانِ مغز و احساس را زبانِ بدن بدانیم، این بده‌بستانِ چرخه‌ای میان فکر و احساس، «حالتِ بودنِ» شما را می‌سازد و به آن قوام می‌بخشد. در نتیجه، کلِ وضعیت وجودی شما در گذشته ریشه پیدا می‌کند.

وقتی شما با پرداختن به افکار تکراری، مدارهای عصبی یکسانی را به طور مکرر فعال می‌کنید، در عمل در حال «سیم‌کشی» مغز خود به آن الگوهای آشنا یا تثبیت شان هستید.

در نتیجه، مغز شما به آینه‌ای از افکار گذشته‌تان بدل می‌شود و اندیشیدن به آن روش‌های شرطی‌شده، به مرور زمان برایتان ساده‌تر می‌گردد. همزمان، با تجربه مکرر احساسات مشابه – که در واقع ردهای شیمیایی تجربیات گذشته هستند – شما در حال شرطی‌سازی بدن خود برای زندگی در آن گذشته هستید.

  آیا قانون جذب واقعیت دارد؟

بسیار خب، این موضوع چه معنایی برای زندگی روزمره شما دارد؟ با توجه به اینکه احساسات و عواطف، محصولات جانبی شیمیایی رویدادهای گذشته هستند، لحظه‌ای که از خواب بیدار می‌شوید و به دنبال آن حس آشنای «خودتان» می‌گردید، در واقع روز خود را در گذشته آغاز می‌کنید.

زمانی که به مشکلات خود فکر می‌کنید — یعنی خاطراتی از تجربیات گذشته مربوط به افراد، مکان‌ها یا اشیاء خاص — احساسات آشنایی همچون ناخشنودی، پوچی، اندوه، نگرانی یا عذاب وجدان را در خود بیدار می‌کنید.

اگر این هیجانات یا احساسات، افکار شما را تحت کنترل بگیرند و شما قادر نباشید فراتر از آنچه حس می‌کنید بیندیشید، در واقع دارید در گذشته فکر می‌کنید. و اگر همین احساسات آشنا، انتخاب‌ها، رفتارها و تجربیاتی را که خلق می‌کنید، شکل ‌دهند، زندگی شما بی‌شک در یک وضعیت قابل پیش‌بینی و تکراری باقی خواهد ماند.

روال معمول صبحگاهی خود را تصور کنید:

  • بیدار می‌شوید
  • شبکه‌های اجتماعی، ایمیل‌ها و اخبار را بررسی می‌کنید (در این حین هویت خود را بازتایید کرده و به واقعیت گذشته-حال خود متصل می‌شوید).
  • سپس تشریفات صبحگاهی خود را به ترتیب انجام می‌دهید – دستشویی، لباس پوشیدن، قهوه، صبحانه – که اغلب هر روز به همین ترتیب است.
  • مسیر رفت‌وآمد شما به محل کار از همان راه همیشگی است،
  • با همان همکاران تعامل دارید،
  • وظایف مشابهی را انجام می‌دهید
  • و شاید حتی با همان احساسات به چالش‌های آشنا واکنش نشان می‌دهید.

این الگو پس از کار نیز ادامه می‌یابد:

  • همان فروشگاه مواد غذایی،
  • همان وعده‌های غذایی،
  • همان برنامه‌های تلویزیونی،
  • همان روتین شبانه،
  • دقیقاً تا شیوه‌ای که مسواک می‌زنید
  • و سمتی از تخت که روی آن می‌خوابید.

هنگامی که این کارهای روزمره تا حد اشباع تکرار می‌شوند، به شکل عادت درمی‌آیند و تثبیت می‌گردند.

عادت، مجموعه‌ای از افکار، رفتارها و احساسات خودکار و ناخودآگاه است که از طریق تکرار بی‌وقفه به دست می‌آید.

بدن شما اساساً به حالت خلبان خودکار (autopilot) درمی‌آید و مجموعه‌ای از برنامه‌های نهادینه شده را اجرا می‌کند و با گذشت زمان، بدن به ذهن تبدیل می‌شود.

شما این اعمال را آنقدر مکرراً انجام داده‌اید که اکنون بدن شما می‌داند چگونه آن‌ها را کارآمدتر از ذهن خودآگاهتان اجرا کند. شما به صورت ناخودآگاه عمل می‌کنید و زمینه را برای تکرار همان الگوها در روز بعد فراهم می‌سازید. به معنای ملموس، بدن شما در حال هدایت شما به سوی آینده‌ای قابل پیش‌بینی است؛ آینده‌ای که از اعمالی ساخته شده که به کرات در گذشته‌ی آشنای شما تکرار شده‌اند.

شما همان افکار را خواهید داشت، همان انتخاب‌ها را خواهید کرد که به همان رفتارها منجر می‌شود، و همان تجربیات را خلق می‌کنید که همان احساسات را تولید می‌کنند. شما شبکه‌های عصبی مستحکمی (hardwired neurological networks) در مغز خود ایجاد کرده و بدن خود را به لحاظ عاطفی شرطی‌سازی کرده‌اید تا در گذشته ساکن شود—و این گذشته، به ناچار، به آینده شما تبدیل می‌شود.

اگر بخواهید روزتان را به صورت یک خط زمانی، از بیداری تا خواب، تصویرسازی کنید، می‌توانید خط زمانیِ دیروز را برداشته و آن را بر روی فردای خود منطبق سازید. اعمالی که امروز انجام می‌دهید، به احتمال بسیار زیاد همان اعمالی هستند که فردا و روز بعد از آن نیز انجام خواهید داد.

همانطور که در شکل زیر نشان داده شده است، هر خط عمودی نماد یک فکر تکراری است که به یک انتخاب تکراری منجر می‌شود، یک رفتار خودکار را کلید می‌زند، تجربه‌ای شناخته‌شده را خلق می‌کند و احساسی آشنا به وجود می‌آورد. بازتولید این چرخه باعث می‌شود تمام این مراحل مجزا با هم ترکیب شده و به یک برنامه خودکار واحد تبدیل شوند. این همان روشی است که شما اختیار و اراده خود را به یک برنامه از پیش تنظیم‌شده تسلیم می‌کنید. فلش موجود در تصویر، معرف یک تجربه ناشناخته است که سعی دارد خود را وارد روتین قابل پیش‌بینی شما کند.

  خلاصه کتاب با اعتماد به نفس صحبت کنید اثر جک والنتی

هر خط عمودی نماد یک فکر تکراری است که به یک انتخاب تکراری منجر می‌شود

ذهن و جسم شما در «قلمرو شناخته‌شده» تثبیت می‌شود؛ آینده‌ای قابل‌پیش‌بینی که بر پایه گذشته‌ای آشنا بنا شده است. در این قلمروِ قطعیت، هیچ فضایی برای «ناشناخته‌ها» وجود ندارد. چنانچه امری بدیع یا غیرمنتظره رخ دهد و خط زمانیِ قابل‌پیش‌بینی شما را برهم زند، شما آن را به احتمال زیاد یک مزاحمت و امری ناخوشایند تلقی می‌کنید.

اما ناشناخته بر اساس قابلیت پیش‌بینی عمل نمی‌کند؛ ماهیت آن ناآشنا و نامشخص است، با این حال، احساس و امکانات جدید نیز در همین‌جا نهفته است که به شیوه‌هایی غیرقابل‌پیش‌بینی آشکار می‌شوند.

پس، از خود بپرسید:

زندگی قابل پیش‌بینی شما واقعاً چقدر برای ناشناخته‌ها جا دارد؟

وقتی در فضای آشنای خود باقی می‌مانید — یعنی به همان افکار همیشگی فکر می‌کنید، همان انتخاب‌ها را تکرار می‌کنید، طبق عادت‌های برنامه‌ریزی‌شده‌تان رفتار می‌کنید و تجربیاتی را بازسازی می‌کنید که الگوهای عصبی شما را تقویت کرده و حس آشنای «خودتان» بودن را تأیید می‌کنند — در واقع در همان سطح از ذهن باقی می‌مانید.

مغز شما به صورت خودکار برنامه‌ریزی می‌شود تا با هر بار تکرار، این زنجیره از رفتارها را راحت‌تر و روان‌تر اجرا کند. زمانی که این مراحل با هم یکی می‌شوند، حتی فکر کردن به یک تجربه گذشته می‌تواند به سرعت، انتظارِ داشتنِ حس مربوط به آن را در شما ایجاد کند.

تا زمانی که می‌توانید احساس ناشی از یک تجربه را پیش‌بینی کنید، همچنان به دنیای شناخته‌شده خود وابسته‌اید. مثلاً، فکر کردن به یک جلسه کاری معمولی می‌تواند بر اساس تجربیات قبلی، به طور خودکار حسی را که آن رویداد در آینده خواهد داشت، در ذهن شما زنده کند. شما به احتمال زیاد چیزهای مشابه بیشتری را خلق می‌کنید، چون شما همان آدم همیشگی هستید. از سوی دیگر، اگر در یک برنامه خودکار (automatic program) قرار داشته باشید و نتوانید احساس یک تجربه را پیش‌بینی کنید، به احتمال زیاد برای روبرو شدن با آن تردید خواهید کرد.

لایه بسیار مهم دیگری نیز به این موضوع اضافه می‌شود:

«حلقه تفکر و احساس» یک میدان الکترومغناطیسی قابل‌اندازه‌گیری در اطراف جسم فیزیکی شما به وجود می‌آورد. ما به طور مداوم در حال انتشار نور، انرژی یا فرکانس‌هایی هستیم که حامل پیام‌ها یا اهداف مشخصی هستند (و منظور از «نور»، تمام طیف الکترومغناطیس، شامل پرتوهای ایکس و مایکروویو است). ما همچنین اطلاعات حیاتی را که بر روی فرکانس‌های مختلف حمل می‌شوند، دریافت می‌کنیم. در نتیجه، ما در حالتی پیوسته از ارسال و دریافت انرژی الکترومغناطیسی به سر می‌بریم.

مکانیسم آن به این صورت است:

هنگامی که شما به چیزی فکر می‌کنید،  شبکه‌های عصبیِ در حال فعالیت (firing neural networks) در مغزتان بارهای الکتریکی ایجاد می‌کنند. اگر این افکار به یک واکنش شیمیایی نیز منجر شوند و احساس یا هیجانی را ایجاد کنند (یا برعکس، یک احساس آشنا افکار شما را شکل دهد)، آنگاه این احساسات بارهای مغناطیسی تولید می‌کنند.

این بارهای مغناطیسی با بارهای الکتریکی افکارتان ترکیب می‌شوند و یک میدان الکترومغناطیسی ویژه می‌سازند که معادل با «حالت وجودی» شما خواهد بود.

به احساسات به چشم «انرژیِ در حرکت» نگاه کنید. انرژی فردی که یک احساس قوی را تجربه می‌کند، اغلب قابل لمس است. همه ما خشم، ناکامی، شادی یا عشق فرد دیگری را حس کرده‌ایم، زیرا آن‌ها در حال ساطع کردن یک سیگنال انرژی قدرتمند بودند که حامل اطلاعات مشخصی است.

احساس مختلف، فرکانس‌های متفاوتی تولید می‌کنند. هیجانات خلاقانه و متعالی مانند عشق، شادی و قدردانی، فرکانس‌های بسیار بالاتری نسبت به هیجانات استرس‌زا مانند ترس و خشم دارند، زیرا سطوح متفاوتی از قصد آگاهانه و انرژی را با خود حمل می‌کنند. شکل زیر را ببینید که جزئیات برخی از این فرکانس‌های متغیر مرتبط با حالات هیجانی را نشان می‌دهد.

مقیاس بعضی از حالات عاطفی متفاوت با انرژی متفاوت

بنابراین، اگر ما با اندیشیدن به افکار تکراری و احساس کردن هیجانات تکراری، به طور مداوم در حال بازآفرینی گذشته هستیم، در واقع در حال مخابره (broadcasting) مکررِ همان میدان الکترومغناطیسی هستیم — یعنی همان انرژی را با همان پیام به بیرون ارسال می‌کنیم.

  لیست ۱۰۰ عادت برتر برای بهبود زندگی روزانه

از نظر انرژی و اطلاعات، این بدان معناست که انرژی گذشته‌ی ما به انتقال همان اطلاعات ادامه می‌دهد و در نتیجه، همان آینده را تداوم می‌بخشد. در این حالت، انرژی ما معادل گذشته‌ی ما می‌شود. پس تنها راه برای ایجاد تحول در زندگی، تغییر دادن انرژی‌مان است — یعنی باید آن میدان الکترومغناطیسی را که پیوسته از خود ساطع می‌کنیم، دگرگون سازیم. به بیانی دیگر، برای آنکه «حالتِ وجودی» خود را تغییر دهیم، باید طرز فکر و احساسمان را عوض کنیم.

اگر این اصل را بپذیریم که «هر جا توجه خود را معطوف کنید، انرژی خود را آنجا قرار می‌دهید» (مفهومی کلیدی که بیشتر به آن خواهیم پرداخت)، پس در لحظه‌ای که توجه خود را بر یک هیجان آشنا متمرکز می‌کنید، هم توجه و هم انرژی شما در گذشته قرار می‌گیرد.

اگر آن هیجانات یا احساسات آشنا به خاطره‌ای از یک رویداد گذشته گره خورده باشند، توجه و انرژی شما نیز به همان ترتیب در گذشته لنگر می‌اندازد. در واقع، شما در حال انتقال دادن (siphoning) انرژی خود از لحظه حال به گذشته هستید. به طور مشابه، اگر شروع به فکر کردن به تمام افرادی کنید که باید ببینید، کارهایی که باید تکمیل کنید و مکان‌هایی که باید در روزمرگی خود بروید، در حال منحرف کردن توجه و انرژی خود به سمت یک آینده قابل پیش‌بینی و شناخته‌شده هستید. در شکل زیر می توانید این انحراف انرژی را بهتر ببینید و درک کنید.

نمایش انحراف انرژی از لحظه حال به سمت آینده یا گذشته

تمام انرژی‌تان با تجربیات گذشته و آشنای شما بر روی آن خط زمانیِ خاص، گره می‌خورد. در این حالت، انرژی شما صرفاً گذشته را بازتولید می‌کند و بدن‌تان نیز ناگزیر از ذهن‌تان پیروی کرده و به سمت همان رویدادهای تکراری در واقعیتِ همیشگی‌تان کشیده می‌شود. وقتی انرژی شما از لحظه حال خارج شده و به گذشته و آینده هدایت می‌شود، انرژی ناچیزی برای خلق یک تجربه جدید و ناشناخته در یک خط زمانیِ جدید برایتان باقی می‌ماند.

این شکل بالا همچنین نشان می‌دهد که چگونه انرژی الکترومغناطیسی که شما ساطع می‌کنید، یک «انطباق ارتعاشی» (هم ارتعاشی) با هر آن چیزی دارد که برای شما شناخته شده است.

فکر کردن به دستگاه قهوه‌ساز، توجه و انرژی شما را به سمت آن معطوف می‌کند و بدن‌تان هم به صورت خودکار به دنبال ذهن‌تان راهی آشپزخانه می‌شود. اگر سال‌هاست که این الگو را تکرار می‌کنید، بدن شما این مسیرها را به راحتی و بدون هیچ تلاشی می‌پیماید. بدن همیشه به دنبال ذهن حرکت می‌کند، اما در این «حالت عادت‌گونه»، همواره ذهن را به سوی چیزهای «آشنا و شناخته‌شده» دنبال می‌کند، زیرا توجه شما، و در نتیجه انرژی‌تان، در آنجا سکونت دارد.

حالا به این فکر کنید: آیا این امکان وجود دارد که بدن شما به جای رفتن به مسیرهای همیشگی، به دنبال ذهن‌تان وارد یک «قلمرو ناشناخته» شود؟ اگر پاسخ مثبت باشد، می‌پذیرید که این کار نیازمند یک تغییر بنیادین در نقطه تمرکز و توجه شماست.

این تغییر، متعاقباً انرژی شما را نیز متحول می‌کند و شما را ملزم می‌سازد که شیوه فکر کردن و احساس کردن خود را برای مدتی طولانی و ممتد عوض کنید. آنقدر که فرصت برای ظهور و پدیدار شدن یک واقعیت جدید فراهم شود. شاید این ایده عجیب به نظر برسد، اما کاملاً قابل دستیابی است.

همان‌طور که بدن شما در تمام طول زندگی، ذهن‌تان را در هر تجربه و موقعیت آشنایی همراهی کرده است، اگر تصمیم بگیرید که توجه و انرژی خود را معطوف به «ناشناخته‌ها» کنید، بدن‌تان نیز این توانایی را دارد که ذهن‌تان را تا رسیدن به آن مقصد ناشناخته همراهی کند و یک تجربه جدید را در آینده شما رقم بزند.

ادامه دارد…

امتیاز 0.00 از 0 رای

این مطالب را هم بخوانید:
نظر خود را در مورد این مطلب برای ما بنویسید
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

تمدید اشتراک یکساله با 60 درصد تخفیف

خانه

تمدید اشتراک یکساله

در صورتی که قبلا اشتراک یکساله داشتید و الان قصد تمدید اشتراک تان را دارید، می توانید با 60 درصد تخفیف یعنی با مبلغ 600 هزارتومان، اشتراک خود را تمدید کنید. کافیست از طریق چت آنلاین در پایین سایت یا واتساپ به من پیام بدهید که قصد تمدید دارید، من راهنمایی تان می کنم.