خلاصه کتاب روانشناسی پول اثر مورگان هاوزل

بفرست برای دوستت
مشخصات کتاب
معرفی کتاب روانشناسی پول

فهرست مطالب

در خلاصه کتاب روانشناسی پول، نویسنده آقای مورگان هاوزل معتقد است که در زمینه پول، درک رفتار انسان مهمتر از درک جزئیات ریاضی است. به گفته مورگان، اکثر مردم تصور می کنند که پول تابع مجموعه‌ای از قوانین است، درست مانند فیزیک یا ریاضی: اگر قوانین را بفهمید، نحوه کار پول را درک می کنید و می توانید به موفقیت مالی برسید. بنابراین، مردم تصور می کنند که موفقیت مالی به تحصیلات و هوش بستگی دارد.

با این حال، او استدلال می کند که نه ریاضی، نه هوش و نه دانش نحوه کار بازار، هیچ کدام تضمین کننده موفقیت مالی نیست. او در عوض معتقد است که کلید موفقیت مالی در درک چرایی رفتار انسان نهفته است.

به عنوان مثال، اگر همه ما می دانیم که باید 10 درصد از درآمد خود را پس انداز کنیم، چرا تعداد کمی از ما این کار را انجام می دهیم؟ هنگامی که نه تنها ریاضیات بلکه احساسات و باورهایی را که بر تصمیمات مالی شما تأثیر می گذارد، درک کنید، می توانید یاد بگیرید که چگونه تصمیمات مالی بهتری بگیرید.

هاوزل، کارشناس امور مالی و ستون نویس سابق وال استریت ژورنال، به این نتیجه رسید اندکی پس از بحران مالی 2008. اگر پول به اندازه ای که مردم تصور می کنند منطقی بود، کارشناسان در مورد علت وقوع بحران مالی 2008 توافق می کردند.

اما هاوزل متوجه شد که کارشناسان نظریه ها و راه حل های رقابتی دارند که همه آنها به یک اندازه محتمل هستند. هاوزل استدلال می کند که این واقعیت که چندین متخصص با تحصیلات بالا می توانند نظریه های به همان اندازه قابل قبول اما رقابتی در مورد بحران 2008 ارائه دهند، به این معنی است که دانش قبلی در مورد امور مالی، موفقیت مالی را تضمین نمی کند.

ما در خلاصه کتاب روانشناسی پول در سایت نگرش نیک، صحبت های مورگان هاوزل نویسنده کتاب را به 7 بخش تقسیم کرده ایم:

  1. در بخش اول، به بررسی دلایل عدم موفقیت مالی افراد می پردازیم.
  2. در بخش دوم، دلایل عمیق میل افراد به پول را کشف خواهیم کرد.
  3. در بخش سوم، بررسی می‌کنیم که چه چیزی را باید در یک استراتژی مالی لحاظ کرد.
  4. در بخش چهارم، بحث می‌کنیم که چگونه می‌توانید برای مدت طولانی به استراتژی خود پایبند باشید.
  5. در بخش پنجم، به نحوه مقابله با تفکر منفی که می‌تواند شما را از استراتژی‌تان منحرف کند، خواهیم پرداخت.
  6. در بخش ششم، نحوه توجه به اطلاعات مفید و نادیده گرفتن اطلاعات غیرمفید را پوشش خواهیم داد.
  7. در بخش هفتم، بخشی از تاریخچه‌ای را مرور می‌کنیم که نویسنده معتقد است منجر به وضعیت فعلی جامعه شده است، وضعیتی که در آن مردم در مدیریت صحیح پول خود دچار مشکل هستند.

 

بخش اول: چرا مردم در رسیدن به موفقیت مالی شکست می خورند

پول همه جا وجود دارد و تقریباً به تمام جنبه های زندگی همه افراد مرتبط است. پس چرا افراد کمی در تسلط بر آن موفق می شوند؟ در این بخش، ما دلایل تلاش بسیاری از مردم برای مدیریت صحیح پول خود را بررسی می کنیم. ما در مورد اینکه چرا مردم در مورد پول از قوانین بسیار متفاوتی پیروی می کنند که چگونه می تواند مانع موفقیت مالی شما شود، بحث خواهیم کرد.

سپس سه دلیل دیگر که مردم برای رسیدن به موفقیت مالی با آنها دست و پنجه نرم می کنند را بررسی می کنیم. ما نقش شانس را در موفقیت مالی دست کم می گیریم، برای پیش بینی آینده به گذشته نگاه می کنیم و ثروتمند بودن را با پولدار بودن اشتباه می گیریم.

 

درس اول: همه افراد به شیوه هایی عمل می کنند که برایشان منطقی به نظر می رسد

بیشترین تأثیر در رابطه ما با پول

در دنیایی که عمدتا فرض می شود پول بر اساس اصول ریاضی عمل می کند، چرا اینقدر افراد زیادی در مورد پول به روش های مختلف عمل می کنند؟

هاوزل در درس اول خلاصه کتاب روانشناسی پول (The Psychology of Money) استدلال می کند که دلیلش این است که همه افراد به شیوه هایی عمل می کنند که برای خودشان منطقی به نظر می رسد، اما آنچه برای شما منطقی به نظر می رسد، ممکن است برای من منطقی نباشد.

هاوزل می‌گوید دلیل اینکه افراد ایده‌های کاملاً متفاوتی در مورد منطقی بودن پیدا می‌کنند این است که تجربیات شخصی ما با پول، رویکرد ما را نسبت به آن در زندگی تعریف می‌کند، اما همه ما تجربیات اقتصادی کاملاً متفاوتی داریم، بنابراین همه ما با پول به شیوه‌ای متفاوت برخورد می‌کنیم.

او استدلال می‌کند که چیزی که بیشترین تأثیر را بر رابطه شما با پول می‌گذارد، آنچه یاد می‌گیرید نیست، بلکه چیزی است که تجربه می‌کنید. ما بر اساس آنچه تجربه می‌کنیم، مدل‌های ذهنی از دنیای مالی ایجاد می‌کنیم و بر اساس آن عمل می‌کنیم.

او این موضوع را به این واقعیت نسبت می دهد که تجربیات واقعی تأثیر احساسی ماندگاری به جا می گذارند که تکرار آن غیرممکن است. در حالی که می‌توانید اطلاعات مالی زیادی را از منابع خارجی مانند کتاب‌های درسی بیاموزید، نمی‌توانید واقعاً اضطراب یک وضعیت مالی خاص را تجربه کنید، مگر اینکه آن را پشت سر گذاشته باشید.

  کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی | چکیده کامل کتاب دیوید گاگینز

 

اوایل بزرگسالی بیشترین اهمیت را دارد

افراد بیشتر تصمیمات مالی خود را بر اساس وضعیت اقتصادی در اوایل بزرگسالی شان پایه ریزی می کنند، نه بر اساس اهدافشان یا ویژگی های خاص سرمایه گذاری های موجود. نویسنده سه حوزه مالی را مشخص می کند که تجربه شخصی شما – و در نتیجه دیدگاه هایتان – ممکن است به طور چشمگیری با دیگران متفاوت باشد:

✔️ بازار سهام: بسته به سال تولد شما، بازار سهام در اوایل بزرگسالی تان رفتارهای کاملاً متفاوتی داشته است. به عنوان مثال، اگر در اوایل دهه 1970 به دنیا آمده باشید، بازار سهام به شدت افزایش یافته است، اما اگر در اوایل دهه 90 به دنیا آمده باشید، بازار سهام سقوط کرده است.

✔️ تورم: به طور مشابه، سال تولد شما تأثیر زیادی بر تجربیات شما از تورم دارد: اگر در سال 1990 به دنیا آمده باشید، به سختی آن را تجربه کرده‌اید، در حالی که اگر در سال 1960 به دنیا آمده باشید، تورم قیمت‌ها را در اوایل بزرگسالی شما سه برابر کرده است.

✔️ بیکاری: گروه های مختلف می توانند بازار کار را به شکل بسیار متفاوتی تجربه کنند؛ در نوامبر 2009، نرخ بیکاری در ایالات متحده برای زنان سفیدپوست تحصیلکرده در دانشگاه 4 درصد و برای جوانان آفریقایی-آمریکایی ترک تحصیل از دبیرستان 40 درصد بود.

با توجه به این که تجربه شخصی شما با پول با افراد دیگر به طور چشمگیری متفاوت است، شما بر اساس اطلاعات مالی متفاوتی عمل می کنید و ارزش های متفاوتی نسبت به دیگران دارید. بنابراین، رفتاری که برای شما غیرمنطقی به نظر می رسد، برای افراد دیگر منطقی به نظر می رسد.

به عنوان مثال، ریک که در سال 1970 به دنیا آمده است، ممکن است سهام را به عنوان یک روش مطمئن برای پولدار شدن ببیند زیرا در اوایل بزرگسالی او به شدت افزایش یافته است. به همین ترتیب، او ممکن است به شدت روی آنها سرمایه گذاری کند.

اما پام که در سال 1950 به دنیا آمده است، ممکن است سهام را به دلیل کم تحرکی آنها در اوایل بزرگسالی اش، سرمایه گذاری ناپایداری ببیند و در عوض بیشتر پول نقد نگه دارد. هر دوی ریک و پام استراتژی یکدیگر را غیرمنطقی می دانند – اما هر استراتژی در چارچوب مدل ذهنی هر فرد منطقی است.

 

درس دوم: نقش شانس در زندگی مالی ما بسیار پررنگ‌تر از آن چیزی است که فکر می‌کنیم

نقش شانس در زندگی مالی

در ادامه خلاصه کتاب روانشناسی پول برای نشان دادن قدرت شانس در موفقیت مالی، هاوزل داستان بیل گیتس را شرح می‌دهد. بخشی از موفقیت بیل گیتس به خاطر هوش و استعداد او بود. با این حال، دلیل دیگر این بود که او (به معنای واقعی کلمه) یکی از میلیون‌ها نوجوانی بود که در سال ۱۹۶۸ به کامپیوتر مدرسه‌شان دسترسی داشت.

خود گیتس هم موفقیتش در حوزه کامپیوتر را به همین عامل نسبت می‌دهد. کنت اوانز، دوست صمیمی گیتس، به همان اندازه در زمینه کامپیوتر بااستعداد بود. اما متاسفانه اوانز در یک حادثه کوهنوردی درگذشت. احتمال وقوع چنین اتفاقی هم یک در میلیون بود.

هر دوی این نوجوانان می‌توانستند مایکروسافت را تاسیس کنند. تنها دلیل این که اوانز این کار را نکرد، شانس بود. به همین ترتیب، شانس نقش مهمی در تمام زندگی مالی ما ایفا می‌کند.

ما به دلیل دو عامل اصلی، نقش شانس را در زندگی مالی خود نادیده می گیریم:

✔️ ما شانس را درک نمی کنیم

همه ما می دانیم که شانس نقش مهمی در زندگی ما بازی می کند و از نظر آماری می توان ریسک نسبی اکثر تصمیمات را تحلیل کرد. با این حال، اکثر ما این کار را انجام نمی دهیم زیرا بسیار دشوار است.

حتی اگر این کار را انجام دهیم، هیچ راهی برای دانستن اینکه شانس چقدر در زندگی ما نقش دارد، وجود ندارد. از آنجایی که توضیح نقش شانس، دشوار و از برخی جهات غیرممکن است، در مورد آن صحبت نمی کنیم.

 

✔️ ما نقش شانس را اشتباه درک می‌کنیم.

به طور کلی، ما شکست‌های دیگران را به جای اینکه به شانس نسبت دهیم، به تصمیمات ضعیف آن‌ها نسبت می‌دهیم. از آنجایی که نمی‌دانیم آن‌ها چگونه فکر می‌کردند، به این داستان ساده پناه می‌بریم که فرآیند تفکر آن‌ها به نوعی اشتباه بوده است.

اما ما عموماٌ بدشانسی را دلیل شکست‌های خود می‌دانیم. ما از آنچه در ذهن‌مان می‌گذرد آگاه هستیم، بنابراین ابداع توضیحات پیچیده‌ای برای شکست‌هایمان که شامل عوامل بیرونی مانند بدشانسی می‌شود، آسان‌تر است.

 

ریسک‌های نادیده گرفتن نقش شانس

نادیده گرفتن نقش شانس برای ما بسیار خطرناک است، زیرا بسیاری از افراد سعی می‌کنند با تقلید داستان‌های موفقیت مالی دیگران ثروتمند شوند، اما به خاطر نقش شانس، کپی کردن کارهای آن‌ها اغلب منجر به موفقیت نمی‌شود.

بسیاری از ما با مطالعه‌ی برجسته‌ترین داستان‌های موفقیت مالی مثل بیل گیتس‌ها، سعی می‌کنیم یاد بگیریم که با پول چه کار کنیم و چه کار نکنیم. با این حال، هرچه داستانی استثنایی‌تر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که شانس نقش پررنگ‌تری در آن بازی کرده باشد. بنابراین، هرچه داستانی استثنایی‌تر باشد، منحصربه‌فردتر است و در نتیجه، کمتر می‌توانید از آن درس بگیرید.

  خلاصه کتاب قوانین طلایی موفقیت اثر ناپلئون هیل

بنابراین، هاوزل توصیه می‌کند به جای تقلید از افراد، روی الگوها تمرکز کنید. همان‌طور که او اشاره می‌کند، اگر بسیاری از افراد ثروتمند کار A را به جای کار B انجام داده‌اند، به احتمال زیاد انجام کار A شما را ثروتمند می‌کند. اما اگر فقط یک نفر کار B را انجام داده و همچنان ثروتمند شده است، احتمالاً شانس نقش بیشتری در موفقیت او داشته است و انجام کار B به احتمال کمتری شما را ثروتمند می‌کند.

 

درس سوم: نمی‌توانید برای پیش‌بینی آینده به تاریخ تکیه کنید

غیرقابل پیش بینی بودن بازار مالی

در ادامه خلاصه کتاب روانشناسی پول آمده است که برای ایجاد یک استراتژی سرمایه‌گذاری موفق، باید پیش‌بینی کنید که بازارها چند دهه دیگر چه خواهند کرد. بیشتر مردم این پیش‌بینی‌ها را بر اساس وقایع گذشته انجام می‌دهند، اما هاوسل در فصل ۱۲ استدلال می‌کند که این موضوع، یکی از دلایل شکست مالی بسیاری از افراد است. او معتقد است که به دو دلیل اصلی نمی‌توان برای پیش‌بینی آینده به تاریخ تکیه کرد.

✔️ دلیل اول: تاریخ مجموعه‌ای از رخدادهای غیرقابل پیش‌بینی است و آینده نیز مجموعه‌ای از رخدادهای غیرقابل پیش‌بینی خواهد بود، به این معنی که شما قادر نخواهید بود رویدادهای نادر و تاثیرگذاری که بیشترین تفاوت را ایجاد می‌کنند پیش‌بینی کنید.

هاوسل استدلال می‌کند که رویدادها دقیقاً به دلیل غیرقابل پیش‌بینی بودنشان تاریخ را می‌سازند: به عبارت دیگر، تاریخ خود سندی از رخدادهای غیرقابل پیش‌بینی است. به همین ترتیب، آینده نیز غیرقابل پیش‌بینی خواهد بود: همانطور که گذشته ما را به طور مداوم شگفت‌زده کرده است، آینده نیز به شگفت‌زده کردن ما ادامه خواهد داد.

سپس او استدلال می‌کند که بزرگترین رویدادهایی که نمی‌توانیم پیش‌بینی کنیم – رویدادهای نادر – واکنش‌های زنجیره‌ای غیرقابل پیش‌بینی را آغاز خواهند کرد که بزرگترین تأثیر را بر آینده اقتصادی ما خواهند داشت. اما از آنجایی که مطالعه تاریخ نمی‌تواند به شما در پیش‌بینی رویدادهای نادر یا اثرات درجه دوم و سوم آن‌ها کمک کند، به اندازه آنچه ما می‌خواهیم باور کنیم مفید نیست.

برای مثال، هاوسل توضیح می‌دهد که چگونه حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ منجر به بحران وام دانشجویی امروز شد. پس از این حملات، فدرال رزرو نرخ بهره را کاهش داد تا اقتصاد لرزان ناشی از آن را تقویت کند. این کار در ابتدا جواب داد.

آمریکایی‌ها از نرخ بهره پایین استفاده کرده و پول قرض کردند. اما آنها بیش از توان خود قرض گرفتند که منجر به حباب اعتباری شد که در سال ۲۰۰۷ ترکید. به لطف رکود اقتصادی بعدی، افرادی که نمی‌توانستند شغل پیدا کنند تصمیم گرفتند مدرک دانشگاهی بگیرند که به گفته هاوسل منجر به بحران فعلی شده است که مردم ۱.۶ تریلیون دلار بدهی دانشجویی دارند و ۱۰.۸ درصد مواقع وام خود را پرداخت نمی‌کنند.

همانطور که هاوسل اشاره می‌کند، پیش‌بینی بحران وام دانشجویی به عنوان نتیجه حملات ۱۱ سپتامبر عملاً غیرممکن بود، اما این دقیقاً همان چیزی است که اتفاق افتاد و بیشتر تاریخ به همین الگوهای غیرقابل پیش‌بینی پیروی می‌کند.

✔️ دلیل دوم: ساختارهای مالی مدرن آنقدر با ساختارهای مالی گذشته متفاوت هستند که توصیه‌های قدیمی اغلب امروزه کاربرد ندارند.

هاوسل توضیح می‌دهد که بسیاری از مفاهیم مالی مدرن برای مدت بسیار کوتاهی وجود داشته‌اند. به عنوان مثال، بازار ارزهای دیجیتال – ارز غیرمتمرکز و دیجیتالی – در سال 2020 ارزشی معادل 1.49 میلیارد دلار داشت، اما ارزهای دیجیتال تا سال 2009 به صورت محبوب و قابل استفاده وجود نداشتند.

بنابراین، استخراج توصیه‌های مالی از آنچه در گذشته اتفاق افتاده تا حدودی بی‌فایده است، زیرا ساختارهای اقتصادی موجود اساساً متفاوت هستند.

توصیه‌های سرمایه‌گذاری از 20 سال پیش به ارزهای دیجیتال اشاره نمی‌کند زیرا هنوز وجود نداشت. بنابراین اگر بیش از حد به تاریخ اقتصادی برای پیش‌بینی اتفاقات بعدی تکیه کنید، احتمالاً شکست خواهید خورد و ممکن است در نتیجه آن با مشکلات مالی دست و پنجه نرم کنید.

 

سه قانون برای پیروی از توصیه‌های تاریخی

فقط به این دلیل که تاریخ آنطور که ما می‌خواهیم مفید نیست، به این معنی نیست که باید تاریخ را نادیده بگیریم. هاوسل استدلال می‌کند که شما باید با دقت از آن استفاده کنید. برای این کار، سه قانون ساده را دنبال کنید.

✔️ قانون اول: تاریخ را یادداشت کنید.

اگر به دنبال توصیه‌های خاصی هستید، به تاریخ معاصر تکیه کنید. هرچه جدیدتر باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که شما در شرایط مالی مشابهی زندگی کنید.

 

✔️ قانون دوم: به دنبال الگوهای رفتاری باشید.

شما می‌توانید به بخش‌های گسترده‌تری از تاریخ نیز نگاه کنید، اما به دنبال توصیه‌های خاص از آن نباشید.
در عوض، از آن برای یافتن الگوها و برداشت‌های کلی‌تر استفاده کنید، مانند اینکه مردم چگونه به شرایط ناراحت‌کننده یا تلاش برای انگیزه دادن به آن‌ها واکنش نشان می‌دهند. به عنوان مثال، به این توجه کنید که مردم وقتی دولت‌هایشان ناپایدار هستند، معمولاً با پول خود چه می‌کنند.

  خلاصه کتاب 48 قانون قدرت اثر رابرت گرین

 

✔️ قانون سوم: برای تغییر، پذیرا باشید

هاوسل برای نشان دادن اینکه چگونه تغییرات اقتصادی بر توصیه‌های سرمایه‌گذاری تأثیر می‌گذارد، به کتاب “سرمایه‌گذار هوشمند” بنامین گراهام اشاره می‌کند – یک کلاسیک ماندگار در سرمایه‌گذاری حتی اگر توصیه‌های خاص آن در دنیای مدرن اساساً بی‌فایده باشد.

هاوسل توضیح می‌دهد که این نشانه‌ای از کمبود مهارت سرمایه‌گذاری گراهام نیست بلکه نشانه‌ای از انطباق‌پذیری و دانش گراهام است: گراهام باهوشانه تکنیک‌های موجود در متن خود را پنج بار در طول 40 سال به‌روز کرد زیرا توصیه‌های قبلی او به خوبی گذشته کار نمی‌کردند زیرا جهان تغییر کرده بود.

با اشاره به اصلاحات گراهام، هاوسل بیان می‌کند که همانطور که درس‌های آموخته شده از تاریخ را اجرا می‌کنید، باید زمانی که شرایط ایجاب می‌کند، تغییر مسیر دهید. هنگامی که جهان به طور اجتناب‌ناپذیری تغییر می‌کند – چه از طریق یک رویداد غیرقابل پیش‌بینی یا به دلیل اینکه دولت یک ساختار اقتصادی جدید معرفی می‌کند – استراتژی خود را متناسب با آن تنظیم کنید. به طور کورکورانه از تکنیک‌هایی که در گذشته جواب داده‌اند پیروی نکنید.

 

درس چهارم: ما ثروتمند بودن را با پولدار بودن اشتباه می‌گیریم

تفاوت ثروتمند و پولدار چیست

در فصل نهم، هاوسل دلیل دیگری را که مردم در دستیابی به موفقیت مالی شکست می‌خورند، بیان می‌کند: ما ثروتمند بودن را با پولدار بودن اشتباه می‌گیریم.

هاوسل تفاوت بین ثروتمند بودن و پولدار بودن را اینگونه توضیح می‌دهد:

اگر شما ثروتمند (Wealthy) هستید، پول زیادی در بانک دارید. به عبارت دیگر، ثروت پولی است که شما از آن استفاده نمی‌کنید – پولی است که اگر بخواهید می‌توانید از آن استفاده کنید.

برعکس، اگر شما پولدار (Rich) هستید، درآمد فعلی شما بالاست: شما پولی دارید که می‌توانید برای خرید کالاهای گران قیمت خرج کنید.

نکته مهم اینجاست که هاوسل ادعا می‌کند شما می‌توانید بگویید که آیا کسی پولدار است یا خیر، اما نمی‌توانید بگویید که آیا او ثروتمند است؟ این به این دلیل است که شما می‌توانید ببینید که کسی چقدر برای کالاها هزینه می‌کند، اما نمی‌توانید داخل حساب بانکی او را ببینید تا پولی را که از آن استفاده نمی‌کند – به عبارت دیگر، ثروت او را – ببینید.

البته، همانطور که هاوسل اشاره می‌کند، یک شخص می‌تواند هم پولدار و هم ثروتمند باشد، اما شما فقط می‌توانید ببینید که او چقدر پولدار است. به عنوان مثال، اگر ببینید که هم استیو و هم دیوید یک ساعت 100 هزار دلاری می‌خرند، می‌دانید که هر دو پولدار هستند. اما نمی‌توانید ببینید که استیو که 50 برابر آن را در حساب بانکی خود دارد، ثروتمند است و دیوید که هزینه ساعت را به صورت اقساط پرداخت می‌کند و تقریباً هیچ پس‌اندازی ندارد، ثروتمند نیست.

هاوسل می‌گوید که وقتی به پول زیاد فکر می‌کنیم، معمولاً به این فکر می‌کنیم که چقدر می‌توانیم با آن پول خرج کنیم و سبک زندگی لوکسی داشته باشیم. اما در واقع، خرج کردن پول به معنای از دست دادن آن است. هرچه بیشتر خرج کنیم، ثروت کمتری باقی می‌ماند.

در ادامه، به این نکته اشاره می‌کند که حتی افراد بسیار ثروتمند نیز ممکن است به دلیل خرج کردن بی‌رویه ورشکسته شوند. این موضوع نشان می‌دهد که داشتن پول زیاد لزوماً به معنای مدیریت صحیح آن نیست و افراد ثروتمند نیز ممکن است در برابر وسوسه خرج کردن بیش از حد، مقاومت نکنند.

بیشتر مردم ترجیح می‌دهند ثروتمند باشند تا پولدار. ثروتمند بودن – یعنی داشتن پول در بانک – به ما آزادی می‌دهد تا از فرصت‌های بیشتری که پیش می‌آید استفاده کنیم، که در نهایت چیزی است که مردم واقعاً از پول می‌خواهند.

پس چرا دانستن تفاوت بین ثروتمند بودن و پولدار بودن مهم است؟ به این دلیل است که ما با تقلید یاد می‌گیریم و دانستن اینکه از چه کسی تقلید کنیم – و از چه کسی تقلید نکنیم – می‌تواند به ما کمک کند تا از پول خود محافظت کنیم.

در یک دنیای ایده آل، شما می‌توانستید با دیدن خودکنترلی که افراد ثروتمند از آن استفاده می‌کنند، یاد بگیرید که چگونه ثروتمند شوید. اما از آنجایی که ثروت با خرج نکردن پول به دست می‌آید، شما نمی‌توانید این فرایند را ببینید. بنابراین، یادگیری ثروت از طریق تقلید سخت است – شما نمی‌دانید از چه کسی تقلید کنید. حتی اگر ندانید از چه کسی تقلید کنید، هنوز هم می‌توانید با کسب دانش درست – مانند خواندن کتاب عادات موفقیت میلیونرها در سایت نگرش نیک که عادات افراد ثروتمند را توصیف می‌کند – عادت‌هایی را که منجر به ثروت می‌شود کشف و تقلید کنید.

اما دیدن و تقلید از افرادی که پولدار هستند آسان است – و اگر شما متوجه نباشید که ممکن است آنها ثروتمند هم نباشند، ممکن است فرض کنید که ثروتمند بودن به این معنی است که می‌توانید هر طور که می‌خواهید پول خرج کنید. اما این دقیقاً برعکس ثروت است؛ این باعث فقر شما خواهد شد. وقتی تفاوت بین پولدار بودن و ثروتمند بودن را می‌فهمید، از این دام اجتناب می‌کنید و از خالی شدن پول خود جلوگیری می‌کنید.

 

ادامه دارد…

وبینار علم ثروتمند شدن باب پراکتور

امتیاز 4.63 از 16 رای

آموزش پیشنهادی
سمینار ساخت ذهنیت میلیونری دن لاک

آیا ویدیوهای آموزشی نویسنده این کتاب در سایت نگرش نیک موجود است؟

آیا پادکست (صوت فارسی) این
خلاصه کتاب نیز موجود است؟

اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
hsybook100358406217
hsybook100358406217
2 ماه قبل

عالی و ارزشمند

🍉جشنواره یلدای شگفت انگیز نگرش نیک شروع شد

خانه
منو
کتاب نمیتوانی به من آسیب بزنی
×