راهکارهای کسب احساس رضایت از زندگی

بفرست برای دوستت
کسب احساس رضایت از زندگی

فهرست مطالب

آیا احساس رضایت از زندگی ندارید؟ آیا احساس می کنید نمی توانید حداکثر استفاده را از زندگی خود داشته باشید؟ یا حس می کنید چیزی جلوی شما را می گیرد؟ عده زیادی از مردم واقعا زندگی نمی کنند. آن ها فقط زنده هستند، چرخ می زنند و به زندگی خود ادامه می دهند اما به معنی واقعی کلمه در حال زندگی کردن نیستند. بیشتر آن ها مجبور به انجام کارهایی شده اند که دوستش ندارند، دلیل این اجبار هم مشکلات و مسائلی است که مانع آنها شده، مانند مخارج، قبوض، بدهکاری ها و اطرافیان شان.

یکی از معمول ترین نمونه هایی که امروزه می بینیم، کارمند ساده اداری است. آن ها صبح زود بدون داشتن خواب کافی از خواب بیدار می شوند، با وسایل نقلیه عمومی که پر از غریبه هایی مثل خودشان است، در شهر از جایی به جای دیگر می روند، فقط برای اینکه 8 ساعت از روز خود را در یک اتاقک اداری به انجام کاری بگذرانند که از آن متنفرند و دلیل تحمل کردن این شرایط را نداشتن چاره دیگر بیان می کنند.

تنها فرصت زندگی

آن ها مجبورند از این راه امرار معاش کنند و غذایی سر سفره خود بیاورند. هرچقدر هم که دوست داشته باشند از اتوبوس پیاده شوند و در زمین های چمنی که در مسیر هر روز خود می بینند، با خوشحالی جست و خیز کنند، نمی توانند، چون حقیقت این است که این افراد به میزشان زنجیر شده اند. آن ها خانواده ای دارند که باید برایشان خوراک تهیه کنند، بچه هایی که در حال رشد هستند یا والدینی که نیازمند حمایت آنها هستند. این قشر از مردم، برده های خودساخته هستند.

پس چطور می توانید تمام و کمال زندگی کنید؟ چطور به خودتان احساس رضایت از زندگی بدهید؟ امروز می خواهیم ببینیم چطور می شود قبل از اینکه خیلی دیر شود زندگی کاملی را تجربه کنیم، چون بازگشت به گذشته امری محال است. این مقاله از زبان دن لاک نوشته شده است و او قرار است تجربه و خاطرات خود در مورد این موضوع و اهمیت رضایت از زندگی را با شما به اشتراک بگذارد.

 

یک زندگی، یک شانس، یک رویا

هر شخصی در این کره خاکی فقط یک بار شانس زندگی دارد. برخلاف بازی های ویدیویی، تنها یک فرصت دارید. اگر از زندگی راضی نباشید، نمی توانید به عقب برگردید و چیزهایی را که دوست نداشتید تغییر دهید. همین الان دست به کار شوید و داستان زندگی تان را از نو بسازید.

 

مشکل این جاست که بیشتر مردم این موضوع را درک نمی کنند. آن ها فکر می کنند همیشه در این دنیا وقت خواهند داشت و هروقت دوست داشته باشند می توانند فرصت دیگری به دست آورند. در نتیجه امروز و فردا می کنند یا بهانه می تراشند تا کاری که برایشان مقدر شده را انجام ندهند.

من معتقدم هر انسان در این سیاره، نقش، مأموریت یا رسالتی برای ایفا کردن دارد. چیزی که از خودش والاتر است و ارزش زیادی برای اطرافیانش ایجاد می کند. برای مثال وقتی من بلاخره در سن 26 سالگی میلیونر شدم، اولین کاری که انجام دادم رفتن به تعطیلات بود.

من سه هفته را در هاوایی گذراندم، در صندلی گرم و نرم کنار ساحل، در مقابل چشم اندازی از اقیانوس با آسودگی دراز کشیدم. هر زمانی که به آن جا می رفتم، در دستم یک نوشیدنی داشتم و با همان آرامشی که موج ها به ماسه برخورد می کردند، آن را جرعه جرعه می نوشیدم.

 

بعد از سه هفته تعطیلات حوصله ام سر رفت!

یک روز بیدار شدم و از خودم پرسیدم که: “دارم با زندگی خودم چکار می کنم؟”

من هدفم را گم کرده بودم. با اینکه سرانجام، زندگی خود را ساخته بودم اما احساس رضایت از زندگی نداشتم. حس کردم چیزی هنوز کم است و می دانستم که من برای هدف بزرگتری ساخته شده ام.

پس به خانه برگشتم و عمیقا به این فکر کردم که هدف اصلی زندگی من چیست؟ من دیگر نمی خواستم به تعطیلات بروم، من این کار را انجام دادم و واقعا کسل کننده بود. بعد از کلی فکر کردن عمیق و شب بیداری ها بلاخره به این نتیجه رسیدم که رویای من آموزش دادن به دیگران است.

 

چطور سفر طولانی زندگی خود را برای آموزش به دیگران شروع کردم؟

من می خواهم به دیگران کمک کنم.

این اولین فکری بود که به سرم زد. من از لحاظ مالی آزاد و تامین بودم و حالا می خواستم دیگران هم به همین آزادی برسند. می خواستم چیزهایی را که از سال ها کسب و کار خود یاد گرفته بودم را به مردم نیز یاد بدهم و دانشی را که داشتم با آن ها در میان بگذارم.

  خلاصه کتاب 10 روز تا مطالعه سریعتر اثر ابی مارکس بیل

چون تک تک روزهایی که در خیابان قدم می زدم، صورت های مردم ناکام را می دیدم. هر کسی در مسیر خودش قرار داشت ولی هیچکدام لبخند نمی زدند. در چشم هیچکس زندگی یا جرقه ای از اشتیاق دیده نمی شد. مدلی که صحبت می کردند یکنواخت و خشک بود، طوری که انگار هیچ حسی درون شان وجود ندارد. حتی به این شک کردم که آیا می فهمند که من آنجا هستم یا نه.

بنابراین به این فکر کردم که این مردم چطور می توانند با هدف زندگی کنند و این موضوع را در 3 بخش خلاصه کردم:

  • پول
  • رسالت شخصی
  • آزادی

 

از تعطیلات در هاوایی تا تأسیس سازمان دن لاک

اولین قدم برای اینکه زندگی کامل و با احساس رضایت داشته باشید، پول داشتن است. در آن زمان من از نظر مالی تامین بودم و مجبور نبودم دیگر برای کسی کار کنم.

اما اطرافیانم اینطور نبودند. آن ها هنوز در روتین کسل کننده و قدیمی شان گیر کرده بودند، همان روتینی که باید هر روز سرکار بروند. پول چیزی بود که آن ها در زندگی خود کم داشتند و چیزی بود که آن ها را از کامل زندگی کردن باز می داشت.

اینگونه بود که سازمان دن لاک (Dan Lok) برای اولین بار ایجاد شد. در آن زمان من در مورد آموزش دادن به مردم هیچ چیز نمی دانستم، فقط می دانستم چطور پول به دست آورم. بنابراین شروع به جستجوی رسانه ها به عنوان راهی برای رساندن پیامم کردم. من زمانم را صرف سخنرانی های عمومی، ساخت ویدیوهای یوتیوب و میزبانی در کارگاه ها کردم.

پس از مدت کوتاهی شروع به کسب شهرت برای خودم کردم. سخنرانی برای مخاطبان بیشتر و بیشتری انجام دادم، در کانال های خبرگذاری تلویزیونی دعوت شدم، حتی دانش و تجربه ام خواهان پیدا کرده بود و جستجو می شد. فرصت این را داشتم که 2 دفعه سخنران افتتاحیه مراسم تداکس (TEDx) باشم.

این نقطه ی عطف مهم در زندگی من بود. آزادی مالی و شناخته شدن توسط مردم در سراسر جهان، حس بسیار متفاوتی داشت و  رضایتی در من ایجاد کرد که پول هرگز نتوانست. به تدریج و به آرامی در طول زمان، نام و برند من رشد کرد و افراد بیشتری مطلع شدند که من چه کسی هستم.

به یاد دارم که به کشورهای بین المللی مانند ژاپن، چین و هند سفر کردم و طرفدارانی داشتم که از من می پرسیدند آیا می توانند با من عکس بگیرند؟ ممکن است در حساب های بانکی من میلیون ها دلار پول باشد، اما این اتفاقات بود که حس یک میلیونر بودن واقعی را به من بخشید.

 

داشتن پول بدون رسیدن به رسالت شخصی، یعنی هیچ!

من کم کم داشتم تبدیل به یک سلبریتی می شدم. کانال یوتیوب من هرروز بزرگ و بزرگتر می شد، با وجود افراد زیادی که روز افزون به من می گفتند چگونه زندگی آن ها را تغییر داده ام.

تمام کاری که من واقعا انجام دادم فیلمبرداری از داخل اتومبیلم، هنگام رفتن به محل کارم بود (دانلود سریال رئیس در ماشین بنتلی) اما فکر می کنم مشاوره مالی دادن یک میلیونر از درون خودروی بنتلی برای مردم جالب بود. چون این ویدیوها همان چیزی بود که کانال یوتیوب من را در کمتر از یک سال به بیش از 1میلیون دنبال کننده رساند.

 

من بلاخره رویای خود را پیدا کردم

نه میلیونر شدن جواب من بود و نه تعطیلات در هاوایی. کمک به دیگران، آموزش به آن ها، هدایت کردن بر آن ها و به اشتراک گذاشتن آنچه می دانستم، چیزی بود که در تمام این مدت از دست داده بودم.

بسیاری از مردم از من پرسیدند که چرا همه ی این کارها را می کنم؟ چرا به طرز خستگی ناپذیری کار می کنم تا هرروز ویدیو بسازم؟ و دلیلش این است که این رسالت شخصی من است. این کاری است که من می خواهم با زندگی ام انجام دهم. آموزش دیگران به من نوعی احساس رضایت از زندگی می بخشد که نمی توان آن را از هیچ جای دیگری به دست آورد.

 

یافتن رسالت شخصی، یک ضرورت

پیدا کردن رسالت زندگی

اگر می خواهید تا حد امکان زندگی کاملی داشته باشید باید رسالت خود را پیدا کنید. قبل از اینکه بفهمم آموزش رویای من است، پول خیلی برایم معنی نداشت. اما از وقتی که آنچه را می دانستم با دیگران درمیان گذاشتم، زندگی ام بسیار رضایت بخش تر شد. من دانش خود را با دیگران به اشتراک می گذاشتم و زندگی مردم را تغییر می دادم.

  جذب مشتریان بهتر و افزایش قیمت بدون مقاومت

وقتی که پول داشته باشید و آزادی مالی را حس کنید، باید روی یافتن رسالت خود تمرکز کنید. آنچه شما برای تولید ثروت انجام می دهید لزوما رسالت شما نیست. به همین دلیل است که من به دانشجویانم یاد می دهم اینطور نیست که “کاری را که دوست داری انجام بده و پول به دنبال آن خواهد آمد”. اگر این موضوع واقعیت داشت، این همه هنرمند پرتلاش سعی نمی کردند نقاشی های خود را به حراج بگذارند.

کاری که باید انجام دهید این است:

اول کاری پیدا کنید تا ثروتمندتان کند و سپس روی یافتن رسالت خود تمرکز کنید.

هر بار فقط روی یک هدف تمرکز کنید، در غیر اینصورت بیش از حد خسته خواهید شد. همیشه می توانید بعد از اینکه پول به دست آوردید، رسالت خود را در زندگی پیدا کنید. اما وقتی که جوان و پرانرژی هستید بهتر است آن زمان را صرف تمرکز بر تولید ثروت کنید. چون رسالت شما به احتمال زیاد هزینه ی زیادی دربرخواهد داشت و اگر می خواهید بودجه آن را تامین کنید، راهی پیدا کنید که به طور مداوم درآمدزایی داشته باشد.

 

چرا رسالت شخصی چیزی است که هرگز از آن خسته نخواهید شد؟

اگر رسالت شما آموزش به دیگران یا راهنما شدن است، ممکن است از من بپرسید که:

“دن، تو هرروز این کار را انجام می دهی. از آن خسته نمی شوی؟”

جواب هم بله است و هم خیر. چون این رسالت من است، براحتی از آن خسته نمی شوم. این چیزی است که من برایش ساخته شده ام ، این کار من را طوری ارضاء می کند که پول هرگز نتوانست. در نتیجه من می توانم این کار را بدون وقفه، روزها انجام دهم بدون اینکه حس کنم برایم کسالت بار است.

در موقعیت هایی که حس می کنم رسالت من حوصله سر بر شده است، در آن تغییر ایجاد می کنم. اگر حس کنم حوصله ساخت ویدیوهای یوتیوب را ندارم، به جایش روی صحنه می روم و برای مردم سخنرانی می کنم. اگر احساس کنم از سخنرانی خسته شده ام ، با یکی از دانشجویانم به صورت رو در رو صحبت می کنم و زمانم را صرف هدایت کردنش می کنم. اگر احساس کنم از ماندن در یک کشور خسته شده ام، به تعطیلات می روم و از ماجراجویی هایم یک ویدیوی اینستاگرامی ضبط می کنم.

رسالت من آموزش آزادی مالی به دیگران است. روش های زیادی برای رسیدن به این هدف من وجود دارد. به همین است که تقریبا هرجا می روید من را می بینید، در فیس بوک، اینستاگرام، توییتر، یوتیوب ، وب سایتم ، کانال های تلویزیونی ، کانال های رادیویی، مجلات و غیره.

تمامی این موارد، راه هایی هستند که در تحقق رسالت شخصی من یعنی آموزش به دیگران، مرا یاری می کنند و چون با هم متفاوت هستند، به سادگی از آنها خسته نمی شوم. زیرا هروقت روشی برایم حوصله سر بر شد، می توانم آن را عوض کنم.  اگر رسالتی دارید که می خواهید دنبال آن بروید، به یاد داشته باشید که روش های زیادی وجود دارند تا به کمک آن ها، به هدف خود برسید.

 

زمان بزرگترین سرمایه شماست

بزرگترین سرمایه

زمان چیزی است که همه ی ما فقط مقدار محدودی از آن را در اختیار داریم. زمان چیزی است که از هیچ راهی نمی توانیم آن را به عقب برگردانیم. اگر پولی از دست بدهید،می توان آن را جبران کرد. اگر رسالت خود را گم کنید، همیشه می توانید آن را دوباره پیدا کنید.

اکثر مردم به اشتباه پول را به عنوان بزرگترین دارایی شان در نظر می گیرند، درحالیکه در اصل باید بیشتر نگران زمان شان باشد. در نتیجه آن ها سال ها زمان را صرف کار کردن در شغلی می کنند که از آن متنفرند، تا به اندازه ی کافی پول پس انداز کنند و بتوانند بازنشسته شوند. مشکل این روش این است که با کارکردن برای دیگران، تا بخواهید پولی به دست آورید، در اواخر دهه 40 یا 50 زندگی خود خواهید بود. بنابراین وقت زیادی برای لذت بردن از زندگی یا حتی کشف رسالت شخصی خود در زندگی نخواهید داشت.

بدترین اتفاقی که ممکن این است که شما تمام زندگی خود را صرف تلاش برای تولید ثروت و کشف رسالت خود کنید، بعد بفهمید که فرصتی برای تحقق آن ندارید. در آن زمان بسیار پشیمان و حسرت به دل خواهید بود و احساس می کنید زندگی خود را هدر داده اید. این روش مناسبی برای زندگی کردن نیست.

  خلاصه کتاب وقتی بمیری چه کسی برایت گریه می کند اثر رابین شارما

بخاطر داشته باشید که چه مقدار زمان برای تان باقی مانده است، و چگونه می توانید در کمترین زمان ممکن به اهداف خود برسید. به همین دلیل است که من به دانشجویانم می آموزم که وقتی هنوز جوان هستند اول برای خود ثروت بدست آورند تا بتوانند سال های بعدی زندگی خود را صرف کشف رسالت شان کنند. در اکثر موارد یافتن رسالت شخصی در زندگی، سال ها طول می کشد و برای بعضی ها مسیری به درازای یک عمر است. اگر به جای تولید ثروت روی رسالت خود تمرکز کنید، ممکن است نهایتا آن را پیدا کنید، اما دیگر زمان یا انرژی برای پول درآوردن نخواهید داشت.

 

کسب ثروت، یافتن رسالت، آزادی

پس از اینکه ثروت به دست آورید و رسالت خود را پیدا کردید، در ادامه باید چکار کنید تا تمام و کمال زندگی کنید؟

جوابی که پیدا کردم کاملا شوکه کننده است. عملا هیچ کاری انجام ندهید.

همانطور که می بینید در فرآیند تولید ثروت و کشف رسالت شخصی تان، به چیزی که اکثر مردم برایش تلاش می کنند رسیده اید، آزادی.

وقتی پول کافی دارید و دیگر مجبور به کارکردن نیستید و وقت خود را صرف آنچه دوست دارید می کنید، آزادی به دست آورده اید. اکنون می توانید مطابق میل خود و بدون اینکه چیزی یا کسی جلوی شما را بگیرد، زندگی کامل به روش دلخواه تان داشته باشید.

اکثر مردم احساس می کنند زندگی خود را به طور کامل نمی گذرانند چون نداشتن پول کافی یا انجام کارهایی که از آن ها متنفرند، مانع آنها می شوند. تحقیقات نشان می دهد که در مقیاس 1 تا 10، شهروندان ایالات متحده خوشبختی خود را فقط در درجه 6 رتبه بندی می کنند. وقتی پول به دست آوردید و رسالت شخصی خود را کشف کردید، دیگر چیزی در زندگی شما کم نیست و وقتی کمبود چیزی در زندگی را حس نکنید، احساس خوشبختی و رضایت مندی می کنید.

این همان احساسی است که وقتی به هاوایی رفتم دریافت نکردم. آن موقع اهمیت رضایت از زندگی را نمی دانستم و آنقدر برایم واضح نبود. من فکر کردم که با استفاده از ثروت خود، با سفر به مکان هایی که همیشه می خواستم ببینم، زندگی خود را تمام و کمال انجام داده ام. اما وقتی که سه هفته را در آن ساحل گذراندم، حوصله ام را سر برد و از آن خسته شدم.

حوصله انسان به طور ذاتی خیلی راحت سر می رود. اگر هر روز کاری تکراری را انجام دهید، خیلی سریع از آن خسته می شوید. به همین دلیل است که کسب ثروت در قدم اول بسیار مهم است. در غیر اینصورت در انجام کارهای تکراری روزمره در محل کارتان گیر خواهید افتاد و احساس ناکامی می کنید، چون شغل تان حوصله سر بر است.

 

کلام آخر

ممکن است برخی افراد در این مورد با من موافق نباشند، اما من معتقدم که گذراندن کل زندگی خود برای کارکردن در شغل کارمندی تمام وقت که از آن متنفر هستید، راه درستی برای زندگی کردن نیست. به همین دلیل است که من معتقدم که برای ساختن زندگی افتخار آمیز، باید مهارت و توانایی ذهنی داشته باشید.

بسیاری از مردم می خواهند پولدار شوند و عده بیشتری می خواهند احساس خوشبختی کنند. مشکل این جاست که آن ها نمی دانند چطور این کار را انجام دهند. سیستم های آموزشی سنتی نحوه ی درآمدزایی را به شما نمی آموزند. یافتن رسالت شخصی و دستیابی به خوشبختی، چیزی منحصر به فرد برای هر یک از ما انسان هاست. به همین دلیل به جای اینکه به مردم بگویم روی چه چیزی تمرکز کنند، به آن ها یاد می دهم خودشان آن را کشف کنند.

برای اینکه زندگی خود را به کمال برسانید، باید به وجود خود افتخار کنید. اگر میلیونر هستید ولی اطرافیان، شما را آدم عوضی و نادرستی می شناسند، از زندگی راضی نخواهید بود. به همین دلیل یادگیری و ارتقا خودتان امری مادام العمر است، سفری که تا رسیدن به پتانسیل کامل شما پایان نخواهد یافت و تنها راه برای رسیدن به این هدف، امروز شروع کردن است.

اگر به دنبال کشف راه تمام و کمال زندگی کردن هستید، باید حسرت های خود را فراموش کرده و باقی روزهای عمرتان را به شادی سپری کنید. اسرار ذهنی افراد میلیونر را کشف کنید و یاد بگیرید که چگونه با ذهن ثروتمند خود، سرمایه گذاری می کنند و روش زندگی و کار کردن شان با پول را بیاموزید.

Rating 5.00 from 2 votes

آموزش پیشنهادی

guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

جدیدترین: دوره طراحی مجدد سرنوشت دکتر جو دیسپنزا

خانه
منو
×