متن سخنرانی:
من قراره که امروز راجع به موضوعی صحبت کنم که یه ذره مخالف یا ناهمخوان یا ناهمراستا باشه با اون چیزی که دوستان مون اینجا گفتن. همه تشویق شون به نوآوری و نوآفرینی و استارت آپ و خلاقیت و تولیده و من یه مقدار یک چیز دیگه ای.
حوزه کار من هم کاملاً مشخصه، اونا نوآور و خلاق بودند. من روانشناسم، یه روانشناس بالینی، کارم توی یه حوزه دیگه ایست.
وقتی کارآفرینان بسیار موفق، اون هایی که بیزینسمن های خیلی نام آورند، اون هایی که برندند، زمین می خورند، نمی تونن زندگی شون رو جمع کنند، ولی همه دنیا براشون کف می زنند، اما خودشون توی آینه به خودشون نگاه می کنند میگن:
«اخه مرتیکه، زنیکه، این هم شد زندگی!»
من با اونا سر و کار دارم. یعنی در واقع با یه موجوداتی بسیار موفق ولی اصلاً خشنود نیستند.
گاهی اوقات هم با آدم هایی که معمولی اند و بسیار miserable و دردناکه زندگی شون. بسیاری از آدم هایی که هیچ موفق نبودند و رنج می کشن.
سوال من، من روانشناس بالینی ام و خانومم روانپزشکه. ما تقریباً یک چهارم قرن تجربه داریم با آدم ها.
یه زمان هایی که خودمون هنوز خیلی رشد نکرده بودیم و جوون بودیم و کم تجربه، خب همه نوع آدمی می دیدیم. هِی که همینطور رشد کردیم، خب درواقع آدم هایی هم که می اومدن به سراغ ما، باز متفاوت شدند، یعنی اون هایی که می تونستند حق ویزیت ما رو پرداخت کنند حداقل.
تجربه دانشجوهامون رو هم داریم. دانشجوهایی که از جاهای بسیار خوب اجتماع اومدند. دانشجویانی که تلاش کردند رتبه های زیر 70 آوردند، تونستن بشینن توی دانشگاه های تاپ کشور، توی کلاس های ما.
پژوهش های زیادی هم کردیم ولی سؤال اساسی این بوده ما با یه آدم هایی بر می خوردیم و بر می خوریم الان که مهم نیست وضعیت زندگی شون چگونه هست، سواد من نیومده هنوز اینجا، دارم از حافظم استفاده می کنم.
مهم نیستش که وضعیت زندگی شون چگونه هست، شرایط زندگی شون چیه؟ اصلاً مهم نیست.
خب مهم نیستش که چقدر تروما توی زندگی شون داشتند، چه آسیب هایی دیدند، چه ضربه هایی خوردند و الان شرایط چقدر براشون دشواره، کلاً شادند، سرحالند.
3 تا واژه رو به کار می گیرم به صورت متوالی:
✔ خرسندند از زندگی، بهزیستی دارند
✔ خشنودی
✔ سلامت
یعنی کمتر دارو می خورند، کمتر به پزشک، انواع و اقسام پزشک ها مراجعه می کنند. کمتر اثنی عشرشون زخم میشه، کمتر کمردرد دارند، کمتر سردرد دارند.
ولی می بینیم خیلی هم زندگی با این ها سر سازگاری نداشته واقعاً، تروماهای زیادی دریافت کردند.
برعکسش هم داریم. آدم هایی رو داریم که اصلاً صرفنظر از اینکه توی چه وضعیتی ان، توی چه دانشگاهی با چه خانواده ای، با چه امکاناتی زندگی می کنند، دائما اینا miserable ان، احساس فلاکت، بدبختی، نارضاتی. 3 تا چیز ندارند:
✔ بهزیستی ندارند.
✔ خشنودی از زندگی ندارند.
✔ سلامت به معنای دقیق کلمه و وسیع کلمه ندارند.
یعنی انواع و اقسام بیماری ها رو با خودشون حمل می کنند من جمله ممکنه که بخشی از اختلالات نروتیک رو داشته باشن، مثل اضطراب، مثل وسواس، مثل پنیک، مثل افسردگی، غم.
سؤال ما همیشه این بوده، یعنی من و خانومم دائماً روی این مدل کار می کردیم که چرا یه سری از آدم ها صرف نظر از وضعیت و Life Circumstances، شرایط زندگی شون این ها خشنودند.
همیشه سرحالند و بانشاط اند. یه عده از آدم ها با اینکه خوب رشد کرده، بقیه دنیا داره واسش کف می زنه، ولی اصلاً خوب نیست و طول عمر خوبی هم نداره.
طول عمر خیلی مهمه ها. فکر کنید اگه استیو جابز 20 سال دیگه زندگی می کرد توی این کره خاک، چه خدماتی می تونست به ما بکنه استیو جابز.
فکر کنید اگر که یک جراح که این همه واسش خرج شده، سلامت داشته باشه و بتونه 5 سال بیشتر جراحی کنه توی جامعه ای. چقدر منافع ملی ما بیشتر حفظ میشه و منابع ملی ما چقدر safe میشه.
سلامت هم یعنی طول عمر یه ایندکسی است روی منابع ملی، یعنی منابع ملی رو عمر می خوره.
سؤال این بوده همیشه چه تفاوتی این دوتا با هم دارند؟ آیا شرایطه؟ آیا محیطه؟
این رو به این دلیل هم میگم که توی کشور ما الان به دلیل شرایطی که حاکم است، خیلی از ما فکر می کنیم که اگر در فضای دیگر، در جغرافیای دیگر، در کشور دیگر، در فضای سیاسی دیگری زندگی می کردیم، خشنود بودیم، بهزیستی داشتیم، افزایش رضایت از زندگی داشتیم و سلامت مون هم بهتر هست.
برای همین هم هست که مهاجرت می کنند به هر قیمت که شده. حتی سوار این قایق های نیمه شکسته ی اندونزیایی می شن که برن اونور آب توی استرالیا.
خب از هر 5 تا، 2 تاشون میرن زیر آب کوسه ها می خورن اینارو ولی ریسک می کنن هنوز.
منتها ما یه شانسی داشتیم من و خانومم، خانم دکتر سلطانی فر، توی 3 تا قاره در 3 کشور زندگی کردیم.
محققین دیگه، یعنی بزرگترین محققین هم توی آمریکا زندگی کرده، دیتاش رو کسی از یه جای دیگه جمع کرده براش.
ما این شانس رو داشتیم توی کانادا زندگی بکنیم، توی استرالیا زندگی بکنیم و هنوز می کنیم و توی ایران هم زاده بشیم و هم زندگی بکنیم.
مردم رو ببینیم و واقعاً اگر محیط و عوامل بیرونی در بهزیستی، در خشنودی، در طول عمر ما و سلامت مؤثره، باید مهاجرین ایرانی که به آمریکا، استرالیا، کانادا میرن، الان دیگه اون فضا نیست، یک فضای آزاد دموکرات، کاملاً مبتنی بر دموکراسی غربی، لایف استایل هم که غربیست پس باید خیلی خشنود باشن.
بسیار خشنود و سرحال باشن. اگر محیط قرار است که خشنودی بده به ما، نباید در آمریکا با اون جمعیتی که داره، 250 میلیون پروزک در روز مردم آمریکا بخورن که از توی رختخواب بلند شن برن سرکارشون.
پروزک داروی ضد افسردگی پرمصرفه. دویست میلیون آمریکایی ها در روز می خورن.
خب اگه محیط قرار است سالم بکنه مارو، بهزیستی بده، شادمانی بده، پس خیلی از آمریکایی ها باید هَپی باشن.
از یه طرف که ثروتمندترین کشور دنیاست، کمترین مالیات رو می دن، غیراز ایرانی ها، حالا ایرانی ها نمیدونم چقدر مالیات میدن ولی در هر حال توی کشورهای پیشرفته دنیا از همه کشورهای دنیا کمتر مالیات میدن آمریکایی ها، بیشترین حمایت رو هم دارن.
کشورهای اسکاندیناوی رو بریم ببینیم که اصن سوشال دموکراتن، دولت حمایتشون می کنه ولی چرا افسردگی بالاست توی اونجا؟
پس محیط نباید باشه. چه چیزی؟
یافته ای که ما بدست آوردیم این بود که ببینیم سلطه ی محیط تا کجاست و سلطه ی خودمون تا کجاست؟ و ما چطور می توانیم وضعیت بهتری رو به خودمون بدیم یا نمی تونیم، باید منتظر بمانیم یه منجی بیاد ما رو نجاتمون بده، یه منجی، حالا این منجی هر کسی که هست.
این منجی برای برخی ها می تونه یه شانس باشه، لاتاری برنده بشن، برای بعضی ها منجی می تونه وضعیت اقتصادی باشه، برای کسایی دیگه هم میتونه چیزای دیگه ای باشه. محیط بر من سلطه داره و من نمی توانم خشنود باشم.
سوال اساسی اینه که آیا آدم هایی که ما باهاشون سر و کار داریم به عنوان موجودات ناراضی و ناخشنودی که بهزیستی ندارند، آیا اینها با آدم های دیگه در جایی تفاوت دارند؟
ما به یک مثلث رسیدیم که این جزو مثلث های روانشناسیه، بهش میگیم مثلث قربانی، یعنی خیلی از آدم ها خودشون رو قربانی می بینن.
قربانی چی می بینن؟ قربانیِ یک آزارگر می بینن که این آزارگر:
✔ میتونه طبیعت باشه،
✔ می تونه ژنشون باشه،
✔ می تونه پدر و مادری باشه که اونا رو در اینجا زاییده،
✔ می تونه محیط سیاسی یا محیط اقتصادی باشه
و دنبال یه منجی ان، یه منجی بیاد نجات شون بده اینارو.
اگه منجیه بیاد اینا رو نجات بده دیگه خشنود میشن. بنابراین دست خودشون نیست.
در مقابل این آدم هایی که خشنودن، صرف نظر از اینکه در چه محیطی زندگی می کنند، چه وضعیت اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی دارند، چه وضعیت تحصیلی دارند، اینا از این مثلث اومدن بیرون، شاید توی مثلث بودند ولی اینا در بیرونن خودشون رو آغازگر می بینند یا کارآفرین بگیم، خودشون رو آفرینشگر می بینند. Creator ان.
به موقعیت های سرسخت زندگی میگن چالش کنندست، یه چالش گر دارم به نام اقتصاد، یه چالش گر دارم به نام محیط، یه چالش گر دارم به نام وضعیت سیاسی، چالش گر می بیننش و در زندگی شون به دنبال مربی می گردن، کسی کمکشون کنه راه نشون شون بده.
یکی از مربی ها «تِد» هست. تِد نگاه می کنیم برای اینکه ببینیم چه کسی چه ایده ای داره، چه کسی از چه مسیری رفته، ایده های افراد رو می گیریم، مربی مون میشه.
یکی از مربی ها «کتاب» هست. داستایوسکی رو می خونیدش، مربی تون میشه. کازانساکیس رو می خونید مربی میشه. سو و شون دانشور رو می خونید میشه مربی تون.
بنابراین می تونیم بریم سراغ یک نفری که این مسیرو رفته ازش بپرسیم، دنبال مربی می گرده نه دنبال یک منجی که نجاتش بده و اونو میتونه همه جا پیدا کنه.
تفاوتی که ما پیدا کردیم اینه:
اساساً افرادی که در هر شرایطی که بودند، توانسته اند بهزیستی، شادمانی یا خشنودی و طول عمر یا سلامت خودشون رو حفظ کنند، این آدم ها در بیرون یک مثلثی مثل هرم از این هرم میرن بالا.
3 تا کار انجام میدن که قربانی ها نمی کنن این کارها رو، یعنی بلد نیستند که بکنن.
✔ اول اینکه یک نگرش و طرز فکر پویا نسبت به هستی دارند. یه طرز تفکر خیلی خاص که بهتون معرفی می کنم. این رو ما کشفش کردیم که خوشحالا یه جور دیگه نگاه می کنن به پدیده، همینطور که دوستانی که اینجا گفتند یه آدم کارآفرین یه جور دیگه به شرایط نگاه می کنه، به موقعیت نگاه می کنه.
انسان های شاد، فرق نمی کنه چه رشته ای دارند، لبو فروش، لبو فروشی که سر کوچه داره لبو می فروشه و شادمانه، نگرشش مثل همون فیلسوف زندگیه که داره درس فلسفه شادمانی میده.
نگرش شون شبیه به همه. با اون خشکشویی یا اون راننده تاکسی ای که بسیار خشنوده از شغلش و افتخار می کنه که شما رو می رسونت تون به محیط کار.
عین همون درواقع انسان فرهیخته و موفقی می مونه که کارآفرینی می کنه، شکست می خوره دوباره بلند میشه، شکست می خوره دوباره بلند میشه، یعنی همواره با چالش روبروست ولی محکم ایستاده و میدونه این رو، طرز فکرهای این ها شبیه به همه.
✔ دوم اینکه اینا آدم های خوشحال به طور کلی موهبت به جهان می بخشند. آدم های قربانی فقط وایسادن که از جهان بگیرند، یعنی یه نفر بیاد به ما بده، یکی برای ما انقلاب بکنه، یکی برای ما دولت تشکیل بدهد. اما اونا می آفرینن یعنی به جهان چیزی می دهند.
✔ سوم اینکه مواهبی که همین الان دارند در پیرامون شون، اینها رو شناسایی می کنند، استفاده می کنند، لذت می برند و به خودشون یادآوری می کنند، قدرشناسی می کنند.
بنابراین 3 تا ویژگی اساسی دارند این آدم ها که اونها رو با قربانی ها متمایز می کنه. بنابراین فرقی نمی کنه توی آمریکا باشی اگر اون سه ویژگی رو داشته باشی، بدبخت و miserable و ناخرسند و با یک زندگی درواقع بدون داشتن بهزیستی زندگی می کنی و هستش در سراسر جهان وجود دارند.
من هم در استرالیا می بینم. استرالیایی یا لیتوانیایی یا اروپائی یا ایرانی یا افغانی ای که در اونجا زندگی می کنه، هیچ دغدغه مالی هم نداره، هر نوع آزادی هم بخواد داره، اما miserable زندگی می کنه، انقدر الکل می خوره که فقط فراموش کنه، الکلیک شده و به قول فریدون مشیری:
دیگر شراب هم جز تا دم بستر خوابش نمی بَرَد
اونم فقط می خوره که بخوابه. خب در ایران هم داریم همچنین. آدم هایی که شرایط زندگی شون بدک هم نیست. من از اون آدم هایی صحبت نمی کنم که محتاج نون شبشوننا، بدبختن واقعا طبقه ی اونور صفرن.
من از آدم هایی صحبت می کنم که غذاشو خورده، هفته پیش اجاره خونشو داده، ماه بعدشم میتونه اجاره خونشو بده، هنوز انقدر پول اضافه داره که بتونه یک کتاب بخره.
یعنی این آدم به اندازه کفایت داره. این آدم می تونه در هر شرایطی هنوز شادمان زندگی بکنه ولی اگر نمی کنه به خاطر اینه که این تفاوت رو داره.
حالا آدم هایی که شادمانند، 3 طبقه از متغیرهایی که باهاش سر و کار دارند رو می شناسند. ما یک سری متغیر داریم که هیچ کنترلی روش نداریم. مثل:
✔ رخدادهای بیرونی
✔ شرایط اقتصادی
✔ هجوم افکار منفی به سمت ما
✔ وضعیت بازار
✔ رفتار دیگران نسبت به ما
✔ ژنتیک
هیچ کنترلی روشون نداریم.
یک سری از عناصر هستند ما روشون یکم نفوذ داریم، مثل سلامت مون، یک سوم سلامت به عهده ماست. ورزش بخوریم، غذا بخوریم، استراحت بکنیم، بقیش دیگه دست ما نیست.
اون هایی که از اون بالا امواج می فرستن به هر دلیلی می خوره به ما سرطان مون عود می کنه دیگه، این دست ما نیست دیگه، محیط آلوده.
یک بخش سلامتم ژنتیکه دست ما نیست، پدر و مادرمون یه جوری با هم ازدواج کردند، ژن من یه بیماری ها یا سلامتی هایی رو داره ولی می تونم یه ذره روشون نفوذ بذارم اگه خوب غذا بخورم، خوب استراحت بکنم و ورزش بکنم میتونم سلامتم رو یه ذره روش نفوذ بذارم.
بیشتر بخوانید:
اطرافیان من هم همینطور. من یه ذره ای می تونم روشون نفوذ بذارم، اونا خودشون صاحب ارادن، می تونن با من ارتباط نگیرن.
وسوم وضعیت مالیه، من فقط می تونم خرج و دخلم رو، کجا بخرم کجا نخرم چی بخرم، یکم نفوذ بذارم ولی خیلی درآمدم دست خودم نیست اما یه سری عناصر وجود داره که ما صددرصد تحت کنترل داریمش.
جالب اینه که انسان های شاد اون دوتا طبقه رو ولش کردند. تمام تمرکزشون روی این بخشیه که میتونن کنترل کنن. یعنی:
1- اهداف و فعالیت هایی که دنبال می کنند
2- طرز فکر خودشون
اینا صددرصد دست خودشونه، بنابراین وقتشون و انرژی شون رو مصرف نمی کنند بیهوده برای اینکه برن سراغ چیز دیگه ای.
بنابراین آنهایی که miserable هستند همیشه شعار ذهنی شون اینه:
نه خدا و نه شیطان، سرنوشت مرا بتی رقم زد که دیگرانش می پرستیدند
من بدبخت، من بیچاره. من miserable ام.
اما آدم هایی که احساس خشنودی بیشتری دارند، شعار ذهنی شون اینه:
از تو رسته است، ار نکوی است ار سرخوش است
ناخوش و خوش، هر ضمیرت از خود است
گر به خاری خسته ای، خود کشته ای
ور حریر و غِز دری، خود رشته ای
این طرز فکریه که اینا دارن و باعث افزایش رضایت از زندگی شون میشه.
یافته های پژوهش ما میگه که به طور کلی صرفنظر از اینکه در چه شرایطی و در چه محیطی زندگی می کنی، 3 تفاوت عمده وجود داره بین خوشحالان، خرسندان و ناخوشحالان و ناشادان،
در هر جامعه ای، در جامعه سوشال دموکرات سوئد بگیر تا جامعه ایران یا افغانستان، در روستا یا در شهر، در بالای شهر تهران بگیر یا در روستایی در سیستان و بلوچستان.
این آدم ها به لحاظ:
✔ شناختی
✔ رفتاری
✔ انگیزشی
با هم تفاوت دارند. یعنی چی؟
من نکته اساسی بحثم رو بگذارم روی فعالیت های مثبت رفتاری آدم های شاد. آدم های شاد رفتارهای مثبت دارند توی زندگی شون.
مهم نیست کجا زندگی می کنند. (19 ثانیه وقت دارم فقط)
آدم های شاد درواقع زندگی شون 3 تا ضلع داره:
یکیش فعالیت های مثبتی که انجام میدهند، عمل مهربانانه بدون چشمداشته، مهربانی به غیر از خود.
انسان های ناشاد فقط خودشون رو و هوای خودشون رو دارند، اصلاً نوع دوستی براشون مهم نیست که دیگری چه میکنه، چرا جامعه ایران الان ناشادتر از بیست سال پیشه؟ از چهل سال پیشم ناشادتره، از شصت سال پیشم.
برای اینکه موجود آدمی در ایران زمین خودخواه شده، فقط من، طبقه ی من، هم هیئتی من، هم دینی من، نوع انسان واسش مهم نیست اصلاً.
مهربانی کردن بدون چشمداشت برای موجود آدمی، موجود ایرانی بیشتر حالا یه گروهی از ایرانی ها، یه گروه هایی هم هستن مثل آقای خدایی که صبح تا غروب فقط عمل بدون چشمداشت می کنن، انسان هایی که خیریه می سازن، آدم هایی که توی خیریه کار می کنن.
سه تا کار می کنن آدما:
✔ انجام اعمال و اقدامات مهربانانه
✔ یادآوری و بهره بردن از مواهبی که هم اکنون برخورداریم
✔ کسب طرز فکر و نگرش تاب آورانه
من این مطالعه رو فقط می خوام بهتون نشون بدم.
بازنشستگانی که بازنشسته شدند و کار داوطلبانه انجام می دهند. این آدم ها نسبت به بازنشستگان، هم سن و سالای خودشون، هم ژن های خودشون که کار داوطلبانه انجام نمی دهند، بازنشستگان داوطلب، افزایش رضایت از زندگی بیشتری نسبت به غیرداوطلبان دارند.
جالبه که غیرداوطلب ها که فقط توی خونه می نشینند، اضطراب و افسردگی و استرس و نشانه های جسمانی بیشتری نشون میدن تا بازنشسته های داوطلب که خودشون کار داوطلبانه و نوع دوستانه انجام میدن.
مطالعه دیگه ای در 3 مقطع 2004، 2006 و 2016 انجام شده و نشون داده که به افراد گفتند که گهگاه اگه چیزی دستت اومد یه کار خیر بکن، به یه فقیری کمک بکن، گهگاه هر موقع دستت اومد. ها؟ روغن ریخته رو نذر حضرت عباس بکن!
یه گروه رو گفتن گروه کنترل، گفتن آقاجون شما هیچ کاری نکنید، زندگی روزمره خودتون رو بکنید.
به گروه سوم گفتن سعی کنید در هفته 5 بار عمل مهربانانه بدون چشمداشت انجام بدین.
مطالعه بعد از 6 هفته نشون داده هر 2 گروه انجام دهنده ی عمل خیر نسبت به گروه کنترل وضعیت بسیار بهتری به لحاظ شادمانی و خرسندی از زندگی داشتند.
اما گروهی که 5 عمل مهربانانه از روی قصد و نیت انجام دادند، نسبت به افرادی که اصلاً به صورت گهگاهی درواقع انجام می دادند، به طور معناداری خرسندی، سلامت و بهزیستی بیشتری داشتند.
بیشتر بخوانید:
یک مطالعه بسیار زیبا انجام شد توی خاورمیانه، چون اکثر مواقع میگن اقا این مطالعات که غربیه، اونا چون دلشون خوشه عمل مهربانانه هم انجام دادن.
توی خاورمیانه که توی جنگه، یعنی درگیریست دائماً تنشه و دائماً جوامع، جوامع غیردموکراتیکه، یا پادشاهی از اون بالا هست یا توی عربستانه یا توی سوریست یا در لبنانه، فرق نمی کنه، توی تنشن دائما، همه ی خاورمیانه توی تنشه.
مطالعه نشون داده افرادی که در خاورمیانه عمل خیر و بخشندگی انجام میدن، نسبت به همتایان خودشون که مهربانی و بخشندگی نشون نمیدن، این ویژگی ها رو دارن توی سلامت شون نشون میدن:
✔ مصرف داروی کمتر دارن،
✔ نصف افراد دیگه دردهای صدری سینه گزارش می کنن،
✔ ابتلای کمتری به زخم های اثنی عشر دارن،
✔ انسداد عروق کرونر کمتری دارند و
✔ به بیمارستان کمتر مراجعه می کنند.
✔ فشار خونشون یعنی فشار خون پتالوژیک بسیار کمتری دارند و
✔ مصرف الکل برای اینکه بتونن ساکت کنن خودشون رو خیلی کمتره.
این نمونه، نمونه ی مطالعه خاورمیانست.
مدل، تدوین گر یک نوع خوشنودی است. مدل ما اینه، این مدل رو بگم و تموم کنم:
انجام فعالیت های مثبت، یعنی نوع دوستی، خدمت به دیگران، بخشندگی کردن و دیگری رو بدون چشمداشت مورد محبت قرار دادن، یعنی چی؟
طرف راهنما می زنه از توی کوچه می خواد بیاد بیرون خانومم هست، یه دونه ازین ماشینا وای نمی ایسته واسش توی این جامعه ی اسلامی بسیار بسیار مثلاً شرقی که از یک طرف فردوسی و از یک طرف مولاناست، آقا کلیپ پخش می کنن پشت سر هم که عشق یعنی چی؟
خب یه نفر از هموطنانت داره راهنما می زنه می خواد از توی کوچه بیاد بیرون، 30 ثانیه پات رو بذار روی ترمز، بذار یه نفر رد شه، مگه اجازه میدن؟
شما خدا نکنه یه کوچه رو اشتباه رفته باشی، مگه کسی بهت راه میده توی این جامعه؟
انجام فعالیت های مثبت منجر به افزایش بهزیستی و افزایش رضایت از زندگی میشه. اگه بهزیستی می خوایم باید فعالیت مثبت انجام بدیم. لازم نیست شهرتون رو عوض کنید، شغل تون رو عوض کنید، درآمد بیشتر داشته باشید.
لازم نیست کشورتون رو عوض کنید، مهاجرت کنید، لازمه فعالیت مثبت انجام بدین، هر جای دنیا باشید آسمون همین رنگه، فعالیت مثبت انجام بدین، افزایش بهزیستی و افزایش رضایت از زندگی خودتون رو به ارمغان میارین.
حالا چه می کنه این مدل؟
انجام فعالیت های مثبت باعث عواطف مثبت در ما میشه. باعث افکار مثبت در ما میشه، باعث اعمال مثبت در ما میشه و در نهایت باعث میشه نیازهای انسانی خود ما ارضاء بشه.
آدمی که نیازهای انسانیش خوب ارضاء میشه، بهزیستی بیشتری داره. اگر می خواین که وضعیت بهتری داشته باشیم، لازم نیستش که خیلی جاهای مختلفی بریم.
می تونیم فقط و فقط سعی کنیم که یه ذره ای نوع دوستی مون رو ببریم بالاتر در هر هفته 5 عدد، 5 تا عمل مهربانانه نسبت به دیگران، به سگ، به گربه یا به درخت یا به انسان دیگری که نمی شناسیش، عمل مهربانانه بدون چشمداشت، به کسی که نمیشناسیش که بعدا جبران می کنه براتون، انجام بدید.
عالی بود واقعا من این موضوع رسیدم