خلاصه کتاب گرگ وال استریت اثر جردن بلفورت

بفرست برای دوستت
مشخصات کتاب
کتاب گرگ وال استریت

فهرست مطالب

خلاصه کتاب گرگ وال استریت جردن بلفورت را از سال 1993، زمانی که داستان او شروع می‌شود، معرفی می‌کند. توضیح خواهیم داد که او چگونه از طریق دستکاری غیرقانونی سهام ثروتمند شد و چگونه با پولشویی از طریق بانک‌های سوئیسی و شرکت‌های برون‌مرزی جعلی، دارایی‌های به دست آمده‌ی غیرقانونی خود را پنهان کرد.

سپس به تفصیل توضیح خواهیم داد که چگونه بلفرت در شرکت خود فرهنگ افراط و تفریط لذت‌گرایانه را پرورش داد، چگونه سعی کرد از پیگرد قانونی جرائمش فرار کند و چگونه سبک زندگی مبتنی بر مصرف مواد مخدر و زیاده‌روی چندین بار او را تا مرز مرگ کشاند قبل از اینکه نیاز به تغییر مسیر زندگی‌اش را بپذیرد.

«رابطه جنسی، مواد مخدر، تقلب در سهام» عباراتی نیستند که اکثر مردم به طور معمول کنار هم قرار دهند، اما این دنیای جردن بلفورت (Jordan Belfort) و شرکت کارگزاری او در نیویورک، استراتون اوکمونت بود. بلفورت و کارمندانش، که از معامله‌گران جوان تشکیل شده بودند، شرکت‌های قدیمی وال استریت را به چالش کشیدند و با روش‌های معاملاتی غیرقانونی و اغلب غیرقانونی، خود را به طرز گزافی ثروتمند کردند.

فراتر از آن، این معامله‌گران از ثروت خود برای ارضای تمام خواسته‌های لذت‌جویانه خود استفاده کردند و صنعتی از فساد را در جامعه لانگ آیلند که قبلاً محله‌ای آرام و با ثروت کهنه بود، تغذیه کردند.

کتاب گرگ وال استریت که در سال 2007 منتشر شد و در سال 2013 توسط مارتین اسکورسیزی به فیلم تبدیل شد، خاطرات اعتراف‌آمیز بلفورت از اعمال غیرقانونی او، هم در امور مالی کلان و هم در زندگی شخصی‌اش است که منجر به سقوطی خودویرانگر به اعتیاد به مواد مخدر و رفتارهای خطرناک شد.

اقدامات بلفورت در نهایت منجر به دستگیری او شد، اما نه قبل از به خطر انداختن خودش، دوستان و خانواده‌اش.

جردن بلفورت که برای همیشه از تجارت اوراق بهادار منع شده، حالا به عنوان سخنران فعالیت می‌کند. کتاب او به نام گرگ وال استریت متد “خط مستقیم” فروش بلفرت را توضیح می‌دهد که از تکنیک‌های روانشناسی برای جلب اطمینان مشتری برای خرید استفاده می‌کند.

با وجود محکومیت به کلاهبرداری و گذراندن دوران زندان، بلفرت همچنان یک فرد چندین میلیون دلاری است که به ارزهای دیجیتال علاقه‌مند است.

در خلاصه کتاب گرگ وال استریت ما بررسی خواهیم کرد که چگونه روش‌های غیرقانونی به کار رفته توسط بلفرت از ابزارهای مالی مشروع نشأت گرفته‌اند، چگونه کسب ثروت از نظر روانشناسی بر افراد تأثیر می‌گذارد و چگونه اعتیاد به مواد مخدر و بهبودی می‌تواند خودآگاهی و حس مسئولیت‌پذیری فرد را تغییر دهد.

 

با جردن بلفورت آشنا شوید

اگرچه خاطرات Belfort از اوج قدرت او شروع می شود، اما او در طول کتاب بخش های کوتاهی را ارائه می دهد که زندگی او را قبل از وال استریت توصیف می کند و نشان می دهد که موفقیت چگونه بر او تأثیر گذاشته است.

در این بخش، نگاهی گذرا به دوران اولیه بلفورت، سبک زندگی او پس از رسیدن به ثروت هنگفت و آشفتگی عاطفی که پشت نقابش پنهان کرده بود، خواهیم داشت.

پدرش گاهی اوقات آزاردهنده و دلسوز بود و مادرش هیچ کاری برای محافظت از او انجام نمی داد. او در کودکی همیشه در راس کلاس خود بود، اما حتی در آن زمان هم از بی خوابی، اضطراب و ذهنی که از کار نمی افتاد رنج می برد.

او در دانشگاه، زمانی که فهمید دندانپزشکی دیگر راهی برای رسیدن به ثروت تضمینی نیست، از دانشکده دندانپزشکی انصراف داد.

او یک تجارت در بخش خدمات غذایی راه اندازی کرد که شکست خورد، و همچنین با اولین همسرش آشنا شد – که بعداً به او خیانت کرد و طلاق گرفت – و در نهایت در سال 1987 در دوران اوج بازار اوراق بهادار، وارد تجارت سهام در شرکت LF Rothschild شد.

تا سال 1993، زمانی که روایت بلفرت شروع می‌شود، او شرکت سرمایه‌گذاری خود، استراتون اوکمونت، را در لانگ آیلند، نیویورک، و نه در خود وال استریت تأسیس کرده بود.

با وجود اینکه او دوباره ازدواج کرده بود – با نادین کاردی – زندگی او پر از مهمانی و مواد مخدر بود. بلفرت ادعا می‌کند که رابطه جنسی و سوء مصرف مواد مخدر روش‌های رایجی برای مقابله با مشاغل استرس‌زای کارگزاران وال استریت بوده است.

 

کلوب پسران لانگ آیلند

بلفورت در زندگی وحشیانه‌ای که داشت تنها نبود، بلکه او یک فرهنگ سازمانی را برای تجسم آن پرورش داد. عضویت در تیم استراتون اوکمونت او فقط در مورد پول درآوردن نبود، بلکه در مورد خرج کردن آن به عجیب‌ترین شکل ممکن هم بود.

بلفورت جزئیات نمونه‌ای را که برای گروه کارگزاران استراتون اوکمونت تعیین کرده، سبک زندگی‌ای که او آنها را تشویق می‌کرد تا رهبری کنند، و اینکه چگونه از آن سبک زندگی برای کنترل آنها استفاده می‌کرد، شرح می‌دهد.

به لطف بورس الکترونیکی نزدک، دیگر نیازی نبود که شرکت‌های سرمایه‌گذاری به صورت فیزیکی در وال استریت قرار داشته باشند، بنابراین بلفورت، استراتون اوکمونت را در سال 1989 در لانگ آیلند نزدیک تأسیس کرد.

برای پر کردن میزهای استراتون اوکمونت، بلفورت می‌گوید او عمداً معامله‌گران جوان و انعطاف‌پذیری را استخدام کرد و آنها را در شیوه تفکر خودش که اصول آن به شرح زیر بود، القا کرد:

  1. پول راه‌حل تمام مشکلات است.
  2. حیاتی است که در جوانی و زمانی که هنوز توانایی دارید، پول درآورید.
  3. اگر وانمود کنید که از قبل ثروتمند هستید، پس جهان هستی آن را رقم خواهد زد.

در ادامه خلاصه کتاب گرگ وال استریت آمده است که بلفورت علاوه بر اصول اولیه خودش، به کارگزارانش می‌گفت که هدف ثروتمند شدن، برآورده کردن تمام فانتزی‌ها و هوس‌های شماست. او برای رسیدن به این هدف، با خرید خانه‌های گران‌قیمت، ماشین‌ها و قایق‌های لوکس، رفتن به باشگاه‌ها و رستوران‌های مجلل، شرکت در تفریحات پرهیجان و استفاده از مواد مخدر و روسپی‌ها، الگوی دیگران شد و کارگزارانش را نیز به انجام همین کارها تشویق می‌کرد.

در شهری کوچک و آرام در لانگ‌آیلند که زمانی محلی برای زندگی متشخص و آرام بود، کارگزاران استراتون اوکمونت از کل یک صنعت کوچک قمار، فساد و فروش کالاهای لوکس حمایت مالی می‌کردند.

رفتار کارکنان استراتون اوکمونت چنان افراطی شد که جردن بلفورت به یاد می‌آورد مجبور شد بخشنامه‌ای صادر کند که از کارکنان بخواهد در ساعات کاری در محل شرکت رابطه جنسی نداشته باشند!

بلفرت می‌نویسد که او این رفتار را برای حفظ رقابت و انگیزه معامله‌گرانش، حتی زمانی که میلیون‌ها دلار به جیب می‌زدند، تشویق می‌کرد.

بلفرت می‌خواست کارمندانش پول خود را به همان سرعتی که به دست می‌آورند خرج کنند تا وابستگی‌شان به استراتون و رهبری او حفظ شود.

  خلاصه کتاب قدرت تمرکز تزلزل ناپذیر اثر دانداپانی

ایرادی که بلفرت در این نقشه کشف کرد این بود که از آنجایی که او باید با مثال پیش می‌رفت، به همان اندازه کارگزارانش در دام سبک زندگی‌اش گرفتار شده بود.

او بعد از اینکه شخصیت «گرگ وال استریت» را برای خود دست و پا کرد، انتظار می‌رفت که آن را حفظ کند. اگر او مهمانی نمی‌رفت، روابط بی‌بند و باری نمی‌داشت و تمام مواد مخدر شناخته شده بشر را مصرف نمی‌کرد، کارکنانش آن را نشانه ضعف تلقی می‌کردند.

روایت بلفرت نشان می‌دهد که چگونه هویت، رفتار را شکل می‌دهد و بالعکس. تونی رابینز در کتاب غول درون‌ تان را بیدار کنید بیان می‌کند که ما اغلب هویت خود را به عنوان ویژگی‌های ثابت درک می‌کنیم و این باعث می‌شود رفتارهایی را انجام دهیم که تصویر ذهنی‌ای را که از خود ساخته‌ایم تقویت کند.

در حالی که بلفرت تصویر «گرگ وال استریت» را برای خود یک تله می‌دید، رابینز اشاره می‌کند که رفتارها گذرا و قابل تغییر هستند، بنابراین اگر الگوهای مخرب به حس هویت شما گره خورده باشند، می‌توانید با بازسازی چگونگی درک خود و عملکردتان، مسیر زندگی خود را تغییر دهید. از آنجایی که شخصیت مخرب بلفرت به موفقیت مالی او گره خورده بود، انگیزه قوی برای تغییر در آن زمان از زندگی او وجود نداشت.

 

جرائم مالی

هرچند بلفورت کارهای خلاف قانون زیادی انجام داد، اما جرائم مالی او بود که هم او را ثروتمند کرد و هم در نهایت او را به زندان فرستاد. بسیاری از معاملات تجاری بلفورت مغایر با قوانین فدرال و ایالتی بود، به طوری که بخش قابل توجهی از وقت او صرف اختراع روش‌هایی برای پنهان کردن تراکنش‌هایش از مؤسسات نظارتی می‌شد.

در اینجا، به اصول تأسیس شرکت استراتون اوکمنت توسط بلفورت، مکانیسم‌هایی که با استفاده از آن‌ها قیمت سهام را دستکاری می‌کرد و همچنین چگونگی تلاش بلفورت برای پنهان کردن سود خود از طریق پولشویی در سیستم بانکی سوئیس خواهیم پرداخت.

بلفرت می‌نویسد که کارگزاری‌هایی مثل خودش عملاً چیزی باارزش خلق نمی‌کنند و دانش تخصصی ندارند که به آن‌ها در مورد بازار سهام بینشی بدهد.

او می‌گوید که در اصل، کارگزاران سهام چیزی جز فروشندگان فریبکار نیستند و هر بچه‌ای که از دبیرستان یا دانشگاه فارغ‌التحتحصیل شده باشد را می‌توان برای اینکه شبیه یک گورو (استاد) بازار سهام به نظر برسد، آموزش داد.

بدین ترتیب، او استراتون اوکمونت را به عنوان شرکتی متشکل از معامله‌گران جوان و جاه‌طلب با دانش مالی کم اما با انگیزه زیاد برای انجام معامله‌ پشت سر معامله تأسیس کرد.

بر خلاف معامله‌گران بی‌وجدان دیگر که با سهام بی‌ارزش (به اصطلاح پنی استاک) از سرمایه‌گذاران کم‌ثروت سوءاستفاده می‌کردند، استراتون اوکمونت با فریب ثروتمندان و فروش سهام‌های پر‌حاشیه به عنوان راهی برای ثروتمند شدن سریع، به سودآوری می‌رسید.

بلفرت ادعا می‌کند این استراتژی به این دلیل کارساز بود که اکثر ثروتمندان قماربازهای حرفه‌ای هستند و بازی با سهام برایشان حکم رفتن به کازینو را دارد. پس فروش سهام‌های مشکوک به آن‌ها و ترغیب‌شان به معاملات پر حجم، کار ساده‌ای بود.

این استراتژی همچنین کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا (SEC) را که سال‌ها به تحقیق در مورد استراتون اوکمونت پرداخته بود، سردرگم کرد؛ چرا که ماهیت واقعی کسب و کار این شرکت را به طور کامل درک نمی‌کردند.

 

دستکاری سهام

در حالی که شرکت‌های سرمایه‌گذاری راه‌های زیادی برای کسب درآمد دارند، استراتون اوکمونت دستکاری قیمت سهام را به عنوان شیوه‌ی اصلی خود انتخاب کرده بود.

معامله‌گران بلفرت قیمت سهام یک شرکت را در زمان عرضه اولیه سهام (IPO) به طور مصنوعی بالا می‌بردند، در حالی که تعداد سهام آن شرکت را بیش از حد مجاز توسط قوانین کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC) نگه می‌داشتند. بلفرت این موضوع را با مثال خاص کفش‌های استیو مدن، شرکتی که به عمومی شدن آن کمک کرد، نشان می‌دهد.

بلفرت نحوه دستکاری سهام را در زمان عرضه اولیه به عموم (IPO) توضیح می دهد: او به شدت روی یک کسب و کار جدید، مانند کفش استیو مدن، سرمایه گذاری می کرد و سپس از سهام کنترلی خود برای عرضه عمومی شرکت استفاده می کرد. کارگزاران بلفرت از هر ترفند فشار قوی ای که بلد بودند برای بالا بردن قیمت هنگام فروش به سرمایه گذاران استفاده می کردند.

هنگامی که قیمت به اندازه کافی بالا رفت، بلفرت به اندازه کافی از سهام خود را می فروخت تا هزینه سرمایه گذاری اولیه خود را جبران کند، به این معنی که او هیچ هزینه ای برای سهامی که نگه داشته بود پرداخت نمی کرد، که اکنون ارزشی بالاتر از همیشه داشت.

با این حال، طبق قوانین کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC)، یک شرکت سرمایه گذاری که حامی IPO است، تنها مجاز به داشتن سهام محدودی در شرکتی است که سهام آن را می فروشد – اما بلفرت و استراتون اوکمونت سهام Madden بسیار بیشتری از حد مجاز قانونی در اختیار داشتند.

 

دستکاری از طریق واسطه

بلفورت با استفاده از واسطه‌ها – افرادی که به طور اسمی سهام را در اختیار داشتند اما در واقع برای او نگه می‌داشتند – میزان سهام خود را مخفی نگه داشت. در مورد عرضه اولیه سهام (IPO) شرکت مدن، بزرگترین واسطه بلفورت، خود استیو مدن بود.

پیش از عرضه اولیه، استراتون اوکمونت موظف بود مالکیت سهام استیو مدن را به خود او بازگرداند، اما این کار با این درک (بر اساس اعتماد متقابل) انجام شد که بلفورت همچنان مالک واقعی سهام است.

بلفورت می‌نویسد که این کار تا زمانی که سهام بیش از 5 درصد از شرکت را تشکیل ندهد، قانونی است، در حالی که سهام‌های واسطه بلفورت بیش از 50 درصد از کل سهام را تشکیل می‌داد، از جمله تمام سهام‌های متعلق به سایر واسطه‌های بلفورت که مدن از آن‌ها بی‌اطلاع بود.

بلفرت معتقد است که این تاکتیک‌ها آنقدر رایج هستند که عملا قوانین وال استریت به گونه‌ای طراحی شده‌اند که دستکاری سهام را تسهیل کنند. برای مثال، قبل از شروع عرضه اولیه سهام (IPO)، سهام مدن ۴ دلار در هر سهم ارزش داشت، اما قوانین بازار سهام به بلفرت اجازه می‌داد تا قیمت اولیه را روی ۵.۵۰ دلار در هر سهم تعیین کند، که باعث افزایش قیمت حتی قبل از شروع معاملات می‌شد.

در طول روز، معامله‌گران استراتون با فروش به سرمایه‌گذاران، قیمت را به زور بالا می‌بردند، اما آن‌ها همچنین به سایر شرکت‌های سرمایه‌گذاری می‌فروختند، که مشتاقانه در افزایش قیمت سهام مشارکت می‌کردند، با این توافق نانوشته که استراتون اوکمونت سهام‌های باد‌شده را قبل از پایان معاملات دوباره خریداری کند.

در پایان روز، بلفرت و استراتون اوکمونت همچنان مالکیت سهام کنترل‌کننده کفش مدن را در اختیار داشتند که اکنون هر سهم آن ۱۹ دلار ارزش داشت.

  خلاصه کتاب رسیدن به فروش بیش از حد اثر دنیل پریستلی

 

پولشویی

کسب درآمدهای غیرقانونی یک مسئله است، اما پنهان کردن و دسترسی به این پول بعد از به دست آوردنش، دردسرهای جدیدی را به همراه دارد.

پولشویی – فرآیند تبدیل ثروت به دست آمده از طریق غیرقانونی به درآمدی ظاهراً مشروع – صنعتی است که به گفته بلفرت، سیستم بانکداری سوئیس به طور خاص به سمت آن گرایش دارد.

این سیستم با استفاده از حساب‌های مخفی، شرکت‌های ficticious (جعلی) و سازوکارهای پنهانی، پول را با ظاهری از تراکنش‌های بی‌خطر به ایالات متحده باز می‌گرداند.

بلفرت به طور مخفیانه به سوئیس سفر کرد، اما پس از ورودش، بانکدارانی که با آنها ملاقات کرد، آشکارا در مورد چگونگی پنهان کردن مبالغ هنگفت پول توسط سیستم بانکداری سوئیس و سیاست عدم همکاری آنها با مؤسسات خارجی مانند کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا (SEC) صحبت کردند.

از آنجایی که صدور حساب‌های بانکی با شماره و بدون نام بعد از جنگ جهانی دوم متوقف شد، اولین قدم بلفرت افتتاح حساب به نام واسطه‌هایی شبیه به کسانی بود که سهام او را نگه می‌داشتند.

این افراد وظیفه قاچاق مقدار زیادی پول نقد از مرز را بر عهده داشتند، بنابراین بلفرت مجبور بود از افرادی استفاده کند که به آنها اعتماد داشت و همچنین احتمالاً مشکوک به نظر نمی‌رسیدند – از جمله عمه مسن انگلیسی‌اش و یکی از اعضای گسترده خانواده‌ی قاچاقچی مواد مخدرش در سوئیس.

برای دسترسی و کنترل پول‌های خارج از کشورش، بلفرت می‌گوید که بانکداران او را به فردی متخصص در ایجاد شرکت‌های fictitious (غیرواقعی) معرفی کرده‌اند. این فرد شرکت‌های «حواله‌دار» (bearer) درست می‌کرد که اصلا نام بلفرت روی آنها نبود – مالکیت این شرکت‌ها از طریق گواهی‌های سهام فیزیکی که بلفرت در اختیار داشت، تعیین می‌شد.

این فرد به عنوان نماینده شرکت‌های بلفرت عمل می‌کرد، اسناد را برای واقعی جلوه دادن شرکت‌ها جعل می‌کرد و به نیابت از بلفرت تجارت می‌کرد. برای هر کاری که بلفرت می‌خواست انجام دهد – مثلاً انتقال وجوه از شرکت A به B – این متخصص ردپایی کاغذی جعل می‌کرد تا انتقال وجه موجه به نظر برسد.

بلفرت دو روش را برای انتقال پول این شرکت های جعلی به آمریکا ذکر می کند. یکی از آنها استفاده از یک خلا قانونی آمریکایی به نام “مقررات اس” بود که شرکت های خارجی را از محدودیت های خاصی برای سرمایه گذاران آمریکایی معاف می کرد.

بلفرت با عبور از کسب و کارهای سوئیسی خود می توانست در بازار سهام ایالات متحده سرمایه گذاری کند، به گونه ای که به عنوان یک شهروند آمریکایی نمی توانست. روش دیگر برای انتقال پول او به خانه، روشی به نام “قیمت گذاری انتقالی” بود، که در آن یکی از شرکت های خارجی او، مبلغ هنگفتی را برای خدمات یا کالاهایی که حتی ممکن است روی کاغذ وجود نداشته باشد، به یک شرکت آمریکایی که متعلق به او بود، پرداخت می کرد.

بلفرت با ایجاد شرکت‌های جعلی در سراسر جهان، می‌توانست پول را به هر جایی تحت پوشش معاملات تجاری ظاهرا عادی منتقل کند.

 

عواقب سبک زندگی جردن بلفورت

در ادامه خلاصه کتاب گرگ وال استریت آمده است که علی‌رغم اینکه در نهایت این سوءاستفاده‌های مالی بلفورت بود که او را به زندان انداخت، اما سبک زندگی افراطی او بود که تقریباً قبل از اینکه قانون او را دستگیر کند، او را نابود کرد.

اعتیاد بلفورت به مواد مخدر، سکس و رفتارهای پرخطر حتی پس از ترک استراتون اوکمونت نیز همچنان بر زندگی او حاکم بود. او تلاش نافرجام خود را برای عقب‌نشینی از شرکت به منظور جلوگیری از تعقیب قضایی، نحوه زندگی خود در طول “بازنشستگی زودهنگام” خود که به یک چرخه نزولی از مصرف مواد مخدر، افسردگی و خود تخریبی تبدیل شد و اینکه چگونه در نهایت مجبور شد بین ترک اعتیاد و مرگ یکی را انتخاب کند، توصیف می‌کند.

 

تلاش برای فرار

در سال 1994، کمیسیون بورس و اوراق بهادار (SEC) به بلفورت پیشنهادی داد که به او امکان می‌داد از استراتون اوکمونت و آشفتگی‌های آن فرار کند. SEC موافقت کرد که تحقیقات جنایی خود را متوقف کند اگر بلفورت از شرکتش کناره‌گیری کند و برای همیشه تجارت اوراق بهادار را رها کند. بلفورت با اکراه پیشنهاد SEC را پذیرفت، اما به آن پایبند نبود – در عوض خود را به‌عنوان یک مشاور خارجی معرفی کرد که به هدایت استراتون اوکمونت از پشت صحنه کمک می‌کرد.

پس از سال‌ها تلاش برای گیر انداختن استراتون اوکمونت به دلیل دستکاری در سهام، SEC از ادامه پیگیری پرونده خود خسته شد و پیشنهاد کرد که اگر بلفورت با پرداخت جریمه ناچیز 3 میلیون دلاری و ترک صنعت کارگزاری موافقت کند، می‌تواند از دادگاه خارج شود.

بلفورت می‌نویسد که معتقد نبود SEC مدرک محکمی علیه او داشته باشد، اما وکلایش او را متقاعد کردند که اگر تحقیقات ادامه یابد، در نهایت چیزی محکوم‌کننده پیدا خواهد شد. بنابراین، او موافقت کرد که کناره‌گیری کند و کنترل شرکت را به دنی پوروش، که همیشه دست راست او بود و رفتار وحشیانه‌اش از بل‌فورت پیشی می‌گرفت، بسپارد. او حالا آزاد بود تا از ثروتش همراه با همسر، فرزندان کوچک و دوستانش لذت ببرد.

بیشتر از اینکه یک فرار از تعقیب قضایی باشد، توافق SEC می‌توانست به بلفورت یک خروج آبرومندانه از فرهنگ تجمل‌گرایی که خود ایجاد کرده بود، بدهد، اما فکر ترک تجارت سهام هرگز به ذهن بل‌فورت خطور نکرد. در عوض، بل‌فورت تصمیم گرفت به‌عنوان یک سرمایه‌گذار خصوصی در بازی باقی بماند و در عین حال یک دفتر در کنار استراتون اوکمونت راه‌اندازی کند و به‌عنوان مشاور پشت صحنه شرکت عمل کند.

بلفورت می‌گوید از اینکه دیگر مجبور نیست سهام را از طریق واسطه‌ها معامله کند، بسیار خوشحال بود – به‌عنوان یک فرد خصوصی، او می‌توانست به هر اندازه که می‌خواست معامله کند بدون اینکه مجبور باشد معاملات خود را پنهان کند.

امتناع بل‌فورت از ترک تجارت، به این پرسش گسترده‌تر اشاره دارد که چرا ثروتمندان پس از اینکه پول بیشتری از آنچه می‌توانند خرج کنند، به دست آوردند، به سادگی بازنشسته نمی‌شوند. یکی از دلایل این است که بسیاری از تاجران موفق از این می‌ترسند که اگر کنترل کسب‌وکارهایی را که ساخته‌اند به شخص دیگری واگذار کنند، ممکن است شکست بخورند.

برخی دیگر نگران سازگاری با زندگی بدون ساختار و احساس رضایت شخصی هستند که شغلشان فراهم می‌کند. با این حال، برای برخی از ثروتمندترین افراد، کل حس وضعیت اجتماعی و ارزش شخصی آنها به میزان پولی که به دست می‌آورند، گره خورده است – آنها هرگز نمی‌توانند سرعت خود را کم کنند زیرا انجام این کار به معنای از دست دادن موقعیت در نظر همتایان فوق ثروتمندشان است.

افسوس، بل‌فورت می‌نویسد که همه چیز در بهشت جدیدش خوب پیش نمی‌رود. مدن، نماینده بل‌فورت در مالکیت سهام استیو مدن شوز، نشانه‌هایی از عدم تمایل به تحویل سهام‌هایی که به نمایندگی از بل‌فورت نگه داشته بود، نشان می‌داد. همزمان، بل‌فورت شایعاتی در مورد سوءمدیریت پوروش در استراتون اوکمونت شنید. بدتر از همه، به محض اینکه تحقیقات SEC بسته شد، بل‌فورت فهمید که FBI تحقیقات خود را آغاز کرده است – این بار هدف او بود و نه شرکت سابقش.

  خلاصه کتاب خاص بودن یا معمولی ماندن اثر گرنت کاردون

 

چرخه نزولی

با وجود ادعای قبلی جوردن بلفورت مبنی بر اینکه پول می‌تواند هر مشکلی را حل کند، ثروت او نه تنها چیزی را حل نکرد، بلکه باعث تشدید مصرف مواد مخدرش شد و او را قادر ساخت تا خود را به روش‌هایی که تنها افراد فوق‌العاده ثروتمند می‌توانند، در معرض خطر قرار دهد. بل‌فورت از بدتر شدن اعتیاد به مواد مخدر، رفتارهای خودویرانگری که این اعتیاد در او ایجاد کرد، آسیب‌هایی که به زندگی خانوادگی‌اش وارد شد، و برخورد مستقیمش با افسردگی و تلاش برای خودکشی قبل از اینکه به کمک حرفه‌ای روی آورد، می‌گوید.

بل‌فورت می‌گوید در حالی که مواد مخدر زیادی مصرف کرده است، اعتیاد اصلی او به سکس و متاکوالون، که به طور معمول با نام «کوآلود» شناخته می‌شود و پس از آسیب دیدگی کمر به او تجویز شده بود، بوده است. او در نهایت به این قرص‌ها معتاد شد و به جای تسکین درد، برای سرخوشی از آن‌ها استفاده می‌کرد.

جوردن بلفورت زمانی که فهمید FBI به دلیل پولشویی به دنبال او است، در اوج سرخوشی ناشی از مصرف کوآلود بود. او با عجله به خانه رفت، در حالی که تحت تأثیر مواد مخدر بود، به هفت ماشین برخورد کرد و به یک نفر آسیب رساند. برای اولین بار، پلیس بل‌فورت را دستگیر کرد، اما همانند همیشه، او هیچ عواقبی متحمل نشد – این بار به لطف دوستی که یک قاضی را می‌شناخت.

 

ترس و نفرت در لانگ آیلند

به نوعی، بل‌فورت به وعده‌اش عمل کرد. تا سال 1997، او مصرف کوآلودز خود را با جایگزینی آن با کوکائین کاهش داده بود. او می‌نویسد که مصرف کوکائین، با این حال، منجر به بی‌خوابی، پارانویا و موارد خشونت در خانه شد، مانند زمانی که او با چاقو مبلمان خود را برای یافتن یک مخفیگاه گمشده داروها نابود کرد.

او حتی همسرش نادین را تهدید کرد و وقتی او به او گفت که می‌خواهد برود، او لباس‌هایش را سوزاند. از ترس اینکه او برای بردن بچه‌هایشان بازگردد، او قصد داشت آنقدر دارو مصرف کند که نیازی به خواب نداشته باشد – او همیشه در حالت آماده باش بود.

نادین در واقع برای بچه‌هایشان برگشت. نزاعی بین آن دو درگرفت که بلفورت می‌گوید همسرش را با لگد از پله‌ها پرت کرده است، سپس دخترشان را در ماشینش گذاشته و مستقیماً از در گاراژ خانه‌شان خارج شد.

بلفورت دوباره دستگیر شد و پس از محاکمه، وکیلش به او پیشنهاد کرد که در فلوریدا مخفی شود و اجازه دهد اوضاع آرام شود. درست مانند قبل، بلفورت تصمیم گرفت با مصرف مداوم مواد مخدر در طول روز با شرایط خود کنار بیاید. اگر حتی برای یک لحظه از مصرف مواد دست می‌کشید، مجبور بود با آشفتگی که در زندگی‌اش ایجاد کرده بود روبرو شود.

تعامل بین اعتیاد به مواد و خشونت خانگی پیچیده است، یکی لزوماً منجر به دیگری نمی‌شود، هرچند در مواردی مانند آنچه بلفورت توصیف می‌کند، این دو می‌توانند یکدیگر را تشدید کنند.

 

پایین‌ترین نقطه و بهبود

در انتهای خلاصه کتاب گرگ وال استریت آمده که بلفورت به پایین‌ترین نقطه زندگی خود رسیده بود. از آنجایی که مواد مخدر تنها پناهگاه او شده بود، نمی‌توانست راهی برای خروج از وضعیت خود ببیند که شامل مواد مخدر به عنوان بخشی از راه‌حل نباشد.

در یک حمله خشم و افسردگی، بلفورت با مصرف قرص‌های مورفین تلاش کرد خودکشی کند، اگرچه او استدلال می‌کند که این یک تلاش واقعی برای خودکشی نبوده است زیرا می‌دانست که یکی از دوستانش در نزدیکی است و می‌تواند او را نجات دهد.

پس از اینکه مورفین از بدنش خارج شد، بلفورت به طور غیرارادی در یک مرکز روانپزشکی بستری شد، در این مدت نادین به بلفورت اطلاع داد که در صورتی که به مرکز ترک اعتیاد نرود، دیگر او را نخواهد دید.

وکیل بلفورت توضیح داد که او و نادین به شدت وابسته به هم هستند، به این معنا که نادین به طور ناخودآگاه از مصرف بی‌رویه مواد مخدر او حمایت می‌کرد و بلفورت نیز از قدرت خود در ازدواجشان سوءاستفاده می‌کرد.

پس از ورود به مرکز ترک اعتیاد، بلفرت ادعا کرد که میل او به مصرف مواد به طور خودکار خاموش شد. با این حال، او معتقد بود که اعتیاد به رابطه جنسی او همچنان مشکل‌سازتر خواهد بود. این موضوع برای بلفرت چالش بزرگی بود، زیرا او در گذشته از رابطه جنسی به عنوان راهی برای فرار از مشکلات و پر کردن خلاهای عاطفی خود استفاده می‌کرد.

بلفرت به تدریج در قلب خود را به هم‌درمانان خود در آن مرکز باز کرد. این تجربه برای او بسیار مفید بود، زیرا توانست از تجربیات و پشتیبانی دیگران بهره‌مند شود.

پس از ترک مرکز، بلفرت به نیویورک بازگشت و توانست هوشیار بماند. با این حال، حامی بهبودی او به او اشاره کرد که اگرچه مصرف مواد را متوقف کرده است، اما همچنان در معرض خطر تکرار رفتارهایی است که برای توجیه مصرف مواد از آنها استفاده می‌کرد. این نکته مهمی بود، زیرا بلفرت باید یاد می‌گرفت که با مشکلات خود به روش‌های سالم‌تری مقابله کند.

در نهایت، بلفرت توانست بهبود یابد و زندگی جدیدی برای خود بسازد. او از تجربیات خود درس‌های ارزشمندی آموخت و به دیگران نیز کمک کرد تا از اشتباهات او پرهیز کنند.

با این حال، بلفورت به یاد می‌آورد که آن اولین ماه‌های هوشیاری، شفاف‌ترین، شادترین و سالم‌ترین ماه‌هایی بودند که در بیش از ۱۰ سال تجربه کرده بود.

او تلاش کرد تا ازدواج خود را ترمیم کند، وقت خود را با فرزندانش بگذراند و واقعیت جدید خود را کشف کند. بسیاری از دوستان قدیمی‌اش دور شدند و روابط او با کسانی که ماندند تغییر کرد.

استراتون اوکمونت مدت‌ها بود که تعطیل شده بود و جریان‌های مالی دیگر بلفورت نیز بسته شده بودند. او اهمیتی نمی‌داد – او هوشیار، ثروتمند و خوشحال بود – تا اینکه در سپتامبر ۱۹۹۸، FBI او را به دلیل پولشویی و کلاهبرداری دستگیر کرد، اندکی پس از آن، نادین درخواست طلاق داد.

 

کتاب جدید دیوید گاگینز

امتیاز 5.00 از 4 رای

آموزش پیشنهادی
کتاب هرگز تمام نشد دیوید گاگینز

آیا ویدیوهای آموزشی نویسنده این کتاب در سایت نگرش نیک موجود است؟

آیا پادکست (صوت فارسی) این
خلاصه کتاب نیز موجود است؟

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

آموزش جدید: مسترکلاس خواب – دکتر متیو واکر 

خانه
منو
کتاب نمیتوانی به من آسیب بزنی
×