در خلاصه کتاب 48 قانون قدرت رابرت گرین میگوید که چه بخواهید چه نخواهید، بخشی از بازی بیپایان قدرت هستید. شما یا برای بهدستآوردن و اعمال قدرت تلاش میکنید، یا مهرهای هستید که توسط کسی قدرتمندتر از خودتان بازی میشوید. شما نقش خود را انتخاب میکنید.
این کتاب برای کسانی است که ترجیح میدهند بازیکن باشند نه مهره. گرین برای اینکه شما را از یک آماتور به یک استاد تبدیل کند، ۴۸ قانون قدرت را بر اساس نمونههای تاریخی افرادی که در اعمال قدرت موفق یا شکست خوردهاند، با نتایج باشکوه یا خونین (یا هر دو) تدوین کرده است. برخی از اصول کلیدی که یاد خواهید گرفت:
- از دشمنان خود استفاده کنید،
دیگران را به خود وابسته نگه دارید،
تا حد امکان کم حرف بزنید،
اعتبار کار دیگران را به خود بگیرید و دستتان را کثیف نکنید.
شما میتوانید انتخاب کنید که این قوانین را به کار بگیرید یا رد کنید – اما نمیتوانید از آنها فرار کنید.
قبل از شروع این نکته را لازم است همین ابتدا بدانید که خیلی از بخش های این کتاب ممکن است با باورها یا ارزش های شما متضاد باشد، پس تعجب نکنید. قدرت، غیر اخلاقی است. این یک بازی است.
کتاب 48 قانون قدرت (The 48 Laws of Power) بر اساس نوشتههای 3000 ساله افرادی است که در بازی قدرت سرآمد بودهاند. قوانین قدرت، حکمت انباشته آنها را منعکس میکند. رعایت این قوانین معمولاً قدرت شما را افزایش میدهد، در حالی که نقض یا عدم رعایت آنها شما را از بین میبرد.
مقدمه
همه افراد خواهان قدرت بر دیگران و رویدادها هستند و همواره برای به دست آوردن قدرت بیشتر تلاش میکنند. هیچ کس احساس بی قدرتی را دوست ندارد.
اما اعمال قدرت، شمشیری دولبه است. قدرت یک دارایی حیاتی است، اما زیادهخواهی یا استفادهی آشکار از آن میتواند برای شما، یا حداقل برای جاهطلبیها و موقعیتتان، کشنده باشد. شما باید چهرهای منصف و درستکار به نمایش بگذارید، اما در باطن، بیرحم باشید.
شما میتوانید با مطالعهی چگونگی اعمال قدرت در دربارهای اشرافی دنیای قدیم که پیرامون فردی قدرتمند قرار داشتند، بازی قدرت را یاد بگیرید. قوانین امروزه نیز تقریباً همینطور است. در آن روزها، همه برای کسب قدرت توطئه میچیدند.
زیردستان به پادشاه یا ارباب خود خدمت میکردند، اما در عین حال با چاپلوسی به دنبال قدرت خود بودند. با این حال، اگر در این باره بیش از حد آشکار عمل میکردند، همقطارانشان (که هدف مشابهی داشتند) علیه آنها برمیخاستند.
در ظاهر، همه باید متمدن و بافرهنگ به نظر میرسیدند. بنابراین، برای به دست آوردن لطف پادشاه، لازم بود ظریفکاری به خرج دهید و در عین حال مراقب توطئههای دیگران برای برکنار کردن خود باشید و آنها را خنثی کنید.
کلید موفقیت، غیرمستقیم بودن است: در کمال خونسردی لبخند بزنید و به جای تصاحب آشکار قدرت، از جذابیت خود استفاده کنید. همچنین باید تفکر تاکتیکی، استراتژی ظریف و هوشیاری به کار بگیرید و همیشه چند حرکت جلوتر را برنامهریزی کنید.
بازی قدرت امروز هم به همان شکل است. شما باید منصف و متمدن به نظر برسید، بدون اینکه لزوما به طور واقعی این اصول را رعایت کنید. اگر واقعا منصفانه و دموکراتیک رفتار کنید، توسط دیگران که واقعیت اعمال قدرت را درک می کنند، نابود خواهید شد:
احترام ظاهری را حفظ کنید، اما هر کاری که برای فریب و پیشی گرفتن دیگران لازم است انجام دهید. همانطور که نیکولو ماکیاولی گفت:
“هر کسی که همیشه سعی کند خوب باشد، در میان تعداد زیادی از کسانی که خوب نیستند، به تباهی کشیده می شود.”
موفق ترین افراد در این بازی، دیگران را برای انجام خواسته های خود دستکاری می کنند، بدون اینکه آن ها متوجه شوند و از آنجایی که متوجه نمی شوند، از این بابت عصبانی یا مقاومتی نمی کنند.
بعضی از افراد این تصور که بازی قدرت را به طور آگاهانه و حتی به صورت غیرمستقیم اجرا کنند، منزجر کننده میدانند – آنها این را شیطانی یا غیراخلاقی و بقایای گذشته میبینند. اما چه عمداً شرکت کنید یا نه، هنوز بخشی از بازی هستید.
استراتژیهای بازیگران «غیرفعال»
در واقع، کسانی که با صدای بلند ادعای ضد قدرت بودن میکنند، اغلب بازیکنانی بسیار ماهر هستند. شما به راحتی میتوانید آنها را با استراتژیهایی که برای پنهان کردن دستکاریهایشان استفاده میکنند، شناسایی کنید، از جمله:
- ضعف و فقدان قدرت خود را به عنوان یک فضیلت اخلاقی جلوه دادن. با این حال، اگر واقعاً بیقدرت بودید، این واقعیت را علنی نمیکردید. نمایش ضعف در واقع یک استراتژی قدرت است.
- طرفداری از برابری در همه چیز. برای اینکه برتری اخلاقی خود را به رخ بکشید، ادعا میکنید که باید با همه به یک شکل رفتار شود. اما در واقعیت، شما باید با افراد به طور متفاوتی رفتار کنید، زیرا برخی افراد در برخی کارها بهتر از دیگران عمل می کنند. نادیده گرفتن تفاوت ها به معنای تقویت افراد کم مهارت و سرکوب افراد برجسته است، که هیچکس واقعاً این کار را انجام نمی دهد. در واقع، شما احتمالا از ترفند قدرت دیگری استفاده می کنید: با (به طور ناعادلانه) انتخاب افرادی که باید پاداش بگیرید، مردم را فریب دهید.
- طرفداری از صداقت و صراحت. نمایش صداقت اغلب یک استراتژی قدرت برای فریب دادن دیگران است – آنها می توانند با ژستی ظاهراً صادقانه به خودباوری کاذب دچار شوند و سپس به طور قابل توجهی فریب بخورند. علاوه بر این، هر چقدر هم که شما را با فضیلت احساس کند، صداقت به عنوان یک سیاست کلی معمولاً نتیجه معکوس دارد. صداقت اغلب آزاردهنده است و دیگران را آزرده می کند که برخی از آنها تلافی خواهند کرد. به هر حال، هیچ کس باور نمی کند که کس دیگری کاملاً عینی باشد یا بدون انگیزه های پنهان عمل کند، که درست است.
- برای مقابله با اتهامات جاه طلبی برای قدرت، وانمود به سادگی کردن. ساده لوح به نظر رسیدن می تواند وسیله ای برای فریب باشد. کسانی که بی گناهی خود را بزرگ جلوه می دهند، کمترین بی گناهی را دارند. حتی سادگی واقعی هم فریبنده است. بچه ها ممکن است ساده لوح باشند اما از آن برای کنترل اطرافیان خود استفاده می کنند. و افراد بی گناه همچنان در بازی های قدرت شرکت می کنند، هرچند به اشتباه.
افرادی که ادعا میکنند اهل بازی قدرت نیستند، به طور نمایشی از اخلاق و عدالتخواهی خود سخن میرانند. اما از آنجایی که ذاتا همه انسانها خواهان قدرت هستند و همواره در تلاش کسب آناند، این افراد تنها با نمایش این «فضیلتها» پردهای دودی ایجاد میکنند تا دیگران را از بازیهای قدرت خود منحرف کنند.
«عدالتفروشان» بازیکنان ماهری در عرصه قدرت هستند (گاهی اوقات ناخودآگاه) که به طور ویژه از لو رفتن تاکتیکهایشان بیزارند.
استاد بازی قدرت شوید
چاره ای جز شرکت در بازی قدرت وجود ندارد. در غیر این صورت قدرت کمتری خواهید داشت و بدبخت خواهید شد. پس بهتر است استاد بازی قدرت باشید. با مطالعه این خلاصه کتاب 48 قانون قدرت به این امر دست پیدا می کنید.
هر چه در برخورد با قدرت بهتر عمل کنید، فرد بهتری میشوید. به دیگران لذت میبخشید و باعث میشوید نسبت به خودشان احساس بهتری داشته باشند. علاوه بر این، آنها دوست دارند دور و بر شما باشند (ما دوست داریم در پرتو افراد قدرتمند باشیم) و به تواناییهای شما وابسته میشوند.
با تسلط بر 48 قانون، با گرفتن کنترل از دستان دیگران، آنها را از درد باختن در این بازی نجات خواهید داد. برای اعمال موفقیت آمیز قوانین قدرت، باید دیدگاه متفاوتی نسبت به دنیا پیدا کنید. لازم است مهارت ها و طرز فکر کلی را بیاموزید که به طور طبیعی به دست نمی آیند:
✔ تسلط بر احساسات
این مهمترین مهارت است زیرا احساسات در عقل دخالت می کنند – اگر نتوانید یک موقعیت را به طور عینی ارزیابی کنید، نمی توانید برای آن آماده شوید و به طور کنترل شده به آن پاسخ دهید.
واکنش احساسی اشتباهی است که بیش از “رضایت لحظه ای از ابراز خشم” برای شما هزینه خواهد داشت.
عصبانیت مخرب ترین پاسخ احساسی است زیرا شما را بیشتر کور می کند. همچنین باعث تشدید اوضاع و تقویت عزم حریف شما می شود.
بهتر است با وانمود کردن به دوستانه بودن، حریف خود را غافلگیر کنید تا اینکه عصبانیت خود را نشان دهید. عشق هم می تواند خطرناک باشد – می تواند شما را نسبت به رفتار خودخواهانه نزدیکانتان کور کند.
با این حال، کنترل احساسات به معنای سرکوب کردن آنها نیست. فقط در بیان آنها احتیاط کنید – و اجازه ندهید روی برنامه ها و استراتژی های شما تأثیر بگذارند.
✔ با دیدی بی طرف به گذشته و آینده نگاه کنید
با دیدی بی طرف به گذشته و آینده نگاه کنید نگاه بی احساس به گذشته و آینده به شما امکان می دهد تا خطرات را از هر جهتی بهتر مدیریت کنید.
گذشته را برای آموزش خود مطالعه کنید. با به یاد آوردن درد یا کینه توزی به گذشته نگاه نکنید – آنها را فراموش کنید زیرا آنها شما را آزار می دهند و عقل را تیره و تار می کنند.
ابتدا از بازیگران قدرتمند گذشته – برندگان و بازندگان – بیاموزید. همچنین از تجربیات خود، اعمال گذشته خود و دوستان خود بیاموزید. اشتباهات خود را با توجه به 48 قانون تجزیه و تحلیل کنید: هر بار که درسی می گیرید، عهد کنید که دیگر آن اشتباه را تکرار نکنید. این به شما کمک می کند تا الگوهای گذشته را بشکنید.
در مورد آینده، مشکلات را قبل از ظهور تصور و پیش بینی کنید. هیچ چیز نباید شما را غافلگیر کند. به جای تصور تحقق برنامه خود، تمام نتایج و تله های احتمالی را کشف کرده و برای آن برنامه ریزی کنید. هر چه دورتر را ببینید، قدرتمندتر می شوید.
✔ خود را با شرایط وفق دهید
چندین نقاب داشته باشید و یکی را انتخاب کنید که مناسب موقعیت باشد. یاد بگیرید که از خودتان جدا شوید. افراد مختلفی باشید. چهره خود را قابل تغییر کنید؛ برای پنهان کردن نیت خود تلاش کنید.
این ابزار فریب، مهمترین سلاح شماست زیرا تمام تعاملات انسانی در برخی سطوح نیاز به فریب دارد؛ این چیزی است که ما را از حیوانات متمایز می کند. زیرکی در اساطیر یونان مورد احترام بود.
✔ صبور باشید
صبر شما را از اشتباهات احمقانه یا فاجعه آمیز محافظت می کند. این نشانه قدرت است، در حالی که بی صبری شما را ضعیف نشان می دهد. مطمئن باشید که اگر زمان خود را صرف کنید و چند قدم به آینده نگاه کنید، چیزهای خوبی به دست خواهید آورد.
✔ فراموش کردن خوب و بد
به جای خیر و شر، به شرایط به صورت خنثی نگاه کنید. قدرت، غیر اخلاقی است. این یک بازی است. وقتی درگیر یک بازی استراتژیک هستید، دیگران را بر اساس تأثیر اعمالشان قضاوت کنید، نه بر اساس نیت آنها. استراتژی و قدرت آنها را بر اساس آنچه می توانید ببینید و شهود کنید قضاوت کنید؛ در دام قضاوت های اخلاقی گرفتار نشوید.
هیچ چیز را به خودتان نگیرید – این یک بازی است. با یک استراتژی بازی کنید و با آرامش حرکات حریف، نتایج آنها و شرایط را یادداشت کنید. حواس تان به چیز دیگری پرت نشود.
توجه مهم: کارهایی که انجام نمی دهید و اجازه نمی دهید در آنها گیر بیفتید، به اندازه کارهایی که انجام می دهید مهم هستند.
✔ محاسبه هزینه
هر چیزی را با هزینه اش اندازه بگیرید. ممکن است به هدفتان برسید، اما اول هزینه آن را بدانید. این معیار را برای همه چیز اعمال کنید.
زندگی کوتاه است و فرصت ها و انرژی شما محدود است. زمان هم یک هزینه است. وقت و انرژی ذهنی با ارزش خود را برای مشکلات دیگران تلف نکنید.
✔ آدم ها را مطالعه کنید و درکشان نمایید
قدرت یک بازی اجتماعی است – مثل یک روانشناس باشید و به دنبال انگیزه های پشت رفتار مردم باشید تا بتوانید نحوه تحت فشار قرار دادن آنها را یاد بگیرید. هنگامی که انگیزه های پنهان کسی را درک کردید، می توانید از طریق فریب و دستکاری از او سوء استفاده کنید.
اصل کلیدی: هرگز به طور کامل به کسی اعتماد نکنید – همه را به دقت مطالعه کنید، از جمله دوستان و عزیزان خود.
✔ قدرت را به طور غیر مستقیم دنبال کنید
استراتژی خود را پنهان کنید: نقشه های خود را به طور ظریف و بی صدا بچینید و اجرا کنید، به طوری که گیر نیفتید یا به حریف خود فرصت پیش دستی ندهید. همچنین، با غیرمستقیم بودن، می توانید در حالی که پشت صحنه همه کاری را انجام می دهید، نمونه کاملِ نجابت به نظر برسید.
قانون 1: هرگز از رئیس خود پیشی نگیرید
اطمینان حاصل کنید که کسانی که بالاتر از شما هستند همیشه احساس برتری می کنند. اما وقتی سعی میکنید آنها را تحت تاثیر قرار دهید یا خشنود کنید، زیادهروی نکنید، چون ناخواسته باعث میشوید احساس ناامنی کنند و شما تاوان آن را خواهید داد.
از هر طریقی که می توانید، کاری کنید که رؤسای شما احساس بهتر و باهوش تر بودن نسبت به افراد دیگر داشته باشند.
اصول
وقتی صحبت از قدرت به میان میآید، تحتالشعاع قرار دادن رئیس، اشتباه بسیار خطرناکی است.
افراد با قدرت نیاز دارند تا در جایگاه خود احساس امنیت کنند، از نظر هوش و کاریزما برتر از دیگران باشند و مستحق مزایای خود باشند. وقتی احساس ناامنی می کنند، عصبانی می شوند.
هر زمان که استعدادهای خود را نشان می دهید، در دیگران (چه رئیس، زیردستان یا همکاران) احساس ناراحتی و حسادت (نشانه هایی از ناامنی) ایجاد می کنید. البته، شما نمی توانید تمام عمر خود را صرف نگرانی در مورد حسادت های کوچک همه کنید، اما به دلیل توانایی بیشتر آنها در آسیب رساندن به شما، باید به برخورد خود با مافوق تان توجه ویژه ای داشته باشید. آنها می توانند باعث اخراج افراد شوند.
برای اینکه قایق رئیس را تکان ندهید، سعی نکنید با به رخ کشیدن استعداد و تواناییهایتان، تایید او را جلب کنید. ممکن است او قدردانی کند، اما در اولین فرصت، شما را با فردی کماستعدادتر و کمخطرتر جایگزین خواهد کرد.
او هرگز دلیل واقعی را (که همانا تضعیف حس امنیت اوست) اعتراف نخواهد کرد، اما بهانهای دیگر برای خلاص شدن از شما پیدا خواهد کرد.
این همان اتفاقی است که برای نیکولا فوکه، وزیر دارایی پادشاه لوئی چهاردهم افتاد. فوکه با برپایی جشنی بزرگ و مجلل در قلعهی تازه تکمیلشدهاش برای تجلیل از پادشاه، سعی کرد خودش را نزد او محبوب کند.
این جشن چنان باشکوه بود که مردم نمیتوانستند دست از صحبت کردن دربارهی آن بردارند، که باعث شد پادشاه احساس کند از او پیشی گرفته شده است.
او روز بعد فوکه را به اتهامات ساختگی دستگیر کرد و برای بقیهی عمر زندانی کرد. پادشاه همچنین او را با فردی جایگزین کرد که مهمانیهایش همیشه کسلکننده بود و با همان طراحان و محوطهسازانی که فوکه از آنها استفاده کرده بود، قلعهی خود را ساخت.
از زمان لویی چهاردهم، در نیاز رؤسا به احساس و نمایش برتری، چیز زیادی تغییر نکرده است.
2 هشدار
هشدار اول: ممکن است ناخواسته با خود واقعیتان رئیس خود را تحتالشعاع قرار دهید (به خصوص اگر او بسیار ناامن و چندان محبوب نباشد). استعدادهای طبیعی شما، صرفا به دلیل وجودشان، ممکن است باعث شود رئیس کماهمیت به نظر برسد.
راه حل: اگر نمیتوانید از برتر بودن خودداری کنید، سعی کنید از رهبران بسیار ناامن دوری کنید، یا راهی برای پنهان کردن ویژگیهای مثبت خود در اطراف آنها پیدا کنید. به این ترتیب، شما به جای اینکه هدف ناامنی آنها قرار بگیرید، کنترل را در دست خواهید داشت.
هشدار دوم: اینطور فکر نکنید که چون رئیس شما را دوست دارد، میتوانید هر کاری که میخواهید انجام دهید. اگر موقعیت خود را بدیهی فرض کنید و از محبتهای او دچار غرور شوید، زیادهروی خواهید کرد و رئیس احساس کماهمیت بودن میکند.
راه حل: حس محدودیت خود را حفظ کنید. هرگز جایگاه خود را فراموش نکنید یا احساس نکنید که تمام امتیازات خود را به دست آوردهاید.
از چاپلوسی استفاده کنید
با احتیاط و بدون زیاده روی و غیرمستقیم از رئیس خود تعریف و تمجید کنید.
برای مثال، اگر باهوشتر هستید، وانمود کنید برعکس است. وانمود کنید سادهلوح هستید و به نظر میرسد که به تخصص او نیاز دارید.
اشتباهات بیخطری انجام دهید تا به شما فرصت دهد از او کمک بخواهید. رؤسا دوست دارند تجربیات خود را به اشتراک بگذارند.
اگر ایدههای شما بهتر هستند، آنها را به صورت علنی به رئیس خود نسبت دهید.
قانون 2: مراقب دوستان باشید، از دشمنان استفاده کنید
مراقب دوستان خود باشید – آنها به راحتی حسادت و کینه می ورزند و در مقابل شما تضعیف خواهند شد. در مقابل، اگر یک دشمن را ارتقا دهید، او برای اثبات خود وفادارتر از یک دوست خواهد بود. بنابراین از دشمنان خود استفاده کنید. اگر دشمن ندارید، باید برخی از آنها را عمدی برای خود بسازید.
قانون دوم بر این نکته تأکید می کند که دوستان می توانند خطرناک تر از دشمنان باشند، زیرا آنها بیشتر مستعد حسادت و کینه هستند. از سوی دیگر، دشمنان می توانند انگیزه بیشتری برای اثبات خود به شما داشته باشند و در نتیجه وفادارتر باشند.
این قانون به معنای بدخواه بودن یا بی رحم بودن نیست. در عوض، به این معنی است که باید آگاه از انگیزه های افراد اطراف خود باشید و از آنها به نفع خود استفاده کنید.
اصول
ما به طور غریزی وقتی به کمک نیاز داریم به دوستانمان متوسل میشویم، اما قبل از انجام این کار باید دوباره به این کار خود فکر کنید، زیرا دوستان خود را به اندازه ای که فکر میکنید نمیشناسید.
دوستان اغلب با هر چیزی که میگویید موافقت میکنند تا از بحث و جدل جلوگیری کنند. همچنین، وقتی با آنها دوست هستید، صفات منفی خود را پنهان میکنید تا به شخص دیگری توهین نکنید. در نتیجه، شما هرگز به طور قطعی نمیدانید که یک دوست واقعاً چه احساسی دارد.
هنگامی که در موقعیت قدرت هستید، مراقب متوسل شدن به کمک گرفتن از یک دوست باشید. بهره بردن از دوستان ممکن است شما را ضعیف کند، زیرا دوست شما به ندرت کسی است که میتواند بیشتر از همه به شما کمک کند. شما به مهارت و صلاحیت بیشتر از یک دوست نیاز دارید. همچنین، احساسات دوستانه میتواند مانع از انجام کارهای لازم شود.
دشمنان میتوانند مفیدتر از دوستان باشند وقتی که بتوانید آنها را به خدمت خود درآورید. کلید انتخاب اینکه کدام دشمنان را به خدمت بگیرید، سنجش این است که چه کسی میتواند بهتر به نفع شما عمل کند. وقتی بتوانید از کینههای گذشته عبور کنید و یک دشمن را به خدمت خود بگیرید، او میتواند منبع ارزشمندی باشد.
کاربردهای دیگر دشمنان عبارتند از:
- شما را هوشیار نگه داشتن: بدون دشمن، تنبل میشوید. دشمنی در پاشنه شما، شما را هوشیار و متمرکز نگه میدارد. بنابراین، بهتر است برخی از دشمنان را به عنوان دشمن نگه دارید تا اینکه آنها را به متحد تبدیل کنید.
- بهبود شهرت شما در میان پیروان: میتوانید از دشمنان برای به تصویر کشیدن خود به عنوان یک مبارز برای مردم استفاده کنید.
قانون 3: آنچه در سر دارید را پنهان کنید
همیشه نیات واقعی خود را پنهان کنید. اگر مردم را در عدم تعادل و تاریکی نگه دارید، نمی توانند در برابر تلاش های شما مقابله کنند. آنها را با یک شاه ماهی قرمز به مسیر اشتباه هدایت کنید یا یک پرده دود ایجاد کنید، اینگونه تا زمانی که متوجه شوند چه کار می کنید، خیلی دیر شده است.
اگر مردم ندانند چه کاری انجام می دهید، نمی توانند در برابر شما توطئه بچینند یا شما را متوقف کنند.
این قانون به معنای دروغ گفتن یا فریب دادن نیست. در عوض، به این معنی است که شما باید از افشای اطلاعات بیش از حد در مورد برنامه های خود خودداری کنید.
قسمت اول: استفاده از طعمه و حواسپرتی
قانون فرعی: برای فریب دادن مردم در مورد اهداف واقعی خود، از طعمه و حواسپرتی استفاده کنید تا از طریق اقدام پیشگیرانه آنها را گمراه کنید.
ابزارهایی مانند صداقت ساختگی، ابهام و فریب را به کار بگیرید تا مردم نتوانند حقیقت را از دروغ تشخیص دهند و هدف نهایی شما را ببینند.
بسیاری از مردم احساسات خود را آشکارا بروز میدهند. همچنین، وقتی صحبت از برنامهها و اهداف میشود، با کوچکترین تحریکی همه چیز را فاش میکنند.
مردم تمایل دارند “کتابهای باز” باشند زیرا صحبت در مورد احساسات و اهداف برایشان طبیعی است. کنترل دهان و مدیریت صحبتهایتان نیاز به تلاش دارد. علاوه بر این، آنها بر این باورند که صداقت و روراستی باعث جلب نظر مردم میشود.
با این حال، صداقت معایبی هم دارد:
- صداقت به جای اینکه یک ویژگی جذاب باشد، به احتمال زیاد باعث آزردگی مردم می شود. اغلب بهتر است به مردم چیزی را بگویید که می خواهند بشنوند تا حقیقت کمتر خوشایند.
- اگر کاملاً صادق و رک باشید، مردم به دلیل قابل پیش بینی بودن شما، برایتان احترامی قائل نخواهند بود یا ترسی از شما نخواهند داشت. (برای اعمال قدرت، به احترام و ترس دیگران نیاز دارید).
در مقابل، شما میتوانید با پنهان کردن اهداف خود، برتری پیدا کرده و آن را حفظ کنید. خوشبختانه، پنهان کردن اهداف برای انسانها آسان است، زیرا ذات انسان بر این است که به ظواهر اعتماد کند. شک کردن به واقعیت آنچه میبیند و میشنود – تصور اینکه همیشه چیز دیگری پشت آن وجود دارد – بسیار خستهکننده است.
بنابراین، یک طعمه یا فریب (red herring) ارائه دهید – چیزی ساختگی که برای جلب توجه و در نتیجه گمراه کردن دیگران طراحی شده است – و مردم ظاهر را با واقعیت اشتباه میگیرند و متوجه نمیشوند که شما واقعاً چه کاری انجام میدهید.
برای مثال، می توانید با وانمود کردن حمایت از ایده یا هدفی که قبلاً به طور علنی با آن مخالف بودید، توجه را از اهداف واقعی خود منحرف کنید. اکثر مردم باور خواهند کرد که شما واقعاً تغییر عقیده داده اید، زیرا مردم معمولاً به راحتی تغییر موضع نمی دهند.
یا برعکس، می توانید وانمود کنید که چیزی را می خواهید که واقعاً به آن علاقه ندارید و در نتیجه، مخالفان شما گیج شده و محاسبات اشتباهی انجام می دهند.
تظاهر به صداقت (ریاکاری)
علاوه بر وانمود کردن به داشتن هدفی دروغین، میتوانید از تظاهر به صداقت به عنوان حربهای برای گمراه کردن دیگران استفاده کنید. مردم به احتمال زیاد آن را با صداقت واقعی اشتباه میگیرند، زیرا به ظاهر افراد اعتماد میکنند و میخواهند باور کنند دیگران صادق هستند. اینکه نشان دهید به حرفهای خودتان ایمان دارید، به سخنانتان اعتبار میبخشد.
با این حال، در تظاهر به صداقت زیادهروی نکنید، در غیر این صورت باعث ایجاد شک و تردید میشوید.
برای اینکه این کار را حتی مؤثرتر کنید، بر اهمیت صداقت به عنوان یک ارزش اجتماعی علناً تأکید کنید. گاهی اوقات با فاش کردن چیزی به ظاهر شخصی (اما جعلی یا بیربط) بر صداقت ادعایی خودتان صحه بگذارید.
قسمت دوم: استفاده از پرده دود
قانون فرعی: یک راه موثر برای فریب مردم، پنهان کردن اهداف خود پشت چهرهای راحت و آشناست – یک پردهی دودی که خودتان ایجاد میکنید. یکی از موثرترین پردههای دود، داشتن رفتاری بیروح و چهرهای خنثی است.
شاید فکر کنید فریبکاران ماهر، آدمهای کاریزماتیکی هستند که با داستانهای پیچیده گمراه میکنند. اما بهترین فریبکاران، چهرهای ملایم و بی سر و صدا میسازند.
از سناریوها و اعمال آشنا استفاده کنید – یک پرده دود – تا هدفهایتان را به غفلت و اعتماد کاذب دچار کنید.
هنگامی که با چیزی آشنا توجه سادهلوح را جلب کردید، او فریب واقعی را متوجه نمیشود. این به این دلیل است که مردم فقط میتوانند روی یک چیز در یک زمان تمرکز کنند. آنها شک نمیکنند که فرد بیخطری که با او معامله میکنند، در حال زمینگیر کردنشان است.
یک طعمه (فریب آشکار) برای جلب توجه به روشی آشکار طراحی میشود، در حالی که پرده دود اساسا باعث خوابآلودگی یا عدم توجه میشود.
سادهترین شکل پنهانسازی احساسات، داشتن یک حالت چهرهی بیاحساس است.
برای مثال، هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، در مذاکرات از صدای یکنواخت، چهرهی بیاحساس و تکرار جزئیات برای آرام کردن طرف مقابل استفاده میکرد – سپس ناگهان فهرستی از خواستههای قاطعانه را رو میکرد تا آنها را غافلگیر کرده و تحت فشار قرار دهد.
پردههای دود (موانع فریبنده) میتوانند به روشهای مختلفی برای فریب و منحرف کردن حواس افراد با استفاده از نقاط ضعف روانشناختی آنها به کار گرفته شوند:
1) انجام یک عمل به ظاهر نیک: مردم کارهای نیک را دوست دارند – این کارها باعث ایجاد حس خوب در همه میشوند. مردم میخواهند باور کنند که این کارها واقعی هستند و ممکن است متوجه نشوند که یک عمل به ظاهر نیک میتواند اهداف دیگری را پنهان کند.
2) ایجاد الگوی فریبنده: کارهایی انجام دهید که هدف شما را متقاعد کند به سمت خاصی حرکت میکنید. از نظر روانشناسی، مردم انتظار دارند رفتارها از الگو پیروی کنند. هنگامی که الگویی را شناسایی میکنند، احساس راحتی میکنند که مرحله بعدی را پیشبینی کنند. سپس با شکستن الگو (که به هدف واقعی شما میرسد) آنها را غافلگیر میکنید. شما آنها را فریب دادهاید تا انتظار چیزی برعکس هدف واقعی شما را داشته باشند.
3) از تمایل ذاتی انسان برای اشتباه گرفتن ظاهر با واقعیت بهره برداری کنید. وانمود کنید که با گروهی همرنگ جماعت شدهاید. اگر این کار را به خوبی انجام دهید، شک و تردیدی برانگیخته نمیشود و میتوانید از پوشش خود برای رسیدن به هدف واقعیتان استفاده کنید. بهعنوان مثال، در طول جنگ سرد، کارمندان دولت بریتانیا با جاسوسی برای شوروی بدون اینکه کسی متوجه شود، از این روش استفاده کردند. چرا که آنها به طور کامل در سیستم حکومتی قدیمی انگلیس جا افتاده بودند. همرنگ جماعت شدن، یک حقهی قدیمی و کارآمد برای جاسوسی است.
ایجاد یک شخصیت بیمزه و نامحسوس کردن خود نیازمند صبر و کنترل است (شما باید میل به لاف زدن یا جلب توجه را در خود سرکوب کنید). اما همین مرموز بودن، تصویری از قدرت را برای شما ایجاد میکند.
قانون 4: تا حد امکان، کم صحبت کنید
هر چه کمتر صحبت کنید، ترسناک تر و قدرتمندتر خواهید بود. وقتی صحبت می کنید، آن را مبهم و دوپهلو نگه دارید، و بگذارید دیگران معنای آن را تفسیر کنند. آنها وسواس پیدا خواهند کرد کرد که شما را بفهمند، و این به شما قدرت می دهد.
اگر فقط در مواقع ضروری صحبت کنید، کلمات شما وزن بیشتری خواهند داشت و مردم بیشتر احتمال دارد که از شما پیروی کنند.
این قانون به معنای ساکت بودن یا گوشه گیری نیست. در عوض، به این معنی است که شما باید از صحبت بیش از حد یا گفتن چیزهایی که نیازی به گفتن ندارید خودداری کنید.
اصول
در بازی قدرت، ظاهرتان همه چیز است. زمانی که کم حرف میزنید، قدرتمند، ترسناک و مرموز به نظر میرسید. این اصول را همیشه به خاطر بسپارید:
✅ سکوت شما باعث ناراحتی دیگران میشود: چون مردم از عدم قطعیت خوششان نمیآید، دوست دارند بدانند به چه فکر میکنید. وقتی کلام خود را کنترل میکنید، آنها نمیتوانند بفهمند چه منظوری دارید یا قصدتان چیست.
✅ پاسخهای کوتاه و سکوت باعث حالت تدافعی در دیگران میشود: آنها به سرعت سعی میکنند سکوت را پر کنند و در این فرآیند، انگیزهها و نقاط ضعف خود را نشان میدهند – اطلاعاتی که میتوانید از آن استفاده کنید. بعداً آنها روی تک تک کلمات شما و پیامدهای بالقوهاش وسواس پیدا میکنند. توجه بیش از حد آنها به اظهارات کوتاه شما به قدرت شما میافزاید.
✅ در اکثر موارد، هر چه کمتر صحبت کنید، به نظر مهمتر، عمیقتر و مرموزتر میآیید. به عنوان مثال، اندی وارهول متوجه شد که وقتی کم حرف میزند و نظراتش را مبهم و دوپهلو نگه میدارد، قدرت بیشتری دارد. او گاهی اوقات عمداً نظرات بیمعنایی ارائه میداد. مصاحبهکنندگان در تلاش بودند تا منظور او را تفسیر کنند و گمان میکردند حرفهایش عمیق است. او از همکار هنرمندش مارسل دوشان آموخت که هر چه کمتر در مورد کارش صحبت کند، مردم بیشتر در مورد آن حرف میزنند و برایشان مطلوبتر میشود.
✅ علاوه بر ایجاد تصویری از اهمیت زیاد، کم حرفی خطر گفتن حرفهای احمقانه که میتواند هزینهبردار باشد را کاهش میدهد. به عنوان مثال، در اوایل دهه 1800، شورشی روس به نام رایلوف بیش از حد حرف زد و با جانش بهایش را پرداخت. نیکلای اول او را به اعدام محکوم کرده بود، اما درست لحظهای که او را دار میزدند، طناب پاره شد. او با این باور که عفو میشود (که معمولاً در چنین مواردی اتفاق میافتاد) با فریاد به جمعیت گفت که روسیه حتی از پس طناب هم برنمیآید. اما نیکلای به جای عفو او، پاسخ داد: “بیایید برعکسش را ثابت کنیم” و رایلوف را روز بعد با طنابی که پاره نمیشد، اعدام کردند.
قانون 5: مراقب شهرت خود باشید
شهرت شما برای قدرت شما ضروری است. با یک شهرت قوی، می توانید بر دیگران نفوذ بگذارید و آنها را مرعوب کنید. مراقب حملات به شهرت خود باشید و بلافاصله آنها را سرکوب کنید. در همین حال، شهرت رقبای خود را تضعیف کنید.
اگر مردم به شما احترام بگذارند و به شما اعتماد داشته باشند، بیشتر احتمال دارد که از شما پیروی کنند. از سوی دیگر، اگر شهرت ضعیفی دارید، مردم به شما گوش نمی دهند و به راحتی می توانند شما را کنار بگذارند.
اصول
درک کامل افراد دیگر غیرممکن است. ما برای تعامل با دیگران باید آنها را درک کنیم، اما درنهایت مجبوریم بر اساس ظاهرشان – یعنی سبک لباس پوشیدن، کلمات و حرکات و رفتارشان – در موردشان قضاوت کنیم. ظاهر شما بخش جدایی ناپذیر شهرتتان است.
شهرت چیزی است که باید با دقت آن را ایجاد و حفظ کنید. زمانی که نحوه قضاوت مردم را کنترل می کنید، قدرت دارید. تنها با شهرت می توانید دیگران را تحت تاثیر قرار دهید و مرعوب کنید، به همین دلیل باید شهرت خود را وحشیانه بسازید و از آن محافظت کنید.
هنگام ایجاد شهرت، ابتدا روی یک ویژگی به یاد ماندنی تمرکز کنید – به عنوان مثال زیرکی، کارآمدی یا بخشندگی. مردم باید شما را با این ویژگی مرتبط بدانند و در مورد شما صحبت کنند. شما باید آن را به هر تعداد نفری که ممکن است نشان دهید تا شهرت شما گسترش یابد. ویژگی ای که شهرت شما بر اساس آن بنا شده است، مانند یک کارت ویزیت عمل می کند، ورود شما را اعلام می کند و دیگران را مستعد تحت تاثیر قرار گرفتن توسط شما می سازد.
یک شهرت قوی، نقاط قوت شما را اغراق آمیز جلوه می دهد، دیگران را می ترساند و احترام را بر می انگیزد. ممکن است به اهداف خود برسید قبل از اینکه حرفی بزنید یا کاری انجام دهید. به عنوان مثال، در طول جنگ جهانی دوم، شهرت ژنرال آلمانی رومل برای حیله گری همه را می ترساند. حتی زمانی که تعداد تانک های بریتانیایی به طور قابل توجهی از نیروهای او بیشتر بود، شهرها با شنیدن خبر نزدیک شدن او تخلیه می شدند.
موفقیتهای گذشته به نظر میرسد موفقیتهای آینده را پیشبینی میکنند. برای مثال، موفقیت هنری کیسینجر در دیپلماسی چلنجیک (دیپلماسی رفتوآمدی بین طرفین برای رسیدن به توافق) تا حد زیادی بر اساس شهرت او در ایجاد توافق در سختترین شرایط بود. به محض ورود او به مذاکرات، حصول توافق قطعی به نظر میرسید.
به طور مشابه، شهرت کازانووا در اغواگری، فتوحانههای آتی او را آسانتر میکرد – زنان نسبت به چیزهایی که شنیده بودند کنجکاو بودند و میخواستند خودشان بفهمند چه چیزی او را اینقدر جذاب میکند.
اگر شهرت شما ناخوشایند یا منفی است، میتوانید با ارتباط با کسی که شهرت متضاد با شما دارد، آن را بهبود بخشید. برای مثال، اگر فردی صادق نیستید، تا جایی که ممکن است خود را به فردی صادق نزدیک کنید.
با تمام قدرت از شهرت خود محافظت کنید، حملات احتمالی را پیش بینی کرده و منحرف کنید. با این حال، هنگامی که مورد حمله قرار می گیرید، حالت تدافعی به خود نگیرید زیرا ناامن و درمانده به نظر خواهید رسید.
حمله به اعتبار شخص دیگری می تواند مفید باشد، به خصوص اگر به کسی حمله کنید که از شما قدرتمندتر است. فرد قدرتمندتر در این تبادل بیشتر ضرر می کند.
با این حال، باید در نحوه انجام این کار باهوش باشید – شما نمی خواهید حقیر به نظر برسید یا در این فرآیند به شهرت خود آسیب بزنید. به عنوان مثال، توماس ادیسون به نیکولا تسلا حسادت کرد و سعی کرد با ناامن جلوه دادن جریان متناوب (AC) شهرت او را خراب کند. ادیسون به جای آن طرفدار جریان مستقیم (DC) بود. او چندین نمایش وحشتناک از برقگرفتگی حیوانات خانگی با جریان AC انجام داد و حتی در اعدام با برق یک زندانی در زندان ایالت نیویورک نیز شرکت کرد.
هنگامی که شهرت محکمی داشته باشید، می توانید با تمسخر یا طنز به طور ظریفی حریف خود را تضعیف کنید، همانطور که یک شیر با یک موش بازی می کند.
قانون 6: جلب توجه کنید
ما همه چیزی و همه کسی را بر اساس ظاهرشان قضاوت می کنیم؛ چیزی که نمی بینیم، وجود ندارد. اطمینان حاصل کنید که از جمعیت متمایز هستید. خود را بزرگتر، مرموزتر و هیجان انگیزتر از اطرافیانتان نشان دهید.
بخش 1: رسوایی به پا کنید
قانون فرعی: با جنجالی و جسورانه بودن توجهها را به خود جلب کنید. از رسوایی استقبال کنید. بین توجه مثبت و منفی تمایز قائل نشوید – همه اینها قدرت شما را افزایش میدهد.
این بخش از قانون به شما میگوید که برای جلب توجه و افزایش قدرت خود، باید از جنجال و جسارت نترسید. فرقی نمیکند که توجهی که به شما جلب میشود مثبت باشد یا منفی، هر دوی آنها میتوانند به نفع شما باشند.
اصول
جذب توجه برای بسیاری از افراد به طور طبیعی اتفاق نمی افتد. شما باید یاد بگیرید که چگونه این کار را انجام دهید. با مرتبط کردن نام و شهرت خود با چیزی که باعث متمایز شدن شما از دیگران می شود، شروع کنید. این می تواند یک سبک لباس، مدل مو، رفتار یا ویژگی عجیب و غریبی باشد که باعث می شود به شما توجه شود و در مورد شما صحبت شود.
جامعه به کسانی که بزرگتر از زندگی هستند و از جمعیت متمایز می شوند، علاقه مند است. بنابراین برای به دست آوردن ویژگی هایی که توجه را جلب می کند، درنگ نکنید. بهتر است جنجالی باشید و مورد حمله قرار بگیرید تا اینکه نادیده گرفته شوید. مهم نیست حرفه شما چیست، از یک نمایشگر بودن سود خواهید برد.
به عنوان مثال، توماس ادیسون با نمایش بزرگی هنگام معرفی یک اختراع، جلب توجه کرد. او علاوه بر برگزاری نمایشگاه های هیجان انگیز با برق، در مورد اختراعات آینده مانند ماشین هایی که می توانند افکار مردم را عکاسی کنند، سخنرانی های تخیلی ارائه کرد. او اطمینان حاصل کرد که توجه بیشتری نسبت به رقیب خود نیکولا تسلا که شاید باهوشتر بود اما شهرت کمتری داشت، به دست آورد.
اگر در موقعیتی با دیده شدن کم گیر افتادهاید، میتوانید با حمله به فردی مشهورتر یا قدرتمندتر از خودتان، جلب توجه کنید. برای مثال، یک خدمتکار جوان رومی با نوشتن مجموعهای از اشعاری که پاپ را مسخره میکرد، توجهها را به شعرهایش جلب کرد. حملهی شما حتی میتواند تهمتآمیز باشد. فقط زمانی که توجه عموم را جلب کردید، دست نگهدارید، زیرا چنین حملاتی به سرعت خستهکننده میشوند.
وقتی زیر نور توجهات قرار گرفتید، باید به تغییر روشهای خود ادامه دهید، در غیر این صورت مردم شما را دست کم میگیرند و دیگر به شما توجه نمیکنند، یا با فرد جدیدی سرگرم میشوند. این کار به خلاقیت نیاز دارد.
برای مثال، پابلو پیکاسو، هنرمند مشهور، با به چالش کشیدن انتظارات، خود را در معرض دید عموم نگه میداشت. وقتی مردم شروع به مرتبط کردن آثار او با سبکهای خاصی کردند، او به یک سبک کاملاً متفاوت روی آورد.
مردم دوست دارند بتوانند پیشبینی کنند که دیگران چه کاری انجام میدهند، زیرا این باعث میشود احساس برتری کنند. با به چالش کشیدن انتظارات، توجه آنها را جلب میکنید و احترام به دست میآورید.
هنگامی که برای اولین بار سعی در جلب توجه دارید، از توجه منفی استقبال کنید. پی.تی بارنوم برای اینکه نامش در انظار عموم باقی بماند، نامههایی به روزنامهها نوشت و کار خودش را زیر سوال برد. توجه، چه خوب و چه بد، راز موفقیت او بود.
بخش دوم: مرموز یا رمزآلود باشید
قانون فرعی: افراد به کسانی که مرموز به نظر می رسند جذب می شوند، پس فضایی از رمز و راز ایجاد کنید. درباره کاری که انجام می دهید یا قصد انجام آن را دارید، مبهم صحبت کنید.
تمام برگ های برنده خود را رو نکنید، با این کار فضایی از انتظار ایجاد می کنید – مردم برای دیدن حرکت بعدی شما توجه خواهند کرد. از رمز و راز برای فریب دادن، مجذوب کردن و ترساندن استفاده کنید.
اصول
در دوران باستان، زمانی که دنیا ترسناک و غیرقابل توضیح به نظر می رسید، مردم برای توضیح بیماری ها، عجایب طبیعی، بلایای طبیعی و چیزهای دیگر که نمی توانستند درک کنند، خدایان و افسانه ها را اختراع کردند.
امروزه ما پدیده های طبیعی را با علم و منطق توضیح می دهیم، اما مردم همچنان به دنبال چیزهای غیرقابل توضیح و مرموز هستند. مردم به معماها جذب می شوند.
شما می توانید به همان روش، با مرموز بودن، توجه را جلب کنید. لازم نیست فوق العاده باشید تا حس رمز و راز در مورد خود ایجاد کنید – می توانید با ظرافت بیشتری موفق شوید و رمز و راز را بخشی از ظاهر خود کنید.
با تمرین سکوت و خویشتن داری، گاه و بی گاه گفتن حرف های مبهم، عمدا ناسازگار بودن و عجیب به نظر رسیدن، هاله ای از رمز و راز را از خود ساطع می کنید، که دیگران با تلاش برای تفسیر حرف ها و کارهای شما آن را تقویت خواهند کرد.
چند تا از مزایای مرموز به نظر رسیدن عبارتند از:
- جذابیت و باهوش به نظر رسیدن: کمی رمزآلود بودن میتواند باعث شود حتی اگر فردی معمولی یا متوسط باشید، درخشنده و عمیق به نظر برسید. به عنوان مثال، ماتا هاری، رقاص مشهور، زیبایی خیره کننده یا رقصنده فوق العاده ای نبود، اما او به خاطر عجیب و غریب بودنش و تغییر دادن مداوم داستان گذشته اش، تماشاگران را مجذوب خود می کرد.
- بالادست بودن: وقتی دیگران را مجبور میکنید تا شما را بفهمند، در موقعیت بالاتری قرار میگیرید. این کار باعث میشود آنها حالت تدافعی به خود بگیرند.
- ایجاد ترس: رمزآلود بودن میتواند ترس ایجاد کند چون مردم از ابهام و چیزهایی که نمیفهمند، مضطرب میشوند.
- جلب توجه و ایجاد ابهت رهبری: رمزآلود بودن باعث جلب توجه میشود و به عنوان یک رهبر، به شما ابهت میدهد. برای مثال مائو تسهتونگ با غیرقابل پیشبینی بودن و تناقض در رفتار، همه را، حتی همسرش را سردرگم میکرد. مردم احساس میکردند باید به او توجه کنند چون هیچکس نمیدانست حرکت بعدیاش چه خواهد بود.
اگر نمیتوانید همیشه مرموز باشید، معما خلق کنید. هر از گاهی کارهایی انجام دهید که با تصور و انتظار دیگران از شما همخوانی نداشته باشد تا آنها را کنجکاو و متوجه خودتان نگه دارید.
قانون 7: اعتبار کار دیگران را به خود بگیرید
کاری کنید دیگران کارهایتان را برایتان انجام دهند. از مهارت، زمان و انرژی آنها برای پیشبرد اهداف خود استفاده کنید و در عین حال تمام اعتبار را به خود بگیرید. شما به خاطر کارآمدی و دستاوردهایتان مورد تحسین قرار خواهید گرفت، در حالی که کمک کنندگانتان به دست فراموشی سپرده می شوند.
اصول
شما با انجام کارهایی که دیگران می توانند برایتان انجام دهند، وقت و انرژی خود را تلف می کنید و هنگامی که از تلاش دیگران سوء استفاده کرده و اعتبار آنها را به خود اختصاص دهید، قدرتمند و فوق العاده پربازده به نظر می رسید.
دو راه برای سوءاستفاده از دیگران وجود دارد:
- می توانید منتظر بمانید و تماشا کنید در حالی که آنها کار را انجام می دهند، و سپس آن را از آنها بگیرید.
- می توانید دیگران را به طور فعال برای خودتان استخدام کنید و از دستاوردهای آنها اعتبار بگیرید.
کرکس ها نمونه ای از گرفتن از دیگران هستند: کرکس ها می دانند که اگر به اندازه کافی صبر کنند، حیوان دیگری همیشه کار تهیه شام را انجام می دهد. مردم اغلب همین کار را انجام می دهند، مانند کرکس ها دور می زنند و منتظر فرصتی برای تغذیه از موفقیت یا خلاقیت دیگران هستند. شما نمی توانید با شکایت این را تغییر دهید – بهتر است خودتان کرکس شوید.
فرنسیسکو پیزارو نمونه بارز روش اول تصاحب دسترنج دیگران بعد از انجام کار توسط آنهاست. او سربازی در ارتش کاوشگر بالبوا بود که امپراتوری اینکا را در پرو کشف کرد. پس از سالها جستجو توسط بالبوا و کشف نهایی آن، پیزارو علیه او شورید و به اعدام او به جرم خیانت کمک کرد تا بتواند ثروت و اعتبارش را برای خود تصاحب کند.
اما پیتر پل روبنس، هنرمند، از روش دوم استفاده کرد: به طور فعال دیگران را برای انجام کار خود استخدام می کرد (واگذاری کارها). هنگامی که درخواست های بیشتری برای نقاشی دریافت می کرد تا بتواند انجام دهد، او تعداد زیادی از نقاشان ماهر با تخصص های مختلف را استخدام کرد و یک خط تولید ایجاد کرد که در آن می شد روی چندین نقاشی به طور همزمان کار کرد. مشتریان تحت تاثیر قرار گرفتند که او می توانست در مدت کوتاهی چنین نقاشی های زیادی را انجام دهد.
هنگامی که شما اعتبار حجم زیادی از کار دیگران را به خود اختصاص می دهید، مردم فکر می کنند توانایی شگفت انگیزی دارید. در مقابل، اگر سعی کنید تمام کارها را خودتان انجام دهید، به نتایج زیادی دست نخواهید یافت یا دیگران از تلاش های شما سوء استفاده خواهند کرد. پس بهتر است به جای آن، از تلاش های دیگران استفاده کنید.
همچنین می توانید از تلاش های افرادی که قبل از شما آمده اند استفاده کنید. چرا چرخ را دوباره اختراع کنیم؟ اسحاق نیوتن از اکتشافات دانشمندان باستان بهره برداری کرد و آنها را به عنوان اکتشافات جدید خود جلوه داد. شکسپیر از داستان های نویسندگان باستان مانند پلوتارک استفاده کرد و امروز مردم داستان های شکسپیر را کپی می کنند.
قانون 8: طعمه گذاری برای دشمن
حریف خود را به سمت خود بکشانید. زمانی که دیگران را مجبور به عمل میکنید، شما در کنترل هستید. طعمه بگذارید، سپس حمله کنید.
قانون 8 به شما یاد میدهد که چگونه حریفان خود را به سمت خود بکشانید و آنها را در موقعیتی قرار دهید که شما بتوانید به آنها حمله کنید. این کار به شما این امکان را میدهد که ابتکار عمل را در دست بگیرید و حریف خود را در موضع ضعف قرار دهید.
اصول
افراد زیادی از طریق پرخاشگری به قدرت می رسند، اما این رویکرد معایبی هم دارد. هرچه بیشتر از پرخاشگری به عنوان تاکتیک اصلی خود استفاده کنید، مجبور می شوید حملات خود را به همه سو و به تعداد رو به فزونی از دشمنان آغاز کنید. این کار خسته کننده می شود.
در این مرحله، دیگر کنترل کامل ندارید – شما بدون محاسبه عواقب در حال واکنش به دشمنان خود هستید، به جای اینکه چندین حرکت را از پیش برنامه ریزی کنید.
قدرت از عمل موثر نشأت می گیرد، نه صرفاً پرخاشگری. اغلب، ایجاد تله و سپس صبر برای به دام افتادن دشمنان، موثرتر است. به این ترتیب برای بلندمدت (جنگ) به جای کوتاه مدت (نبرد) برنده می شوید.
به جای واکنش به رقبا، ابتکار عمل را در دست بگیرید و آنها را وادار به واکنش کنید – این کار آنها را در موضع دفاعی نگه می دارد. به عبارت دیگر، زمانی که باعث می شوید مردم به سراغ شما بیایند، کنترل شرایط را در دست دارید.
برای رسیدن به این هدف، باید:
- احساسات خود را کنترل کنید؛ از روی خشم عمل نکنید.
- از تمایل دیگران برای واکنش احساسی، هنگامی که آنها را تحت فشار قرار می دهید یا تحریک می کنید، به نفع خود استفاده کنید.
اینکه دیگران را به سمت خود بکشانید، ابزاری قدرتمندتر از پرخاشگری است. به عنوان مثال، تالیران ناپلئون را با فرصت فرار از تبعید در جزیره البا و بازگشت به قدرت در فرانسه وسوسه کرد.
کشاندن فرد دیگری به سمت خود همچنین انرژی او را تحلیل می برد. در اوایل دهه ۱۹۰۰، ژاپن با انتشار شایعه ای مبنی بر اینکه روسیه به راحتی می تواند ناوگان ژاپن را نابود کند، نیروی دریایی روسیه را به حمله فریب داد.
با این حال، ناوگان روسیه مجبور بود برای رسیدن به آنجا، سفری طولانی را دور نوک جنوبی آفریقا انجام دهد که خسته کننده بود.
ژاپن شایعه دروغ دوم را منتشر کرد – مبنی بر اینکه آنها در حال انجام ضدحمله هستند – که به معنای نیاز نیروهای روسی برای در حالت آماده باش دائمی بودن بود و آنها را بیشتر خسته می کرد. سرانجام، هنگامی که آنها رسیدند، ژاپن آنها را درهم شکست.
با کشاندن حریف به سمت خود، همچنین او را مجبور میکنید تا در زمین شما عمل کند، که باعث عصبی شدن و حالت تدافعی او میشود. در مذاکرات، همیشه از دیگران بخواهید برای اینکه آنها را از تعادل خارج کنید، به سراغ شما بیایند یا به مکانی که شما انتخاب می کنید، بیایند.
اگر در به دام انداختن دیگران، ظریف و حیلهگر باشید، ممکن است احساس کنند کنترل اوضاع را در دست دارند، در حالی که اینطور نیست. کلید ماجرا جذابیت تلهای است که شما پهن میکنید، تلهای که احساسات رقیبتان را به هم میریزد و باعث میشود او متوجه اتفاقی که در حال رخ دادن است نشود.
هرچه فردی طمعکارتر باشد، بیشتر در برابر طعمه شما آسیبپذیر است. برای مثال، دانیل درو، یکی از سرمایهداران بیرحم آمریکایی، با بازی روی طمع دیگران، به طور ظریفی قیمت سهام را دستکاری میکرد.
او با قدمهایی محکم از کلوب نزدیک وال استریت به سمت بورس حرکت میکرد. در همین حین، دستمالگردنش را بیرون میآورد و وانمود به مرتب کردن آن میکرد، در حالی که تکه کاغذی حاوی اطلاعاتی در مورد یک سهام خاص از جیبش بیرون میافتاد.
وقتی او میرفت، افراد دیگر آن تکه کاغذ را برمیداشتند و سهام را میخریدند یا میفروختند، و این کار باعث میشد قیمت سهام در جهتی که درو میخواست حرکت کند.
قانون 9: بحث نکن، اثبات کن
بحث کردن در مورد حقتان به ندرت باعث تغییر عقیده کسی میشود – حتی زمانی که به نظر میرسد برنده شدهاید، با برانگیختن حسادت، بازنده واقعی شما هستید. راه بسیار مؤثرتر برای اینکه دیگران با شما موافق باشند این است که بدون گفتن هیچ حرفی، حرف خود را ثابت کنید. مردم چیزهایی را باور میکنند که میبینند.
اصول
وقتی با کسی بحث میکنید، حتی اگر به نظر میرسد با شما موافق است، هرگز نمیتوانید مطمئن باشید که واقعاً چنین است.
ممکن است آنها مودبانه موافقت کنند، در حالی که پنهانی از شما دلخور باشند. یا انتخاب کلمات شما ممکن است آنها را آزرده باشد. در هر صورت، مردم به کلمات بیاعتماد هستند زیرا میدانند که هر چیزی، از جمله ارائه منابع و آمار جعلی، برای تقویت ادعای خود میگویید.
اثبات حرفتان با عمل مؤثرتر و قدرتمندتر است. فرد مورد نظر میتواند شواهد را جلوی خود ببیند – هیچ کلمهای برای سوء تعبیر وجود ندارد.
معمار بریتانیایی، سر کریستوفر رن، قدرت نمایش را نسبت به استدلال میدانست. هنگامی که او تالار شهر را برای شهر وست مینستر ساخت، شهردار نگران بود که طبقه دوم روی دفتر کارش در پایین سقوط کند. رن میدانست که این غیرممکن است، اما به جای بحث، دو ستون دیگر نصب کرد و شهردار راضی شد. سالها بعد، کارگران روی یک داربست بلند متوجه شدند که ستونها به سقف برخورد نمیکنند.
وقتی به جای بحث، عمل میکنید، باعث نمیشوید که مخالفانتان حالت تدافعی بگیرند، بلکه آنها برای دیدن آنچه میخواهید ببینند و در نتیجه موافقت با شما، پذیراتر خواهند بود.
قانون 10: بدبختی مسری است – از آن مانند طاعون دوری کنید
قانون قدرت: افرادی که دائما بدبخت هستند، بدبختی را مانند یک بیماری مسری پخش میکنند و شما را در آن غرق خواهند کرد. از این افراد مانند طاعون دوری کنید.
برعکس، اگر با آدمهای شاد معاشرت کنید، در خوشبختیای که آنها جذب و منتشر میکنند سهیم خواهید شد. به دنبال آنها باشید.
اصول
افرادی که تحت تاثیر شرایطی خارج از کنترلشان آسیب می بینند، سزاوار همدردی و کمک هستند. اما برخی دیگر با اعمال مخرب و تأثیرگذاری بر دیگران، ناخوشایندی را برای خود به وجود آورده و آن را به اطرافیانشان نیز سرایت می دهند. شما نمی توانید آنها را تغییر دهید یا بهبود بخشید؛ آنها با گرفتار کردن شما در مشکلاتشان، شما را تغییر خواهند داد.
افراد به شدت تحت تأثیر احساسات و آسیب های روانی کسانی هستند که با آنها وقت می گذرانند. افراد به طور مزمن بدبخت و بی ثبات به دلیل شدت احساساتشان تأثیرگذارتر هستند. از آنجایی که آنها خودشان را قربانی جلوه می دهند، ممکن است مدتی طول بکشد تا متوجه شوید که خودشان عامل مشکلاتشان هستند. تا زمانی که به این موضوع پی ببرید، این آلوده کنندگان شما را درگیر کرده اند.
هنگامی که هدف شما قدرت است، افرادی که با آنها معاشرت دارید می توانند باعث موفقیت یا شکست شما شوند. اگر با آلوده کنندگان معاشرت داشته باشید، وقت خود را برای رهایی از آنها تلف می کنید و دیگران به دلیل هم نشینی با آنها، احترام خود را نسبت به شما از دست خواهند داد.
یکی از مخرب ترین انواع آلوده کنندگان، فردی است که دائماً ناراضی و آزرده است.
تنها راه برای مبارزه با این نوع عفونت، رهایی از آن است، اگرچه اغلب این درمان خیلی دیر صورت میگیرد، زیرا دوباره، شما قبلاً در تارِ فرد گرفتار شدهاید.
بهترین راه برای محافظت از خود این است که به افرادی که خودتان را با آنها احاطه میکنید توجه زیادی داشته باشید تا هر گونه نشانهی شومی را ببینید. با در نظر گرفتن تأثیر آنها بر دیگران، به جای اینکه ببینید چه کسی/چه چیزی را برای مشکلاتشان سرزنش میکنند، شروع کنید.
به این ویژگیهای افراد “آلوده کننده” توجه کنید:
- آنها باعث بدبختی خود و دیگران میشوند.
- آنها نارضایتی منتشر میکنند.
- آنها سابقهای پرآشوب دارند.
- آنها ردی از روابط شکست خورده به جا گذاشته اند.
- آنها حرفهی بیثباتی داشتهاند.
مهم نیست چکار می کنید، برایشان دلسوزی نکنید – خودتان را گرفتار کمک به آنها خواهید کرد. در حالی که شما از عصبانیت کلافه شده اید، آنها بدون تغییر به کار خود ادامه خواهند داد.
در طرف دیگر طیف، افرادی هستند که خوشبختی را جذب کرده و آن را پخش می کنند.
هر کاری که می توانید انجام دهید تا با این افراد ارتباط برقرار کنید، به طوری که در ارتعاشات مثبت و خوش شانسی هایی که آنها جذب می کنند شریک شوید.
شادی و موفقیت تنها ویژگی های مثبتی نیستند که باید به دنبال آنها باشید. هر ویژگی مثبتی از شخص دیگری – مانند صمیمیت، جذابیت، خلاقیت، سخاوت و غیره – می تواند به شکل مثبتی روی شما تأثیر بگذارد.
تلاش کنید با افرادی که ویژگی ها و صفاتی دارند که شما ندارید معاشرت کنید. اگر بدخلق هستید، با افراد خوشحال معاشرت کنید؛ اگر خسیس هستید، با افراد بخشنده ارتباط برقرار کنید.
با این حال، همیشه از افرادی با همان نقص های شخصیتی خود دوری کنید – آنها بدترین ویژگی های شما را تقویت می کنند. معاشرت با افراد مثبت را به یک قانون برای زندگی خود تبدیل کنید، دیگر به تراپیست نیاز نخواهید داشت.
قانون 11: دیگران را به خودتان متکی کنید
هرچه یک فرد برتر بیشتر به شما نیاز داشته باشد، امنیت و آزادی بیشتری برای دنبال کردن اهداف خود خواهید داشت، بنابراین او را وابسته به خود کنید. هرگز اجازه ندهید افراد برتر فکر کنند که میتوانند بدون شما به کار خود ادامه دهند.
اصول
بخش بزرگی از اعمال قدرت، وادار کردن دیگران به انجام کارهایی است که میخواهید. میتوانید آنها را به نحوی مجبور کنید، اما بهترین نتیجه زمانی حاصل میشود که آنها با میل خود خواستههای شما را انجام دهند. برای رسیدن به این هدف، آنها را به خود وابسته کنید.
این روش با افراد در همه سطوح کارساز است، اما بهویژه زمانی مفید است که فردی که دستورات شما را اجرا میکند، فردی برتر باشد و شما به عنوان فرد پشت پرده قدرت عمل کنید. خود را برای او ضروری جلوه دهید، به حدی در همه جنبههای کار او درگیر شوید که حذف شما او را با مشکلات بزرگی روبرو کند. در آن صورت، شما دست بالا را خواهید داشت و میتوانید به خواستههای خود برسید.
افراد اغلب فکر میکنند که قدرتمند بودن به معنای مستقل بودن است، اما قدرت به روابط نیاز دارد – با متحدان، فریبخوردگان، دشمنان و افراد برتر. یک فرد کاملاً مستقل آزادی دارد اما قدرت ندارد. با این حال، وقتی دیگران به شما وابسته هستند، شما برای دنبال کردن اهداف خود استقلال دارید.
اتو فون بیسمارک به دو پادشاه ضعیف پروس، فردریک و برادرش ویلیام خدمت کرد که هر دو به شدت به او نیاز داشتند؛ آنها اختیار را به او واگذار کردند و هر کاری که او به آنها میگفت انجام میدادند زیرا او به روشنی به آنها نشان داده بود که اگر این کار را نکنند، او آنها را در شرایط سختی قرار میدهد.
خود را چنان ضروری جلوه دهید که رئیس شما از آزمایش سرنوشت و فهمیدن اینکه زندگی او بدون شما چگونه خواهد بود، بترسد. یک راه برای رسیدن به چنین جایگاهی داشتن یک مهارت یا استعداد بیبدیل است.
یکی از حامیان مالی میکل آنجلو پاپ بود و با اینکه آنها مدام با هم بحث میکردند، پاپ هرگز او را اخراج نکرد. میکل آنجلو هنرمندی با استعداد فوقالعادهای بود که به راحتی میتوانست حامی مالی دیگری پیدا کند اما پاپ میدانست که هرگز نمیتواند میکل آنجلو دیگری پیدا کند.
سعی کنید موقعیتی مشابه ایجاد کنید که در آن بتوانید به راحتی استعداد خود را جای دیگری ببرید اما رئیس شما نتواند به راحتی فردی با توانایی برابر پیدا کند تا جایگزین شما شود. اگر چنین دانش یا مهارت بینظیری ندارید، میتوانید وانمود کنید که دارید – اما اگر واقعا آن را داشته باشید قدرتمندتر هستید و وابستگی دیگران به شما واقعی است.
میتوانید با تبدیل شدن به حلقهای در زنجیره وابستگی، رئیس خود را به طور غیرمستقیم وابسته به خود کنید. برای مثال، کلمبیا پیکچرز نتوانست جان هاوارد لوسون، فیلمنامهنویس، را در دهه 1950 که به عنوان یک کمونیست فرضی در شکار جادوگران هدف قرار گرفته بود، اخراج کند – زیرا لوسون نویسنده همفری بوگارت بود و بوگارت ستاره شرکت فیلمسازی بود.
دو راه وجود دارد تا استعداد خود را به کار گیرید و رئیس خود را مدیون خود کنید. یکی تمرکز بر یک مهارت استثنایی مانند میکل آنجلو است. دیگری استفاده گسترده از استعدادهایتان است.
برای مثال، هنری کیسینجر و ریچارد نیکسون یکدیگر را دوست نداشتند، اما نیکسون، کیسینجر را به عنوان وزیر امور خارجه حفظ کرد زیرا کیسینجر در تقریباً همه جنبههای دولت درگیر بود. او در همه بخشها متحد داشت و دانش و مشارکت او در عملیات به حدی گسترده بود که بدون او، سیاستها و برنامههای نیکسون میتوانست از هم بپاشد. با این حال، داشتن یک مهارت استثنایی قدرت بیشتری به شما میدهد زیرا قابل انتقالتر است.
راه دیگر برای وابسته کردن دیگران به خود، دانستن اسرار آنها است. روسای اطلاعات از دوران باستان تا جی. ادگار هوور، اسراری را میدانستند که آنها را غیرقابل دسترس میکرد. جنبه منفی این بود که آنها در دنیایی از پارانویا زندگی میکردند که هرگز نمیتوانستند به راحتی استراحت کنند.
نکته آخر از قانون یازدهم از کتاب 48 قانون قدرت این است که انتظار نداشته باشید که رئیس شما به خاطر خدمات ضروری شما دوستتان داشته باشد. احتمال بیشتری وجود دارد که از شما کینه توزی کند یا از شما بترسد. ترس بهتر از عشق از نظر امنیت شغلی است زیرا قابل کنترل است.
قانون 12: با مهربانی دیگران را خلع سلاح کنید
شما میتوانید از صداقت و سخاوت برای خلع سلاح کردن و منحرف کردن توجه دیگران از نقشههای خود استفاده کنید. این کار مؤثر است زیرا حتی بدبینترین افراد نیز مانند یک کودک به اعمال مهربانی واکنش احساسی نشان میدهند.
اصول
فریب و حواسپرتی دست به دست هم میدهند. حواسپرتی افراد به شما زمان میدهد تا تله یا طرح خود را برای فریب آنها بدون اینکه متوجه شوند، آماده کنید.
یکی از موثرترین روشهای حواسپرتی، غافلگیر کردن آنها با صداقت یا سخاوت است. این رویکرد با کاهش سوءظنها و برانگیختن کودک درون افراد، آنها را خلع سلاح میکند – آنها با اشتیاق و سپاسگزاری کودکانه پاسخ میدهند.
چینیها این عمل را “دادن قبل از گرفتن” مینامیدند – هدیه، قربانی شما را منحرف میکند. هدیه میتواند هر چیزی از جمله یک هدیه فیزیکی، یک عمل مهربانی، یک لطف یا یک اعتراف به ظاهر صادقانه باشد.
از آن میتوان برای ایجاد یک حواسپرتی فوری از کاری که انجام میدهید یا نرم کردن کسی برای اقدامات یا درخواستهای آینده استفاده کرد.
برای اولین دیدار با کسی، با صداقت شروع کنید. اگر کسی از ابتدا باور کند که شما صادق هستید، از بین بردن این باور بسیار دشوار است، که به شما زمان میدهد تا برنامههایتان را اجرا کنید. میتوانید این را با یک سری اعمال کوچک شروع کنید.
بخشندگی ابزار دیگری برای حواسپرتی موثر است. هیچکس، حتی بدبینترین افراد نمیتواند در برابر هدیه مقاومت کند.
هدایا – چه هدایای فیزیکی و چه اعمال محبتآمیز محاسبهشده – دلها را میبرند. آنها بر احساسات مردم تأثیر میگذارند و حتی یک گانگستر سرسخت را به کودکی سپاسگزار تبدیل میکنند. فقط مطمئن شوید که صداقت قانعکنندهای را نشان میدهید. اگر مردم متوجه شوند، برای همیشه اعتماد خود را از دست خواهید داد.
قانون 13: به دیگران نشان دهید که چه منفعتی برای آنها دارد
وقتی از کسی که قدرتمندتر از توست کمک میخواهی، به جای اینکه فقط از او خواهش کنی یا به کارهایی که قبلاً برایش انجام دادی اشاره کنی، نشان بده که کمک کردن به تو چه سودی برای خودش دارد. وقتی بفهمند که از این کار سود میبرند، با کمال میل به تو کمک خواهند کرد.
اصول
کسب قدرت اغلب مستلزم درخواست کمک از افرادی بالاتر از خود است. اما نمیتوانید فقط خواسته خود را بیان کنید – درخواست کردن، خودش نوعی هنر است.
برای رسیدن به آنچه میخواهید، باید به جای تمرکز بر خواستههای خود، روی خواستههای طرف مقابل تمرکز کنید. او احتمالاً به نیازهای شما اهمیتی نمیدهد و اگر شما روی آنها تمرکز کنید، شما را ناامید، نیازمند یا آزاردهنده میبیند.
همچنین، اشتباه نکنید که درخواست خود را بر اساس چیزهای بیربطی مانند وفاداری، دوستی یا لطفهایی که در گذشته برای طرف مقابل انجام دادهاید، بنا کنید.
برای نشان دادن اینکه برآورده کردن درخواست شما به نفع طرف مقابل است، باید بدانید چه چیزی به او انگیزه میدهد و چه چیزی برایش مهم است. خود را جای طرف مقابل بگذارید و مسائل را از دیدگاه او ببینید. آیا او جاهطلبیها یا دشمنانی دارد که شما بتوانید در این راستا به او کمک کنید؟ به دنبال راههایی باشید که بتوانید به برآورده کردن نیازهای او یا پیشبرد اهدافش کمک کنید.
در اینجا مثالی از نادیده گرفتن در مقابل توجه به منافع دیگری آورده شده است. در قرن شانزدهم، در حالی که پرتغال سعی میکرد روابط تجاری با ژاپن برقرار کند، مبلغان پرتغالی نیز سعی کردند ژاپنیها را به مسیحیت تبدیل کنند، که ژاپنیها به آن علاقهای نداشتند. این تبلیغ امپراتور ژاپن را عصبانی کرد که بر مذاکرات تجاری تأثیر گذاشت.
هنگامی که هلندیها برای برقراری روابط تجاری وارد ژاپن شدند، به جای گسترش دین، چیزی را ارائه دادند که ژاپنیها ارزشمند میدانستند – تخصص در زمینه اسلحه گرم و ناوبری. امپراتور بدون اتلاف وقت پرتغالیها را اخراج کرد و سریعاً با هلندیها معامله کرد.
قانون 14: مثل دوست رفتار کن، اما جاسوس باش
جمعآوری اطلاعات از طریق جاسوسی برای اعمال قدرت ضروری است. وقتی از رازهای رقیب خود باخبر باشید، میتوانید رفتار او را پیشبینی کرده و او را کنترل کنید. میتوانید جاسوسانی را برای جمعآوری اطلاعات به کار بگیرید، اما بهتر است خودتان جاسوس باشید. با داشتن رفتاری دوستانه، افراد را وادار میکنید تا برنامهها و نقاط ضعف خود را فاش کنند.
اصول
برای اعمال قدرت، باید دیگران را بشناسید: اهداف، آرزوها، انگیزههای پنهانی، نقاط ضعف و نیتهای واقعی آنها. این دانش به شما امکان میدهد پیشبینی کنید که در آینده چه خواهند کرد.
اما اکثر مردم به طور عمدی این اطلاعات را به شما نمیگویند؛ شما به راهی نیاز دارید تا بدون اینکه آنها متوجه شوند، این اطلاعات را کشف کنید.
دو راه برای انجام این کار وجود دارد:
- استفاده از جاسوسها: استفاده از دیگران (مثلاً افرادی که برای هدف شما کار میکنند) به عنوان جاسوس مفید اما پرخطر است. شما اطلاعاتی به دست میآورید، اما نمیتوانید جاسوسهای خود را کنترل کنید. آنها ممکن است ناخواسته شما را لو دهند، اشتباه کنند یا علیه شما کار کنند.
- خودتان جاسوس باشید: دوستانه باشید و گوش کنید. جا زدن خود به عنوان دوست، در حالی که اطلاعات جمعآوری میکنید، آسان و مؤثر است. کم حرف بزنید و بگذارید دیگران صحبت کنند و شما گوش دهید.
به چند نکته زیر دقت داشته باشید:
✔️ به خصوص به جمعهای اجتماعی توجه کنید. در این جمعها، افراد راحتتر هستند، نوشیدنی مصرف میکنند و سعی میکنند دوستانه باشند. کم حرف بزنید اما علاقه زیادی به دیگران نشان دهید و آنها آزادانه صحبت خواهند کرد. مردم علاقه شما را به عنوان دوستی تعبیر خواهند کرد و شما، هم متحدانی پیدا خواهید کرد و هم رازهایی را خواهید آموخت.
✔️ با این حال، در جستجوی اطلاعات خیلی آشکار نباشید، وگرنه سوء ظن ایجاد میکنید. از صحبتهای دوستانه استفاده کنید.
تالیران، وزیر امور خارجه فرانسه، به عنوان یک مکالمهگوی عالی شناخته میشد. او خوش برخورد و شوخطبع بود، اما مرموز. در حالی که افکار واقعی خود را پنهان میکرد، دیگران را در جمعهای اجتماعی و بازیهای خانگی که خودش ترتیب میداد، ترغیب میکرد تا افکار خود را بیان کنند.
✔️ دامگذاری کنید. شما میتوانید چیزهای نادرستی بگویید و سپس واکنشهای مردم را تماشا کنید که میتواند به شما چیزی که میخواهید بدانید را بگوید.
در رویدادهای دیپلماتیک، تالیران از تکنیک ظاهر شدن برای فاش کردن ناگهانی یک راز استفاده میکرد تا ببیند چه کسی واکنش نشان میدهد. برای مثال، او ممکن بود اظهار کند که تزار روسیه در آستانه دستگیری یک ژنرال ارشد است. بر اساس واکنشهای دیپلماتها، او متوجه میشد که چه کسی بیشترین علاقه را به تضعیف احتمالی ارتش روسیه دارد. کسی یک بار اظهار داشت که تالیران در واقع یک تفنگ را در هوا شلیک میکرد تا ببیند چه کسی از پنجره بیرون میپرد.
✔️ تظاهر به در میان گذاشتن اسرار کنید. وقتی شما یک راز ساختگی را ارائه میدهید و وانمود میکنید که درونتان را آشکار میکنید، دیگران با رازهای واقعی پاسخ میدهند. یک ترفند مکالمهای دیگر این است که با کسی به شدت مخالفت کنید یا او را تکذیب کنید. در این حالت، آنها عصبانی میشوند و بیشتر از آنچه قصد داشتند میگویند.
اطلاعاتی که از جاسوسی به دست میآورید، قدرت است زیرا به شما امکان میدهد پیشبینی کنید که دیگران در آینده چگونه عمل خواهند کرد و شما میتوانید بر اساس آن برنامهریزی کنید.
قانون 15: دشمن خود را نابود کن
قدشمن خود را به طور کامل نابود کن. اگر حتی ذرهای از آنها باقی بماند، در نهایت شعلهور خواهد شد. نمیتوانی به آنها رحم کنی.
اصول
تاریخ پر از مثالهایی از رهبرانی است که دشمنان خود را شکست دادهاند اما به دل رحم، آنها را زنده گذاشتهاند. البته دشمن همیشه منتظر فرصت بوده است و با کینهتوزی و ارادهای قویتر، تا زمانی که به اندازه کافی قدرتمند شود تا انتقام بگیرد، صبر کرده است.
دشمنان شما جز کینه چیزی برای شما احساس نمیکنند و میخواهند شما را از بین ببرند. تنها راه برای امنیت و آرامش این است که با آنها همان کاری را بکنید که آنها با شما میکردند. وقتی برتری پیدا کردید، در زدن ضربه نهایی تردید نکنید. این لزوماً به معنای کشتن آنها نیست، اما حداقل با از بین بردن کامل توانایی آنها برای مقابله، آنها را بیاثر کنید. در گذشته، تبعید اغلب جواب میداد.
برای مثال، در دهه 1930، چیانگ کایشک تقریباً کمونیستهای مائو تسهتونگ را نابود کرده بود، بنابراین توجه خود را به ژاپنیهای مهاجم معطوف کرد. اما طی ده سال، کمونیستها بهبود یافتند و در نهایت ارتش چیانگ را شکست دادند و او را مجبور به فرار به تایوان کردند.
شما باید دشمنان خود را به طور کامل کنترل کنید – با آنها راه نیایید یا به آنها هیچ انتخابی ندهید. مذاکره نکنید – مذاکره پیروزی شما را تضعیف میکند. برای امنیت خود، باید آنها را در هم بشکنید.
ادامه دارد…
تشکر از شما. ادامه ش رو لطف نمی کنید؟
سلام دوست خوبم، این مطلب چون خیلی قراره کامل و جامع باشه، حجم زیادی داره و به مرور قوانین جدیدش اضافه میشه.