داستان کوتاه

قانون پناهگاه

پشتکار و تلاش

تلاش و پشتکار

کوه نوردان کوه های آلپ با رسیدن به نیمه ی راه، در استراحتگاهی در آنجا استراحت می کنند. اگر صبح زود کوه نوردی را شروع کنند، موقع ناهار به همان استراحتگاه می رسند.

صاحب آن استراحتگاه طی سالیان سال متوجه شده است که همیشه اتفاقی جالب رخ می دهد:
وقتی کوه نوردان وارد استراحتگاه می شوند و گرمای آتش را حس می کنند و بوی غذا به مشامشان می رسد و امنیت آنجا را مشاهده می کنند، برخی از آنان وسوسه می شوند و به همراهان خود می گویند:
«می دانی، فکر کنم بهتر است همین جا منتظر بمانم و شما به قله بروید و برگردید. وقتی برگشتید، با هم پایین می رویم.»

وقتی کنار آتش می نشینند و آواز می خوانند، جرقه ای از خشنودی آنان را فرا می گیرد. در همین هنگام، بقیه گروه لباس های خود را می پوشند و مسیر خود را به سوی قله ادامه می دهند. در ساعت بعد، فضای شادی بخشی کنار آتش وجود دارد و اوقات خوبی را در امنیت کامل در خانه ی کوچک سپری می کنند. اما حدوداً سه ساعت و نیم بعد، آرام می شوند و به سمت پنجره می ورند و به بالای کوه می نگرند و در سکوت به دوستانشان که در حال بالا رفتن از قله هستند، متوجه می شوند که دوستان شان بهای رسیدن به قله را پرداخته اند.

  داستان کوتاه قدرت کنترل ذهن

خب، دقت کردید چه اتفاقی افتاد؟

راحتی موقت پناهگاه باعث از دست دادن باور آنان به هدفشان شد. این اتفاق، برای هر یک از ما نیز ممکن است اتفاق بیفتد، به عبارتی آنها مارشملوهایشان را خیلی زود خوردند.

آیا در زندگی ما پناهگاه هایی وجود دارد که مانع رسیدن به قله و از دست دادن هدفمان شود؟

زندگی از دو قسمت تشکیل شده است:
قله ها و پناهگاه ها.

در پناهگاه، امنیت و آسایش وجود دارد؛ خطری جان شما را تهدید نمی کند، اما برای تجربه ناب زندگی و صعود کردن و قرار گرفتن در اوج، باید با چالش قله رو به رو شد و بر آن غلبه کرد.

 

 

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها