سخنرانی محمدرضا علیمردانی در تداکس امید – الکی الکی راستکی میشه!

5/5
بفرست برای دوستت

دانلود ویدیو

ویدیو رو تا آخر ببین و اگه دوستش داشتی، برای دوستت هم بفرست تا لذت ببره.

دانلود سایر ویدیوها

اگه نیاز به انگیزه، انرژی و یادگیری بیشتر داری، ویدیوهای بیشتری برات آماده کردم. روی دکمه پایین کلیک کن

تداکس (Tedx)، حالت محلی شده کنفرانس های تد (Ted) می باشد که کنفرانس هایی مثل آن را در نقاط مختلف جهان برگزار می کند. کنفرانس‌های تد (TED) به عنوان الگوی اصلی برای برگزاری رویدادهای تداکس (TEDx) مورد استفاده قرار می‌گیرند، اما این رویدادها به صورت مستقل سازماندهی و طراحی می‌شوند.

 

مشاهده آنلاین تداکس محمدرضا علیمردانی

سخنرانی محمدرضا علیمردانی در تداکس امید را می توانید آنلاین مشاهده کنید:

 

 

دانلود فایل صوتی و تصویری 

 

دانلود محمدرضا علیمردانی اهنگ

 

متن سخنرانی

سلام من محمدرضا علیمردانی هستم. صدای خوبی دارم خدا قبول کنه. البته خب الان دارم با صدایی که دوران کودکی داشتم با شما صحبت می کنم. خیلی باید تلاش می کردم تا همین خارج بشه.

معمولا به من می گفتند که اشاره کن کافیه، حرف نزن. باور کنید اگر توی فوتبال می خواستم بگم بهم پاس بدین باید اینجوری پاهامو چنگ می زدم بگم من خالی ام. باز می گفتم چرا به من پاس ندادی، میگفت ندیدم نشنیدم.

مسخره می شدم، الان می خندم.

اون موقع ها توی زیرزمین خونمون گریه می کردم. این صدا رو فراموش نکردم، نگهش داشتم. اصن میدونم که چی منو اینجوری می کنه. با شما با صدای کودکیم حرف می زنم که حق بدین به اونایی که نمی تونستن منو تحمل کنن.

چون الان برای شما هم دیگه خوشایند نیست بهتره صدای خود الانم باشه.

یه کوچولوی شیطون بازیگوش خجالتی که در دندانپزشکی توسط یک دندانپزشک شک برده شد بهم. مامانم همین بیماری رو داشت. از مامانم این بیماری رو گرفتم. بدون اینکه بخوام دیگه.

مگه اصن ما می خوایم که به دنیا بیایم که حالا انتخاب کنیم که چطوری به دنیا بیاییم. فکر می کردم که خب این مامانم که اینجوریه منم اینجوریم یه چیز طبیعیه، نمی فهمیدم که حالا این چیز خیلی مهمی هست یا نه.

 

بیشتر بخوانید:

تداکس «دکتر علی صاحبی – تئوری انتخاب»

 

فقط اعصابم خورد می شد که هر جوری هستم چرا نمی ذارن من حرف بزنم. بعدها فهمیدم که یخورده من صدام آزاردهندست خب کسی دوست نداره بشنوه.

توی دندونپزشکی اون دندونپزشک داشت دندون منو معاینه می کرد گفتش که خانم این بچه سرما خورده؟ مامانم با صدای نیمه گرفته گفت نه! این مثل خودمه، یخورده بدتر!

  تبدیل چشم انداز به واقعیت - دن لاک

مامان من بعد ازدواج 80 درصد بهبود پیدا کرد. این وعده جالبی بود برای من. انتظار می کشیدم به سنی برسم که ازدواج کنم، احتمالا بعد ازدواج یه اتفاقی هم توی گلوی آدم بیفته.

ولی بعدها که فهمیدیم این مشکل بعد از لارانژیت مادرزادی و فراضگی، پیچیدگی یا تخریب تارهای صوتی یا نگهدارنده های طناب های صوتی نقصی است که درست نمیشه خب هی به متخصصین حنجره مراجعه می کردیم و اونا هم ما رو ناامیدتر می کردند.

می گفتن ببینید اون فلجه، اون نابیناست، اون ناشنواست، شما هم اینی دیگه برو، همینه برو زندگیتو بکن!

خب خیلی خسته کننده و ناامیدکننده و ملال آوره. مخصوصاً که توی سنی فهمیدم استعدادم چیه، دیدم اون شیطنت هایی که من می کنم استعدادمه.

من دوست دارم کاری بکنم که به صدا مربوطه. بازیگری کنم، بخونم، صداپیشگی کنم. بعد می گفتم (به خدا) چرا اینجوری کردی با من؟ استعدادو دادی ابزارو گرفتی؟ مسخره کردی مارو؟ برو اصن تو نیستی.

اره به کفرم رسیدم. بعد خسته شدم، انقدر این مسیر ناامیدی رو رفتم رفتم رفتم، دیدم اصن نه گریه و زاری نه نذر و نیاز نه ناله، هیچکدوم اصن کاری رو برای من پیش نمی بره، اصن تأثیری نداره، بهبودی هم ایجاد نمیشه.

رفقا راز من اینه، دور زدم.

یعنی رفتم تا ته ناامیدی، دیدم هیچ چی نیست. گفتم ولش کن بر می گردم. به همین راحتی! الکی امیدوار شدم. راز من اینه! الکی الکی راستکی میشه.

الکی امیدوار شدن یعنی چی؟ اولش به خودم گفتم که باشه عیبی نداره حالا تو صدا نداری ولی این معنیش این نیست که نمی تونی کارایی که دوست داری رو تا حدی انجام بدی، پانتومیمم رو قوی کردم، ورزش کردم گفتم به درد بازیگری می خوره، به درد پرفورمنس می خوره، یه چیزایی پیدا می کردم.

جالبه که با همون صدا قراضه یه صداهایی می تونستم تولید کنم که آدمایی که صدای سالم دارن نمی تونستن. مثلاً دقت می کردم می دیدم یه صدای زیری اون گوشه های این صدای گرفته دارم.

 

بیشتر بخوانید:

تداکس «محمود معظمی – خودت را دوست بدار»

 

اینجوری حرف می زنم ولی این نته رو هم دارم. گفتم چه باحاله چه نزدیکه به آبمیوه گیری ای که بابام داره باهاش آب هویج می گیره.

بعد دیدم چه سریع پیدا می کنم که این با قرقره گلوی من تلفیق میشه میشه این (صدا درمیاره)! و من شدت و ضعف که می دم انگار دارم آب هویج می گیرم واقعا!

  مغزت رو آماده کن - جان آساراف

همینطوری زور می زدم تمرین می کردم بعد هی دقیق تر و دقیق تر پیدا می کردم که می تونم شبیه سازی کنم یا مثلا اگه ارتعاش درستی ندارم خوب سوت می زنم و با همین سوته می تونم مثلا جیرجیرک باشم.

مثلاً می دیدم که عه این یاکریمه که اینجا لونه کرده چه باحاله، با سوت می تونم و همینجوری صداهای مختلف.

نمیدونم اینکارو می کردین یا نه؟ برگ از درخت می کندیم میذاشتیم روی دست اینطوری می زدیم روش تق سوراح میشد خوشمون می اومد کیف می کردیم.

هیچی نداشتیم سرگرمی نداشتیم اوج تکنولوژی منچ و مارپله بود. بعد من ازینور میذاشتم، می زدم تق این می پرید بالا، هی این کارو تکرار می کردم انگار از این صداعه خوشم می اومد.

بعد هی اینو اینجوری می کردم دیدم که این مقابل حفره دهان که میاد یه چیز دیگه تشکیل میشه، مثلا اینطوری که میکنم میتونم بهش نُت بدم. دیدم چه باحاله. فکر می کردم میتونم باهاش ملودی هم بسازم. الان جبران می کنم تو نتونستی ساز بزنی من ساز ندارم که.

بخدا شعبده باز نیستم، سازمم نامرئی نیست، ساز ندارم. قدیمیه ولی آشناست.

بعد یه چیزی رو فهمیدم، اگر پزشکی راه حلی نداره معنیش این نیست که راه حلی وجود نداره. حالا یا پزشکی هم بهش می رسه یا اگه نرسید از یه جای دیگه ای پیدا میشه.

 

محمدرضا علیمردانی

 

یه چیزی برام مثل شعار بود. می گفتن آدم های موفق یا راهی می یابند یا راهی می سازند. گفتم فعلا برای یافتن زورمون رو بزنیم نشد برای ساختن اقدام می کنیم.

اما امیدواری الکی یه جرقست. یه ارسال پیام ایمان به خالقه. یعنی اینکه ته دلم میدونم تو هستی و یه عمدی توی کارت بوده. بنابراین گفتم مغذرت می خوام اونموفع که من گفتم چیکار داری می کنی مسخره کردی مارو.

مسخره نکردی، من نمی دونستم. بعد می دونین جالبیش چیه؟ همه به من میگن چه اراده ای، چه کارایی کردی، چه زحمتایی کشیدی، میگم بابا ولم کنین این حرفا چیه، این خبرا نیست. من این تو (اشاره به فکر) رو درست کردم خودش درها باز شد. یه راه حل هایی رو بهم نشون داد، یه مسیرهایی رو بهم معرفی کرد.

  افزایش سطح آگاهی - باب پراکتور

برای اینکه سرتون رو درد نیارم و تایمو نخورم زرنگی می کنم ارجاعتون میدم به برنامه احسان علیخانی ماه عسل سال 92.

 

بیشتر بخوانید:

تداکس «دکتر علی صاحبی – رضایتمندی از زندگی بدون تغییر محیط»

 

ایشون ما رو کشوند توی برنامه تابلومون کرد دیگه. خداشاهده من نمی دونستم برای چی باید برم توی این برنامه. می گفتم احسان برای چی بیام، آخه یه آدمای دیگه ای رو تو میاری توی این برنامه. گفت تو به خاطر صداتو اینا.

والا من نمی دونستم که کار خاصی شده، می گفتم همون ذهنیته بود خب طرف پاش درد می کنه، قلبش ناراحته کلیش مشکل داره، گوشش فلانه، میره دکتر منم پی مریضیم رو گرفتم گفت نه تو نقظه ضعفت شده تخصصت، صدای تو برای ما و خیلیای دیگه خاطره شده، تو شرکی، تو سالیوانی، تو دیگوی عصر یخبندانی.

گفتم همین؟ گفت آره دیگه. این امید میده به مردم، حق نداری نیای. گول خوردم و رفتم. احساس کردم که عه این مثل اینه که جداً اتفاق باحالیه.

واقعاً اینطوری نبود من یه بخشی رو حذف کردم، به مرور فرصت ها پیش اومد. راه های درمان غیرپزشکی پیش اومد، تلاشی لازم داشت یه همتی بالاخره می خواست که من خیلی پایه بودم و فهمیدم که موفقیت توی رها نکردنه.

ما هرجا میگیم خسته شدم دیگه بریدم دیگه تمام نباید انتظار موفقیت رو داشته باشیم. ولی اگه به خودت اینو نگی بگی نه میرم بالاخره میشه، یعنی همون کشکی هم که بگی همون امید الکیه یه جا راستکی میشه.

 

محمدرضا علیمردانی دیرین دیرین

 

هنوز گاهی اوقات مثلاً اگر توی یه کشور دیگه باشم یا یه جایی که خیلی غریبه میرم توی مغازه مثلا میگم آقا فلان چیزو بده، فلان چیز داری؟ یه لحظه به خودم میگم این کیه؟

یاد اون موقعی می افتم که داشت صدام بر می گشت، بهبود پیدا می کرد. برای اطرافیان من واقعاً سه ماه هم نشد، شاید در عرض چند هفته، یه ماه، دو ماه عادی شد که این قبلاً اینجوری بود حالا اینجوریه ولی برای خودم هنوز غریب بودم.

هنوز یه وقتایی یه جاهای غریبی که میرم یهو این حسه دوباره میاد سراغم. نمیدونم شاید یه تلنگره، یه یادآوریه.

کل حرفی که من می خواستم بزنم همینه:

الکی الکی راستکی میشه!

 

امتیاز 3.50 از 2 رای

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

آموزش بعدی: مستند سورس (منبع) از دکتر جو دیسپنزا

خانه
منو
کتاب نمیتوانی به من آسیب بزنی
×