در کتاب نمیتوانی به من آسیب بزنی نویسنده دیوید گاگینز دگرگونی خود را از کسی که اجازه میداد شرایط زندگیاش او را کنترل کند به کسی که به طور فعالانه به سمت اهدافش حرکت میکند و به دنبال عظمت است، توصیف میکند. او معتقد است که همه میتوانند برای غلبه بر موانع و رسیدن به اهداف خود، انگیزهای برای خودسازی ایجاد کنند. در سایت نگرش نیک قبلا خلاصه کتاب نمی توانی به من آسیب بزنی را برای شما گذاشته بودم، اما این چکیده بسیار کامل تر و متفاوت تر از آن است و در مورد مواردی صحبت می کند که در آن خلاصه کتاب قبلی صحبت نکرده بودیم، پیشنهاد می کنم هر دو را بخوانید.
گاگینز در جوانی استراتژیهایی برای فشار آوردن به خود برای دستیابی به موفقیت بیشتر توسعه داد. او به ویژه از چالشهای فیزیکی لذت میبرد و در ارتش و نیروی دریایی آمریکا خدمت کرد و در مسابقات اولترا ماراتن و سایر رویدادهای ورزشی شرکت کرد. او همیشه به دنبال راههایی برای فشار آوردن به خود تا رسیدن به قلههای جدید بود.
تجربه گاگینز به او آموخته است که اکثر مردم پتانسیل واقعی خود را نمیشناسند یا به دنبال آن نمیروند. کار کردن برای اهداف جدید میتواند ناخوشایند باشد زیرا ما چیزهای جدیدی را امتحان میکنیم که در ابتدا آسان نیستند، مانند یادگیری زبان جدید یا تمرین برای نیمهماراتن. به همین دلیل، آسان است که انتخابهایی کنید که شما را در منطقه راحتی خود نگه میدارند و در همان مسیر معمولی قرار میدهند. او تخمین میزند که اکثر مردم تنها به ۴۰ درصد از پتانسیل خود دست مییابند.
در عوض، شما باید به طور فعال برای تسلط بر ذهن خود تلاش کنید و انگیزهای بیامان برای خودسازی پرورش دهید تا به رویاهایتان برسید و بر موانع، از نژادپرستی تا تراژدی، غلبه کنید. این نیازمند یادگیری چگونگی عبور از شکها، درد و ترس است که شما را در منطقه امنتان نگه میدارد.
گاگینز چالشهایی را برای شروع کارآمد به سمت اهدافتان ارائه میدهد. در اینجا این چالشها به طور خلاصه آمده است:
- با اتفاقات بد و چالش های زندگیت روبرو شو، از اتفاقات بدی که برایت افتاده، قدرت بگیر.
- آینه مسئولیت پذیری خودت را تنظیم کن. اهداف و رویاهای خود را به مراحل قابل مدیریت تقسیم کن و خودت را مسئول انجام آنها قرار بده.
- بر ذهن خود مسلط شو. انجام کارهایی که تو را ناراحت میکند تمرین کن.
- رقیبت را شکست بده. در شرایط رقابتی رشد کن.
- موفقیت را تجسم کن. هر قدمی را که برای رسیدن به هدفت برمیداری تجسم کن، پیشبینی کن که چگونه با موانع برخورد خواهی کرد و پیروزی چه حسی خواهد داشت.
- شیشه کوکیات را بساز. یک مخزن ذهنی از پیروزیهای شخصی برای الهام گرفتن در زمان مبارزه ایجاد کن.
- فرمانده داخلی خود را خنثی کن. حتی وقتی صدای درونیات میگوید باید متوقف شوی، ادامه بده.
- وقت خود را بخشبندی کن. روز خود را طوری برنامهریزی کن که بیشترین زمان را برای کار کردن روی اهداف داشته باشی.
- از شکست درس بگیر. شکستها را ارزیابی کن و از آنها بیاموز.
- به دنبال عظمت باش. همیشه به دنبال اهداف جدید برای کار کردن و بهتر شدن باش.
چالش اول: با اتفاقات بد زندگی ات روبرو شو
همینطور که در حال بزرگ شدن هستید، شرایط زندگی تان می تواند روی رشد و توسعه شما تأثیر بگذارد. اگرچه ممکن است خلاف شهود به نظر برسد، اما پذیرش شرایط دشوار گذشته میتواند اولین قدم خوب برای غلبه بر چالشهای بیشتر باشد – شما میتوانید از موفقیتهای گذشته خود قدرت بگیرید.
پدر آزارگر و بدرفتار
برای گاگینز، پذیرش و غلبه بر مشکلات مدرسه و پدر آزارگرش، درهای جدیدی را به روی او گشود. قبل از هشت سالگی، گاگینز با مادرش، پدرش و برادرش در بوفالو، نیویورک زندگی میکرد.
پدرش اعضای خانواده را مجبور میکرد شبها در پیست اسکیت پر سود خود به نام اسکیت لند کار کنند. اگر زمانی چیزی سر جای خود نبود، مثلاً یک جفت اسکیت گم می شد، پدر گاگینز او را در خانه با کمربند کتک میزد و مادرش و برادرش نیز مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند.
در نهایت، مادرش از یک دوست کمک خواست تا خودش و بچههایش را به مکانی امن ببرد. آنها به زادگاه مادرش در برزیل، ایندیانا فرار کردند، اگرچه برادرش اندکی بعد برای زندگی با پدرشان به بوفالو بازگشت. آن زمان گاگینز هشت ساله بود.
مشکلات مدرسه
به دلیل کار دیوید گاگینز در اسکیتلند، او در مدرسه عقب افتاده بود. او، برادر و مادرش شبها کار میکردند و اغلب روی کاناپهای در دفتر محل کار میخوابیدند. او در طول روز اغلب دچار کمبود خواب بود.
وقتی به برزیل رسیدند، مادر گاگینز او را برای بار دوم در کلاس دوم ثبتنام کرد، زیرا او هنوز نمیتوانست در سطح کلاس دوم بخواند. او یک معلم فوقالعاده داشت که وقت اضافی برای کمک به یادگیری او اختصاص داد.
اما در کلاس سوم، معلم گاگینز، خانم دی، تمایل نداشت توجه و آموزش اضافی لازم برای موفقیت او در کلاس را به او بدهد. او فکر میکرد گاگینز باید در یک مدرسه جداگانه برای دانشآموزان با نیازهای ویژه قرار گیرد و اداره مدرسه از او حمایت کرد.
فکر کردن به اینکه گاگینز کمتر از دیگران است، برای او استرسزا بود، به خصوص که او تنها کودک سیاهپوست مدرسه بود. او مشارکت خود در کلاس را کاهش داد و دچار لکنت زبان شد. مادر گاگینز با تصمیم فرستادن گاگینز به مدرسه دیگری مخالفت کرد و مدرسه موافقت کرد که اگر او در گروه درمانی ثبتنام کند، به او اجازه ماندن بدهد.
اما گروه درمانی شامل کودکانی با بیماریهای واقعی بود، برخلاف گاگینز که برای جبران عقبماندگی تحصیلی به کمک نیاز داشت. این استرس او را بیشتر کرد – لکنت زبان او بدتر شد و او شروع به از دست دادن تکههای مو و ایجاد لکههای سفید روی پوست خود کرد.
با امتناع از ادامه درمان گروهی و مواجهه با فشار معلم برای بهتر شدن، گاگینز شروع به تقلب کرد. این کار نمرات و نمرههای تست او را بهبود بخشید و به خانم دی اطمینان داد اما یادگیری او را متوقف کرد.
فقر
مادر گاگینز برای حمایت از پسرش، شغلی در یک فروشگاه محلی پیدا کرد. آنها در مسکن دولتی زندگی میکردند، اما هنوز برای گذران زندگی دست و پنجه نرم میکردند.
وقتی مادر گاگینز تلاش کرد برای دریافت کمکهای دولتی اقدام کند، متوجه شد که به دلیل داشتن ماشین واجد شرایط نیست. او راه حلی پیدا کرد و چک را از طریق مادربزرگش که در شهر زندگی میکرد، دریافت کرد. اما چک تنها ماهانه 123 دلار بود.
با درآمد از کار، کمکهای دولتی و پسانداز سکههایی که در طول سالها جمع کرده بودند، به سختی گذران زندگی میکردند و این موضوع، استرس گاگینز را افزایش داد.
استرس سمی
گاگینز بعدها در زندگی فهمید که استرس سمی (Toxic Stress) – اصطلاحی برای استرس طولانیمدت در دوران کودکی – احتمالاً رشد او را تغییر داده است.
استرس در کوتاه مدت برای بقا مفید است، اما در طولانی مدت میتواند عواقب جدی داشته باشد. سطح بالای استرس توانایی کودکان را برای حفظ اطلاعات و ساخت مهارتهای زبانی محدود میکند که باعث محدود شدن یادگیری آنها می شود.
وقتی کودکان در معرض استرس سمی قرار میگیرند، ممکن است بعدها در زندگی دچار مشکلات سلامتی مانند افسردگی، چاقی و بیماریهای قلبی شوند. همچنین احتمال بیشتری دارد که درگیر رفتارهای پرخطر مانند سیگار کشیدن شوند. کودکی که در یک خانوادهی سوءاستفادهگر بزرگ میشود، ۵۳ درصد احتمال دستگیری قبل از ۱۸ سالگی و ۳۸ درصد احتمال ارتکاب جرم در بزرگسالی را دارد.
گاگینز در زندگی بزرگسالی خود با اثرات استرس سمی دوران کودکی خود دست و پنجه نرم کرد.
اقدام کن: با چالش های زندگیت روبرو شو
برای شروع مقابله با موانعی که اکنون با آنها روبرو هستی، شرایطی که زندگی گذشته و حال تو را شکل داده است، بررسی کن. در فصلهای آینده، یاد خواهی گرفت که چگونه از این شرایط به عنوان انگیزه استفاده کنی.
این مراحل را دنبال کن:
- یک دفترچه یادداشت جدید بگیر. کاغذی یا دیجیتال فرقی نمیکند – برای مثال، میتوانی یادداشتها را روی لپتاپ یا گوشیات بنویسی.
- تمام چیزهای سختی که در زندگی با آنها روبرو بودی یا هستی را لیست کن. از خودت سوالهای زیر را بپرس تا حافظهات را تقویت کنی:
-
- با چه شرایط سختی در دوران رشد مواجه شدی؟ برای مثال، ممکن است با سوءاستفاده مواجه شده باشی یا اعتماد به نفس کمی داشته باشی.
- آیا بدون چالشهای رایج رشد کردی و بنابراین یاد نگرفتی که از منطقه امن خودت خارج شوی؟
- با چه نوع چالشهایی در حال حاضر مواجه هستی؟ برای مثال، شاید یک رئیس در کار پیشرفت تو را محدود میکند، یا خودت را به نوعی از پیشرفت باز میداری.
- لیست خود را به اشتراک بگذار. میتواند با یک دوست باشد یا در شبکههای اجتماعی با #نگرش_نیک باشد. (اختیاری)
چالش دوم: آینه مسئولیتپذیری خود را بسازید
ممکن است برای برداشتن گامهای عملی برای رسیدن به اهداف خود با مشکل مواجه شوید. در این چالش، یاد میگیرید که اهداف خود را به مراحل کوچکتر تقسیم کنید و به طور مرتب برای دستیابی به موفقیت به سمت آنها حرکت کنید.
در دوران نوجوانی، گاگینز همچنان با مشکلات ناشی از آسیبهای روحی، نژادپرستی، مدرسه و آرزوی پیوستن به نیروی هوایی دست و پنجه نرم میکرد. پس از دریافت کارنامهای بسیار بد، او راهی برای قابل مدیریتتر کردن اهداف خود پیدا کرد: نوشتن یادداشتهای حاوی اهداف روی آینه برای پاسخگو نگه داشتن خود برای رسیدن به آنها. گاگینز این را “آینه مسئولیتپذیری” خود نامید.
آسیب روحی
علاوه بر آسیب روحی که گاگینز از طرف پدرش متحمل شد، یک تراژدی دیگر هم او و مادرش را در ایندیانا تحت تاثیر قرار داد. مادرش نامزد مردی بود که تاثیر مثبتی روی زندگی آنها داشت و برای آنها ثباتی ایجاد کرده بود. آنها قرار بود به خانه او در ایندیانا نقل مکان کنند اما او چند روز قبل از نقل مکان به قتل رسید.
گاگینز و مادرش با این حال به ایندیانا نقل مکان کردند اما مادرش با مشغول کردن خودش با کار، با مرگ نامزدش کنار آمد. گاگینز اغلب مدرسه را رها میکرد و وقتش را با بچههای دیگری میگذراند که رفتار او را به سمت منفی سوق دادند. بعد از اینکه مادرش او را در حال رها کردن مدرسه و معاشرت با آن بچهها دید، تصمیم گرفت به برزیل برگردند.
نژادپرستی
وقتی گاگینز در کودکی در برزیل زندگی میکرد، از نژادپرستی بیخبر بود. این موضوع وقتی او و مادرش به ایندیانا بازگشتند شروع به تغییر کرد. گاگینز با آزار و اذیت مستقیم و غیرمستقیم زیادی روبرو شد، مثل تهدید با اسلحه در یک جاده روستایی. او نمیتوانست درک کند که چگونه مردم میتوانند تا این حد نفرتانگیز باشند.
با وجود داشتن بسیاری از دوستان خوب که اکثرشان سفیدپوست بودند، او هنوز هم احساس تنهایی میکرد چون یکی از معدود افراد سیاهپوست شهر بود.
مبارزه با نژادپرستی
گاگینز احساسات شدیدی را از مواجهه با نژادپرستی تجربه کرد، اما نمیدانست چگونه آنها را هدایت کند. او به دنبال آرامش، سخنرانیهای مالکوم ایکس، رهبر ملت اسلام را تماشا کرد که جنبش او در دهه 1960 خواستار عدالت نژادی برای سیاهپوستان بود. او با خشم ایکس نسبت به جامعهای که سفیدپوستان را برتر میداند همذاتپنداری کرد، اما هنوز هم نمیتوانست ناامیدی خود را به چیزی فراتر از نفرت تبدیل کند.
او شروع کرد به فکر کردن به راههایی برای عصبانی کردن نژادپرستان اطرافش. او لباسهای غیرمعمول میپوشید، موهایش را به شکل عجیب کوتاه میکرد و موسیقی را با صدای بلند از ماشینش پخش میکرد.
مشکلات مدرسهای و آرزوهای نیروی هوایی
گرچه گاگینز حالا دبیرستانی بود، هنوز برای قبولی در مدرسه تقلب میکرد و سطح مطالعه اش در حد کلاس چهارم بود.
یکی از تنها انگیزههایش برای ماندن در مدرسه، بازی در تیم بسکتبال بود، اما چون در تمرینات تابستانی شرکت نکرد، مربیان فکر میکردند که او به تیم متعهد نیست. آنها او را از تیم جوانان کنار گذاشتند، با اینکه او یکی از با استعدادترین بازیکنان مدرسه بود. با این شکست، گاگینز هر انگیزهای که برای موفقیت در مدرسه داشت را از دست داد.
اما او کاملاً بیهدف نبود. او میخواست به لطف داستانهایی که پدربزرگش از دوران خدمت خود برایش تعریف کرده بود، به نیروی هوایی بپیوندد. با این حال، او متوجه نبود که برای پیوستن به آن باید در یک آزمون توانایی شرکت کند. وقتی فهمید، فکر کرد میتواند در آزمون تقلب کند. در اولین تلاشش، او خیلی دور از سایر شرکتکنندگان در آزمون نشسته بود تا تقلب کند و نتوانست قبول شود. این اولین زنگ بیداری بود که فهمید باید رفتار خود را تغییر دهد.
دومین زنگ بیداری در پایان سال سوم دبیرستان برایش به صدا درآمد، زمانی که مادرش نامهای دریافت کرد که به او اطلاع میداد که پسرش فارغالتحصیل نخواهد شد، مگر اینکه سابقه حضور و نمراتش در سال آخر بهبود یابد. این لحظه او را به یک خوداندیشی در آینه حمامش سوق داد.
آیینه مسئولیت پذیری
وقتی گاگینز به خودش در آینه نگاه میکرد، از چیزی که میدید ناامید میشد – پسری با چشماندازهای کم که بدون سختگیری با خودش و تغییر رفتار، نمیتوانست وارد نیروی هوایی شود. او تصمیم گرفت با بهبود مهارتهای خواندن و مطالعه برای آزمون، وارد نیروی هوایی شود.
برای انجام این کار، او تصمیم گرفت از آینه بهعنوان ابزاری برای پاسخگویی به خودش و رسیدن به اهدافش استفاده کند. هر شب، اهداف خود را برای روز بعد روی یادداشتهای چسبدار مینوشت و آنها را روی آینه میچسباند. سپس، مطمئن میشد که هر روز به سمت اهدافش حرکت میکند. اغلب، این شامل صحبت سخت با خودش در مورد کاری که باید انجام دهد و دلیل آن بود. برای مثال، خودش را احمق خطاب میکرد و میگفت برای رفع این مشکل باید مطالعه کند. او متوجه شد که این روش انگیزهبخشتر از مهربانی با خودش است.
در سال آخر دبیرستان، او روی مطالعه و داشتن تناسب اندام خوب تمرکز کرد. بعد از اینکه برای بار دوم در آزمون ورودی نیروی هوایی شکست خورد، مادرش او را با یک معلم خصوصی آشنا کرد. معلم خصوصی به او یاد داد که برای یادگیری از حفظ کردن استفاده کند و او کتابهای درسی را میخواند و کپی میکرد و دانش خود را در خواندن و جبر به شدت بهبود بخشید.
با رشد مهارتهایش، گاگینز اعتماد به نفس پیدا کرد و زمان کمتری را برای ناراحتی از نژادپرستان صرف کرد. او احساس میکرد که برای رسیدن به اهدافش بیش از حد متمرکز و مصمم است تا اجازه دهد نژادپرستان حواس او را پرت کنند. پس از 6 ماه مطالعه، دوباره آزمون ورودی نیروی هوایی را داد و قبول شد.
اقدام کن: آینه مسئولیتپذیری خود را بساز
ساختن آینه مسئولیتپذیری شخصی به شما کمک میکند تا اهداف و رویاهای خود را به مراحل قابل مدیریتتر تقسیم کنید و یادآوری بصری از آنچه به دنبال آن هستید، داشته باشید.
با استفاده از یادداشتهای چسبدار یا کاغذ (به جای روشهای دیجیتال)، مراحل زیر را دنبال کنید:
- تمام ناامنیهای خود را بنویسید. مالکیت ناامنیهای خود را بپذیرید و از آنها به عنوان فرصتی برای بهبود خود استفاده کنید. برای مثال، اگر اضافه وزن دارید، خودتان را صدا بزنید. ممکن است به نظر بیرحمانه بیاید، اما در ایالات متحده، ما اغلب بیش از حد مهربان هستیم و از گفتن حقیقتهایی که میتوانند ما را برای تغییر انگیزه دهند، اجتناب میکنیم. با نامیدن چیزها همانطور که هستند و حساسیت کمتر، کار کردن روی بهبود خودتان آسانتر میشود.
- تمام اهداف و رویاهای خود را بنویسید. آنها را به مراحل کوچک و مشخص تقسیم کنید که روی یادداشتهای چسبدار جداگانه نوشته شدهاند. تمام یادداشتهای خود را روی آینه بچسبانید. خودتان را مجبور کنید هر روز روی آنها کار کنید، حتی یک قدم کوچک هم شده در طول هر روز به سمت اهداف تان بردارید. ناامنیها میتوانند الهامبخش اهداف شما باشند، اما لزوماً نباید مرتبط باشند. برای مثال، اگر میخواهید 7 کیلوگرم وزن کم کنید، هدف کوچکتری برای کاهش 1 کیلوگرم در هفته اول تعیین کنید. وقتی هر مرحله را انجام دادید، یک یادداشت چسبدار جدید برای مرحله بعدی بنویسید.
- عکسی از خودتان با آینه مسئولیت پذیری خود را در شبکههای اجتماعی با #نگرش_نیک پست کنید. (اختیاری)
چالش سوم: عادت کردن به ناراحتی و شرایط ناخوشایند
گاهی اوقات رسیدن به اهداف، نیازمند رویارویی با کارهای ناخوشایند یا دشوار است. یادگیری انجام کارهایی که دوست ندارید به شما کمک میکند تا به جای ماندن در منطقه امن خود، گامهایی به سمت اهدافتان بردارید.
دیوید گاگینز یاد گرفت که در طول خدمت خود در نیروی هوایی و مبارزاتی که پس از آن داشت و او را به تبدیل شدن به یک نیروی دریایی SEAL ترغیب کرد، با چیزهایی که او را ناراحت میکرد روبرو شود.
دوره خدمت در نیروی هوایی
گاگینز به نیروی هوایی پیوست چون میخواست یک نجات دهنده شود: عضوی از نیروهای هوایی که خلبانان سرنگون شده را نجات میدهند. اما با یک مانع بزرگ روبرو شد: آموزش شنا. بسیاری از عملیات نجات روی آب انجام میشد، بنابراین او باید در یک سری آزمونهای صلاحیت شنا شرکت میکرد.
گاگینز در دوران کودکی کلاس شنا نرفته بود و فقط میتوانست سادهترین شناها را انجام دهد. او همچنین در شناور ماندن روی آب مشکل داشت که بسیاری از آزمونها، مانند توانایی شناور ماندن روی آب بدون حرکت دادن دستها را برای او دشوار میکرد.
او شبهای زیادی را با ترس از آزمون شنای بعدی که باید میداد سپری کرد. شک داشت که لیاقت حضور در آنجا را داشته باشد، نسبت به افرادی که در گروهش بودند و از شرایط آسانتری برخوردار بودند احساس خشم میکرد و دائماً نگران شکست خوردن بود.
در اواسط دوره آموزش شنا، پزشکان ارتش متوجه شدند که او ژن سلول داسی شکل دارد. اگرچه به کمخونی داسی شکل مبتلا نبود، اما پزشکان در آن زمان معتقد بودند که داشتن این ژن او را در معرض خطر حملات قلبی ناگهانی قرار میدهد.
آنها او را مجبور کردند که آموزش خود را متوقف کند، سپس تصمیم خود را تغییر دادند. او میتوانست آموزش خود را کامل کند، اما به دلیل اینکه بخشی از آن را از دست داده بود، باید از ابتدا شروع میکرد یا به تیم دیگری منتقل میشد.
پس از هفتهها احساس ناکافی بودن برای تبدیل شدن به یک نجات دهنده، این انتخاب به او دلیلی داد که میخواست. او از نظر فیزیکی قوی بود، اما ارادهی ذهنی برای شروع دوباره و غلبه بر این مانع را نداشت.
گاگینز بقیه دوران خدمت خود را در بخش کنترل هوایی تاکتیکی (TAC-P) گذراند. او از اینکه نتوانسته به کار نجات دهنده ادامه دهد احساس شرمندگی میکرد و به خانوادهاش گفت که به دلیل مشکلات پزشکی مجبور به انتقال شده است. برای رفع این شرمساری، او ورزش کرد و عضله سازی کرد. هنگام ترک خدمت، وزن او حدود 115 کیلوگرم بود.
پس از پایان خدمت، گاگینز همچنان به عضلهسازی ادامه داد، اما چربی نیز اضافه کرد و به وزن 138 کیلوگرم رسید. او دوست داشت قویتر به نظر برسد تا ترسناکتر شود. این به او کمک میکرد تا شرمساری ناشی از ناتمام گذاشتن آموزش نجات دهنده بودن خود را پنهان کند. با این حال، او احساس میکرد که آیندهی روشنی ندارد و در یک شرکت کنترل آفات مشغول به کار شد.
آموزش دیدن برای تبدیل شدن به یک نیروی دریایی
یک روز گاگینز برنامه تلویزیونی درباره پیوستن به نیروی دریایی SEAL، یکی از نخبهترین نیروهای ویژه نظامی ایالات متحده را تماشا کرد. او متقاعد شد که میتواند با تبدیل شدن به یک SEAL، هدف و معنایی برای زندگی خود پیدا کند.
او تلاش کرد با چندین استخدامکننده نیروی دریایی تماس بگیرد، اما اکثر آنها علاقهای به استخدام افرادی که قبلاً در بخشهای دیگر ارتش خدمت کرده بودند نداشتند. یکی از استخدامکنندگان قبول کرد با او ملاقات کند اما به دلیل وزن زیادش، تمایلی به استخدام او نداشت.
او یک استخدامکننده پیدا کرد که حاضر بود به او فرصتی بدهد، اما برای درخواست، باید وزن خود را به زیر 86 کیلوگرم، محدودیت وزن برای مردی با قد او، کاهش میداد. همچنین باید همان آزمون صلاحیت را که برای ورود به نیروی هوایی داده بود، با نمره بهتر پشت سر میگذاشت.
گاگینز ۳ ماه فرصت داشت تا برای آزمون مطالعه کند و 48 کیلوگرم وزن کم کند. او روزهای خود را با دویدن، شنا، دوچرخهسواری و وزنهبرداری پر کرد. در ابتدا، او به سختی میتوانست ۴۰۰ یارد بدود، بدون اینکه نیاز به استراحت داشته باشد.
اگر او در هر قسمت از برنامه تمرینی خود کمکاری میکرد، مجبور میشد کل تمرین را دوباره تکرار کند. مثلاً یک روز تصمیم گرفت آخرین حرکت کشش بالا (پُلآپ) ست تمرینیاش را انجام ندهد، اما نگران بود که این کم کاری به قیمت از دست دادن فرصت ورودش تمام شود. بنابراین، شب هنگام به باشگاه برگشت و کل ست ۲۵۰ تایی کشش بالا را دوباره انجام داد.
علاوه بر ورزش، رژیم غذایی خود را نیز تنظیم کرد، یعنی مقدار کمی از غذاهای سالم میخورد و از خوردن غذاهای ناسالمی که به آنها عادت داشت دست کشید.
وقتی شروع به ورزش میکرد احساسات شک و افسردگی به سراغش می آمدند، اما او از غرق شدن در این احساسات خودداری میکرد و تلاش میکرد آن انرژی را به سمت کارهایی که باید انجام میداد، مانند ورزش کردن، هدایت کند.
او خود را متقاعد کرد که مبارزاتش نشانه داشتن یک هدف جدید در زندگیاش است، که او را برای ادامه تمرین و مطالعهاش انگیزه میداد. او توانست در آزمون قبول شود و 18 کیلوگرم وزن کم کند تا برای ورود واجد شرایط شود.
اقدام کنید: عادت به ناراحتی
برای استمرار و پیشرفت به سوی اهداف خود، باید یاد بگیرید کارهایی را انجام دهید که شما را ناراحت میکند. این کار ناخوشایند لزوماً ارتباطی مستقیم با اهداف شما ندارد؛ اما افزایش تحمل در برابر ناراحتی مانع از آن میشود که ناراحتی شما را از رسیدن به اهدافتان باز دارد.
همانند تمرین آینه مسئولیت پذیری، شما یاد خواهید گرفت که چگونه تغییرات تدریجی و دستیافتنی ایجاد کنید که در طول زمان پایدار بمانند. در ادامه، روشی برای تمرین این مهارت ارائه شده است:
- ثبت فعالیتهای ناخوشایند: با استفاده از دفترچه یادداشت خود، کارهایی را بنویسید که شما را ناراحت میکنند یا از انجام آنها لذت نمیبرید. همچنین میتوانید کارهایی را که باید انجام دهید اما به تعویق میاندازید، یادداشت کنید.
- انتخاب و تکرار: یکی از این کارها را انتخاب کرده و سعی کنید آن را به طور منظم انجام دهید. برای مثال، ممکن است از نخ دندان کشیدن خوشتان نیاید اما برای حفظ سلامت دهان و دندان، آن را به عادت تبدیل کنید. (از مسترکلاس عادت های اتمی برای ساخت عادت های پایدار استفاده کنید)
- افزایش چالش: هر روز خود را تشویق کنید تا کاری را انجام دهید که دوست ندارید. هنگامی که انجام کاری سادهتر شد، آن را چالشبرانگیزتر کنید. به عنوان مثال، اگر هدف شما دویدن است، پس از رسیدن به یک مایل، مسافت را افزایش دهید.
- اشتراکگذاری (اختیاری): عکسی از خود در شبکههای اجتماعی منتشر کنید که در حال انجام فعالیت ناخوشایندی هستید و دلیل آن را توضیح دهید.
ادامه دارد…
بسیار عالی بود ممنونم